وهابيت ومسئله قبور

مشخصات كتاب

سرشناسه : رضواني، علي اصغر، 1341 -

عنوان و نام پديدآور : وهابيت و مسئله قبور 1. بناي قبور 2. زيارت قبور 3. نماز و دعا در كنار قبور / علي اصغر رضواني.

مشخصات نشر : تهران : نشر مشعر ،1390.

مشخصات ظاهري : 373 ص.

فروست : سلسله مباحث وهابيت شناسي

شابك : 978-964-540-292-9

وضعيت فهرست نويسي : فيپا

يادداشت : كتابنامه.

موضوع : وهابيه -- دفاعيه ها و رديه ها

موضوع : زيارت و زايران -- نظر وهابيه

موضوع : گورها و گورستان ها -- زيارت -- دفاعيه ها و رديه ها

موضوع : وهابيه -- عقايد

رده بندي كنگره : BP207/6 /ر55و96 1390

رده بندي ديويي : 297/416

شماره كتابشناسي ملي : 2322247

ص1

اشاره

ص2

ص3

ص4

ص5

ص6

ص7

ص8

ص9

ص10

ص11

ص: 12

ص13

ص14

ديباچه

ص: 15

تاريخ انديشه اسلامى همراه فراز و فرودها و آكنده از تحول و دگرگونى ها و تنوع برداشت ها و نظريه هاست. در اين تاريخ پرتحول، فرقه ها و مذاهب گوناگون و با انگيزه ها و مبانى مختلفى ظهور نموده و برخى از آنان پس از چندى به فراموشى سپرده شده اند و برخى نيز با سير تحول همچنان در جوامع اسلامى نقش آفرينند، اما در اين ميان، فرقه وهابيت را سير و سرّ ديگرى است؛ زيرا اين فرقه با آنكه از انديشه استوارى در ميان صاحب نظران اسلامى برخوردار نيست، اما بر آن است تا انديشه هاى نااستوار و متحجرانه خويش را به ساير مسلمانان تحميل نموده و خود را تنها ميدان دار انديشه و تفكر اسلامى بقبولاند.

از اين رو، شناخت راز و رمزها و سير تحول و انديشه هاى اين فرقه كارى است بايسته تحقيق كه استاد ارجمند جناب آقاى على اصغر رضوانى با تلاش پيگير و درخور تقدير به

ص: 16

زواياى پيدا و پنهان اين تفكر پرداخته و با بهرهِ مندى از منابع تحقيقاتى فراوان به واكاوى انديشه ها و نگرش هاى اين فرقه پرداخته است.

ضمن تقدير و تشكر از زحمات ايشان، اميد است اين سلسله تحقيقات موجب آشنايى بيشتر با اين فرقه انحرافى گرديده و با بهره گيرى از ديدگاه هاى انديشمندان و صاحب نظران در چاپ هاى بعدى بر ارتقاى كيفى اين مجموعه افزوده شود.

انه ولى التوفيق

گروه كلام و معارف

مركز تحقيقات حج

بخش اول: بناى بر قبور

اشاره

ص17

اشاره

ص18

پيشگفتار بخش اول

ص19

از جمله موضوعات مورد اختلاف مسلمانان با وهابيان، موضوع بنا وساختن گنبد وبارگاه وگلدسته بر روى قبور است. مسلمانان در طول تاريخ به اين سنّت عمل كرده وبر جواز واستحباب آن، به ادله اى از كتاب وسنّت، تمسك كرده اند. خصوصاً اين عمل موافق با منطق عقل وروش عقلا است. ولى از زمان ابن تيميه مخالفت با اين عمل شروع شد وبناها وگنبد وگلدسته ها از مظاهر شرك شناخته شد، تا زمان آل سعود كه اين عقيده به حدى اوج گرفت كه آل سعود عملًا به مخالفت با آن پرداختند وبا فتوايى كه از علماى وهابى صادر شد، امر به تخريب گنبد وبارگاه وگلدسته ها وبناهاى روى قبور داده شد. تمام آنها به جز بارگاه پيامبر اكرم (ص) آن هم از خوف مسلمين، تخريب گشت. وبا اين عمل خسارتى بزرگ بر اسلام ومسلمانان وارد شد. در اين كتاب به بررسى موضوع مى پردازيم.

اول: بناى بر قبور

اشاره

ص20

فتاواى وهابيان درباره بناى بر قبور

ص21

1. ابن تيميه مى گويد:

فكم كذبوا الناس و ادّعوا انّ في هذا المكان ميتاً من اهل البيت، و ربّما جعلوه مقتولا، فيبنون ذلك مشهداً، و قديكون قبر كافر او قبر بعض الناس ... (1)

چه بسا بر مردم دروغ مى گويند و ادعا مى كنند كه در اين مكان شخصى از اهل بيت مدفون است، و چه بسا او را كشته شده مى دانند و آنجا را به عنوان مشهد بنا مى كنند، در حالى كه گاهى قبر كافر يا قبر برخى از مردم است ...

2. گروه دائمى افتاى وهابيان مى گويند:

البناء علي القبور بدعة منكرة فيها غلوّ في تعظيم من دُفن في ذلك، و هو ذريعة إلي الشرك، فيجب علي ولي امر المسلمين أو


1- منهاج السنة، ج 1، ص 50.

ص22

نائبه، الأمر بازالة ما علي القبور من ذلك، و تسويتها بالأرض، قضاءً علي هذه البدعة، و سدّاً لذريعة الشرك. (1)

ساختن بر قبور بدعتى منكر است كه در آن غلو در تعظيم كسى است كه در آنجا دفن شده است، و اين راهى به سوى شرك مى باشد، و لذا بر ولى امر مسلمانان يا نائب اوست كه دستور دهد تا آنچه بر قبور است خراب و با زمين يكسان گردد تا با اين بدعت مقابله شده و راه شرك بسته شود.

3. محمّد ناصرالدين البانى درباره گنبد قبر رسول خدا (ص) مى نويسد:

وممّا يؤسف له انّ هذا البناء قد بني عليه منذ قرون ... ممّا لايرضاه صاحب القبر نفسه ... فعجبت حينئذ كيف ظلت هذه الظاهرة الوثنية قائمة حتي في عهد التوحيد. اقول: هذا مع الاعتراف بانّني لم أر احداً يأتي ذلك المكان فيه؛ لشدّة المراقبة من قبل الحراس الموكّلين علي منع الناس من ان يأتوا بما يخالف الشرع عند القبر الشريف، فهذا ممّا تشكر عليه الدولة السعودية، و لكن هذا لايكفي و لايشفي، و قد قلت منذ ثلاث سنوات في كتابي (احكام الجنائز و بدعها) ص 28 من اصلي: فالواجب الرجوع بالمسجد النبوي إلي عهده السابق، و ذلك بالفصل بينه و بين القبر النبوي بحائط يمتدّ من الشمال إلي الجنوب، بحيث انّ الداخل إلي المسجد لايري فيه اي مخالفة لاترضي مؤسسه (ص)، اعتقد انّ هذا من الواجب علي الدولة


1- اللجنةالدائمة للبحوث العلمية و الافتاء، رقم 7210.

ص23

السعودية اذا كانت تريد ان تكون حامية التوحيد حقاً ... (1)

از جمله امورى كه باعث تأسّف است اينكه اين گنبد از چند قرن پيش بر روى قبر پيامبر (ص) بنا شده است ... امرى كه صاحب قبر از آن راضى نيست ... من در آن هنگام تعجب كردم كه چگونه اين ظاهر بت پرستى حتى در عهد توحيد پابرجا مانده است. من مى گويم: اين موضوع همراه با اعتراف به اين است كه مشاهده نكردم كسى را كه در آن مكان حاضرشود؛ به جهت مراقبت شديدى كه از ناحيه نگهبانان مأمور انجام گرفته تا مردم رااز انجام كارهاى خلاف شرع در كنار قبر شريف بازدارند. و اين از جمله امورى است كه بايد از دولت سعودى تشكّر نمود، ولى اين اندازه كفايت نمى كند و دل را شفا نمى دهد. و من از سه سال پيش در كتابم (احكام الجنائز و بدعها) گفتم: بايد رجوع به عهد سابق مسجد نبوى نمود، و اين طرح در صورتى قابل اجراست كه بين مسجد و قبر نبوى ديوارى را فاصله كرد كه از شمال به جنوب كشيده شود به طورى كه هرگاه كسى وارد مسجد شد هيچ گونه كار خلافى كه مؤسس مسجد (ص) راضى به آن نيست انجام ندهد. و معتقدم كه اين امر از تكاليف واجب بر عهده دولت سعودى است اگر قصد دارد كه به طور حقيقى حامى توحيد باشد ...

قرآن وبناى بر قبور

اشاره

قرآن كريم به مسئله بناى بر قبور به طور صريح وخاص نپرداخته است؛ لكن مى توان حكم آن را از ضمن آيات قرآن استفاده نمود:

1. بناى بر قبور، تعظيم شعائر الهى

1- تحذير المساجد من اتخاذ القبور مساجد، البانى، صص 68- 69.

ص24

خداوند متعال در قرآن كريم امر به تعظيم شعائر الهى كرده وآن را دليل تقواى قلوب مى داند، آنجا كه مى فرمايد:

(وَ مَنْ يُعَظِّمْ شَعائِرَ اللهِ فَإِنَّها مِنْ تَقْوَى الْقُلُوبِ) (حج: 32)

وهر كس شعائر دين خدا را بزرگ ومحترم دارد، اين، صفت دل هاى باتقواست.

شعائر جمع شعيره، به معناى دليل وعلامت است. شعائر الله؛ يعنى امورى كه دليل وعلامت ونشانه به سوى خداست وهر كسى كه مى خواهد به خدا برسد با آن دليل ونشانه مى تواند به خدا برسد. يا اين كه مراد از شعائرالله، شعائر دين خداست؛ يعنى هركس كه مى خواهد به حقيقت دين خدا رهنمون شود، برخى از امور راهنماى اويند كه بايد آنها را تعظيم كرد.

در قرآن كريم، صفا ومروه از شعائر الهى شمرده شده است، آنجا كه مى فرمايد: (إِنَّ الصَّفا وَ الْمَرْوَةَ مِنْ شَعائِرِ اللهِ)؛ «همانا صفا ومروه از شعائر دين خداست». (بقره: 158)

ونيز شترى كه براى نحر به منى برده مى شود: (وَ الْبُدْنَ جَعَلْناها لَكُمْ مِنْ شَعائِرِ اللهِ)؛ «و نحر شتران فربه را از شعائر دين خدا مقرّر گردانيديم». (حج: 36)

اين نيست مگر از آن جهت كه اين امور از نشانه هاى دين حنيف ابراهيم است.

و نيز «مزدلفه» مشعر ناميده شده، از آن جهت كه از علامت ها

ص25

ونشانه هاى دين خداست. همه مناسك حجّ شعائر ناميده شده است از آن جهت كه نشانه هايى به سوى توحيد ودين حنيف است.

اگر اين امور از شعائر دين خدايند، ومردم را متذكر به توحيد ودين حنيف مى كنند، شكى نيست كه وجود انبيا واوليا نيز از بزرگ ترين وبارزترين نشانه هاى دين خداوند است؛ زيرا آنان از آن جهت كه

معصومند وكار خلاف انجام نمى دهند، سيره واقوال آنان مطابق با حقّ وحقيقت است. آنان كسانى هستند كه مى توانند بشر را به سوى حقّ وحقيقت وتوحيد رهنمون شوند.

حال اگر وجود پيامبر (ص) واوصياى او واولياى الهى چنين خاصيتى دارند، حفظ وصيانت آثار آنان وحفظ قبورشان وبناى قبر وگلدسته براى آنها نيز در راستاى همين اهداف است؛ زيرا اين اعمال در حقيقت تعظيم اشخاصى است كه خود وسنتشان شعائر وراهنمايى به سوى خدايند.

«قرطبى» در تفسيرش مى گويد:

فشعائر الله، اعلام دينه، لاسيما مايتعلق بالمناسك. (1)

شعائر خدا عبارت است از عَلَم ها ونشانه هاى دين خدا؛ خصوصاً امورى كه مربوط به مناسك است.

استاد «عباس محمود عقّاد» نويسنده مصرى درباره كربلا وحرم حسينى و زيارت آن و يادآورى از مشاهده گنبد و بارگاه امام حسين (ع) مى گويد:


1- تفسير قرطبى، ج 12، ص 56.

ص26

فهي اليوم حرم يزوره المسلمون للعبرة و الذكري، و يزوره غير المسلمين للنظرة و المشاهدة، ولكنّها لو اعطيت حقّها من التنويه والتخليد لحق لها ان تصبح مزاراً لكل آدمي يعرف لبني نوعه نصيباً من القداسة، و حظاً من الفضيلة؛ لانّنا لانذكر بقعة من بقاع هذه الارض يقترن اسمها بجملة من الفضائل و المناقب اسمي و الزم لنوع الانسان من تلك التي اقترنت باسم كربلاء بعد مصرع الحسين (ع) فيها. (1)

كربلا، امروز حرمى است كه مسلمانان براى عبرت ويادآورى به زيارتش مى آيند. همچنين غيرمسلمانان براى ديدن ومشاهده به آنجا مى آيند. ولى اگر قرار باشد كه آن سرزمين حقّش ادا گردد، بايد مزار انسانى باشد كه براى نوع خود نصيب وبهره اى از قداست وفضيلت قائل است؛ زيرا ما در ميان بقعه وبارگاه هاى مقدس، جايى برتر از بارگاه امام حسين (ع) سراغ نداريم.

2. بناى بر قبور از مصاديق مودّت ذوى القربى

قرآن كريم به صراحت، امر به مودّت ومحبّت اقرباى پيامبر اسلام (ص) فرموده، آنجا كه مى فرمايد: (قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبى)؛ «بگو از شما تقاضاى اجر ومزدى نمى كنم مگر مودّت ذوى القربى را». (شورى: 23)

واضح است كه بناى بر قبورِ اقرباى پيامبر (ص) از مصاديق اظهار مودّت ومحبّت اهل بيت: است؛ زيرا مودّت ومحبّت بروز وظهور دارد، و


1- ابوالشهداء، ص 145.

ص27

مورد آن تنها محبت قلبى واطاعت نيست، بلكه شامل مصاديق آن مى شود تا حدّى كه مشمول نهى صريح از آن مورد نشده باشد كه يكى از مصاديق آن بناى بر قبور و زيارت قبر و برپايى مراسم براى آنان است.

3. بناى بر قبور اولياى الهى مصداق ترفيع بيوت

خداوند متعال در قرآن كريم اذن داده كه خانه هايى كه در آنها ياد خدا شده، رفعت پيدا كند، آنجا كه مى فرمايد:

(فِي بُيُوتٍ أَذِنَ اللهُ أَنْ تُرْفَعَ وَ يُذْكَرَ فِيهَا اسْمُهُ يُسَبِّحُ لَهُ فِيها بِالْغُدُوِّ وَ الآصالِ* رِجالٌ لا تُلْهِيهِمْ تِجارَةٌ وَ لا بَيْعٌ عَنْ ذِكْرِ اللهِ ...) (نور: 36 و 37)

در خانه هايى كه خدا رخصت داده رفعت يابد ودر آن، ذكر خدا شود وصبح وشام در آن تسبيح ذات پاك او كنند. پاك مردانى كه هيچ كسب وتجارت، آنان را از ياد خدا غافل نگرداند ...

استدلال به آيه فوق متوقف بر بيان دو امر است:

الف) بيوت در آيه خصوص مساجد نيست، بلكه اعم از مساجد و اماكنى است كه در آنها ياد خدا مى شود، همانند خانه انبيا وائمه:. پس مى توان مراد از بيوت را غير از مساجد دانست؛ زيرا بيت به معناى بنايى است كه داراى چهار ديوار وسقف باشد. همچنين در قرآن مى خوانيم:

(وَ لَوْ لا أَنْ يَكُونَ النَّاسُ امَّةً واحِدَةً

لَجَعَلْنا لِمَنْ يَكْفُرُ بِالرَّحْمانِ لِبُيُوتِهِمْ سُقُفاً مِنْ فِضَّةٍ) (زخرف: 33)

و اگر نبود كه همه مردم يك نوع ويك امّتند ما آنان كه كافر به خدا مى شوند سقف خانه هايشان را از نقره خام قرار مى داديم.

ص28

از اين ادله استفاده مى شود كه «بيت» در لغت عرب به بنايى اطلاق مى شود كه داراى سقف باشد. از سوى ديگر مستحب است كه مساجد بدون سقف باشد. پس مقصود از بيوت در آيه غير از مساجد است.

امام باقر (ع) فرمود: «انّ المَقصُودَ بُيُوتُ الانبياءِ وَ بُيُوتُ عَلِيَّ (ع)» (1)؛ «مقصود از بيوت در آيه، بيوت انبيا وبيوت على (ع) است».

«انس» و «بريده» نقل كرده اند كه:

قرأ رسول الله (ص) هذه الآية فِي بُيُوتٍ ... فقام اليه رجل فقال:

اي بيوت هذه يا رسول الله؟ قال: بيوت الأنبياء. فقام إليه ابوبكر فقال: يا رسول الله! هذا البيت منها؟ البيت علي وفاطمة، قال:

نعم، من افاضلها.(2)

رسول خدا (ص) اين آيه فِي بُيُوتٍ ... را تلاوت نمود، شخصى نزد او آمد وعرض كرد: اى رسول خدا! اين خانه ها كدامين بيت اند؟ حضرت فرمود: خانه هاى انبيا. ابوبكر نزد پيامبر (ص) آمد

وعرض كرد: اى رسول خدا! آيا بيت على وفاطمه از اين گونه خانه هاست؟ حضرت فرمود: آرى، از بهترين آنها.

ب) مقصود از «رفع» در آيه شريفه دو احتمال است:

يك- مقصود از «رفع»، تعظيم وترفيع قدر بيوت است كه همان رفع معنوى است. همان گونه كه در قرآن مى خوانيم: (وَ رَفَعْناهُ مَكاناً عَلِيّاً)؛ «و ما مقام او را بلند ومرتبه اش را رفيع گردانيديم». (مريم: 57)

دو- مقصود از «رفع»، بالا بردن ساختمان قبر است كه همان رفع


1- البرهان، بحرانى، ج 3، ص 137.
2- درالمنثور، ج 6، ص 203.

ص29

ظاهرى وبناى قبر است.

«زمخشرى» در تفسير آيه مى گويد:

رفعها اما بناؤها لقوله تعالي: (رَفَعَ سَمْكَها فَسَوَّاها) و (وَ إِذْ يَرْفَعُ إِبْراهِيمُ الْقَواعِدَ مِنَ الْبَيْتِ وَ إِسْماعِيلُ ....) امر الله ان تبني، و امّا تعظيمها و الرفع من قدرها. (1)

رفع بيوت، يا به معناى بناى بيوت است همانند آيه شريفه: (رَفَعَ سَمْكَها فَسَوَّاها)؛ «سقف آن را برافراشت و آن را منظم ساخت» و (وَ إِذْ يَرْفَعُ إِبْراهِيمُ الْقَواعِدَ مِنَ الْبَيْتِ وَ إِسْماعِيلُ ....)؛ «و هنگامى كه ابراهيم و اسماعيل پايه هاى خانه كعبه را بالا مى بردند ...» كه خداوند دستور ساختن آن را داده است ويا به معناى تعظيم بيوت وبالا بردن قدر ومنزلت بيوت است.

«بروسوى» در «روح البيان» مى گويد: (أَنْ تُرْفَعَ) يا به بنا است يا به تعظيم وبالا بردن قدر ومنزلت». (2)

اگر مراد به رفع در (أَنْ تُرْفَعَ) بنا باشد كه دلالت صريح بر بناى بر بيوت انبيا واوليا دارد، خصوصاً با در نظر گرفتن اين كه مدفن پيامبر (ص) وتعدادى از ائمه در خانه هايشان بوده است. واگر مراد به رفع در (أَنْ تُرْفَعَ) رفع معنوى است، نتيجه آن اذن به تكريم وحفظ بيوت انبيا واولياى الهى است كه عموم آن شامل بناى بر قبور اولياى الهى وتعمير آن نيز مى گردد.

آباد كردن قبور اوليا از ديدگاه اهل بيت:


1- تفسير كشاف، ج 2، ص 390.
2- روح البيان، ج 6، ص 158.

ص30

شيخ طوسى به سندش از ابو عامر ساجى نقل كرده كه گفت:

أَتَيْتُ أَبَا عَبْدِ الله جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ (ع) وَ قُلْتُ لَهُ: يَا ابْنَ رَسُولِ الله مَا لِمَنْ زَارَ قَبْرَهُ يَعْنِي أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ وعَمَرَ تُرْبَتَهُ؟ قَالَ: يَا أَبَا عَامِرٍ! حَدَّثَنِي أَبِي عَنْ أَبِيهِ عَنْ جَدِّهِ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ عَنْ عَلِيٍّ (ع) أَنَّ رسول الله (ص) قَالَ لَهُ: والله لَتُقْتَلَنَّ بِأَرْضِ الْعِرَاقِ وتُدْفَنُ بِهَا! قُلْتُ: يَا رَسُولَ الله! مَا لِمَنْ زَارَ قُبُورَنَا وعَمَرَهَا وتَعَاهَدَهَا؟ فَقَالَ لِي: يَا أَبَا الْحَسَنِ! إِنَّ الله تعالى جَعَلَ قَبْرَكَ وقَبْرَ وُلْدِكَ بِقَاعاً مِنْ بِقَاعِ الْجَنَّةِ وعَرْصَةً مِنْ عَرَصَاتِهَا وإِنَّ الله جَعَلَ قُلُوبَ نُجَبَاءَ مِنْ خَلْقِهِ وصَفْوَة مِنْ عِبَادِهِ تَحِنُّ إِلَيْكُمْ وتَحْتَمِلُ الْمَذَلَّةَ والأَذَى، فَيَعْمُرُونَ قُبُورَكُمْ ويُكْثِرُونَ زِيَارَتَهَا تَقَرُّباً مِنْهُمْ إِلَى الله مَوَدَّةً مِنْهُمْ لِرَسُولِهِ، أُولَئِكَ يَا عَلِيُّ الْمَخْصُوصُونَ بِشَفَاعَتِي والْوَارِدُونَ حَوْضِي، وهُمْ زُوَّارِي غَداً فِي الْجَنَّةِ! يَا عَلِيُّ! مَنْ عَمَرَ قُبُورَكُمْ وتَعَاهَدَهَا فَكَأَنَّمَا أَعَانَ سُلَيْمَانَ بْنَ دَاوُدَ (ع) عَلَى بِنَاءِ بَيْتِ الْمَقْدِسِ، ومَنْ زَارَ قُبُورَكُمْ عَدَلَ ذَلِكَ لَهُ ثَوَابَ سَبْعِينَ حَجَّةً بَعْدَ حَجَّةِ الإِسْلامِ وخَرَجَ مِنْ ذُنُوبِهِ حَتَّى يَرْجِعَ مِنْ زِيَارَتِكُمْ كَيَوْمَ وَلَدَتْهُ امُّهُ، أَبْشِرْ وبَشِّرْ أَوْلِيَاءَكَ ومُحِبِّيكَ مِنَ النَّعِيمِ وقُرَّةِ الْعَيْنِ بِمَا لا عَيْنٌ رَأَتْ ولا اذُنٌ سَمِعَتْ ولا خَطَرَ عَلَى قَلْبِ بَشَرٍ، ولَكِنَّ حُثَالَةً مِنَ النَّاسِ يُعَيِّرُونَ زُوَّارَكُمْ كَمَا تُعَيَّرُ الزَّانِيَةُ بِزِنَاهَا اولَئِكَ شِرَارُ امَّتِي لَا نَالَتْهُمْ شَفَاعَتِي ولا يَرِدُونَ حَوْضِي. (1)

خدمت عبدالله جعفر بن محمد (ص) رسيدم و به او عرض كردم: اى


1- تهذيب الاحكام، ج 6، صص 25 و 26.

ص31

فرزند رسول خدا (ص)! ثواب كسى كه قبر اميرمؤمنان (ع) را زيارت كرده و تربت او را آباد نمايد، چيست؟ حضرت فرمود: اى ابوعامر! پدرم از جدش حسين بن على از على (ص) روايت كرده كه پيامبر (ص) به او فرمود: به خدا سوگند! تو در سرزمين عراق كشته شده و در آنجا دفن مى شوى. حضرت به من فرمود: اى ابوالحسن! همانا خداوند قبر تو و قبر فرزندت را بقعه هايى از بقعه هاى بهشت و عرصه اى از عرصه هاى بهشت قرار داده است و اين كه خداوند قلب هاى نجيبانى از خلقش و برگزيدگانى از بندگانش را به سوى شما متمايل نموده كه در راه شما ذلت و آزار را به تن مى خرند و قبرهاى شما را آباد كرده و زياد به زيارت آنها مى آيند تا از راه شما به خدا تقرب جسته و به رسولش مودت پيدا نمايند. اى على! آنان مخصوص شفاعت من و واردشوندگان بر حوض من و زائران من در آينده در بهشت مى باشند. اى على! هر كس قبور شما را آباد كرده و با آنها عهد داشته باشد [به زيارت آنها بيايد]، پس گويا در ساختن بيت المقدس، سليمان بن داود (ع) را يارى كرده و كسى كه قبور شما را زيارت كند، معادل آن به او ثواب هفتاد حج بعد از

حجةالاسلام داده خواهد شد و از گناهانش خارج مى شود تا وقتى كه از زيارت شما باز مى گردد، همانند روزى كه مادرش او را زاده است، پس بشارت باد و بشارت بده اوليا و محبين خود را به نعمت (بهشت) و روشنى چشم به چيزى كه هيچ چشمى آن را نديده و هيچ گوشى آن را نشنيده و بر قلب هيچ بشرى خطور نكرده است، ولى عده اى از مردان نادان از زائران قبور شما به جهت زيارتتان

ص32

عيب مى گيرند، همانگونه كه از زنا دهنده براى زنادادن عيب گرفته مى شود. آنان افراد پست و شرور از امت من مى باشند كه شفاعت من شامل حال آنان نشده و بر حوض من وارد نمى گردند.

سيره سلف وبناى بر قبور

با مراجعه به تاريخ مسلمين بعد از ظهور اسلام پى مى بريم كه بناى بر قبور، سيره عملى مسلمين در طول تاريخ بوده ومورد اعتراض هيچ يك از صحابه وتابعين تا اين زمان واقع نشده است، تنها گروهكى به نام وهابيان در عمل وگفتار با اين كار مخالفت نموده اند. به نمونه هايى از اين سيره عملى اشاره مى كنيم:

1. مسلمانان جسد پيامبر اكرم (ص) را در خانه اى سقف دار دفن نمودند واز آن زمان به بعد، آن مكان مورد توجّه خاص مسلمانان قرار گرفته است.

2. بخارى در صحيح خود روايت كرده:

لما مات الحسن بن الحسن بن علي (ع) ضربت امرأته القبّه علي قبره سنة ... (1)

بعد از وفات حسن بن حسن بن على (ع) همسر او تا يك سال قبّه اى بر قبر او زد ...

«ملّا على قارى» در شرح حديث مى گويد:

الظاهر انه لاجتماع الاحباب للذكر و القرائة و حضور الأصحاب


1- صحيح بخارى، كتاب الجنائز، ح 62.

ص33

للدعاء و المغفرة و الرحمة.

ظاهر اين است كه زدن قبه به جهت اجتماع دوستان بر قبر او براى ذكر وقرائت قرآن وحضور اصحاب براى دعا ومغفرت ورحمت بوده است.

3. «سيد بكرى» مى گويد:

واستثني بعضهم- أي من عدم جواز البناء علي القبور- قبور الأنبياء و الشهداء و الصالحين و نحوهم. (1)

از عدم جواز بناى بر قبور، قبور انبيا وشهدا وصالحين وامثال آنها را استثنا كرده اند.

4. «ابن شبه» نقل مى كند كه:

لما حفر عقيل بن أبي طالب في داره بئراً وقع علي حجر منقوش مكتوب فيه:

قبر امّ حبيبة بنت صخر بن حرب، فدفن عقيل البئر، وبني عليه بيتاً. (2)

عقيل بن ابى طالب در خانه خود چاهى كند. در آن هنگام به سنگى برخورد كرد كه در آن نوشته بود: اين قبر حبيبه دختر صخر بن حرب است، عقيل چاه را پر از خاك كرد وروى آن اتاقى بنا نمود.

5. «سمهودى» در توصيف مزار «حمزة بن عبدالمطلب» مى گويد:

انّ علي مزاره- أي مزار حمزة بن عبدالمطلب- قبة عالية حسنة متقنة و بابه مصفح كله بالحديد بنته امّ الخليفة العباس الناصر


1- اعانة الطالبين، ج 2، ص 120.
2- تاريخ المدينة المنورة، ج 1، ص 120.

ص34

لدين الله (سنة 575- 622) ابي العباس احمد بن المستضيئ. (1)

بر مزار او قبه اى عالى، زيبا ومحكم است درب آن همه آهنى است كه در ايام خلافت خليفه عباسى ناصر دين الله ابوالعباس احمد بن مستضيئ، سال 575- 622 ه. ق، ساخته شده است.

6. «بخارى» نقل مى كند كه بعد از وفات «عبدالرحمان بن ابوبكر»، عايشه دستور داد تا بر قبر او خيمه اى زده شود وكسى را نيز موكّل بر آن قبر نمود ...(2)

7. عمر دستور داد تا خيمه اى بر روى قبر زينب دختر جحش زده شود وكسى او را نهى نكرد. (3)

مزار بزرگان

اشاره

با مراجعه به تاريخ پى مى بريم كه ساختن زيارتگاه ومزار براى بزرگان سنتى هميشگى در طول تاريخ بوده است. اينك به برخى از آنها اشاره مى كنيم:

1. مزار بلال حبشى

قبر او در «دمشق» در باب الصغير است. ابن جبير مى گويد:

وفي رأس القبر المبارك تاريخ باسمه، والدعآء في هذا الموضع المبارك مستجاب، قد جرّب كثير من الأولياء وأهل الخير


1- وفاء الوفاء، ج 2، ص 911.
2- صحيح بخارى، ج 2، ص 119.
3- طبقات ابن سعد، ج 8، ص 80.

ص35

المتبرّكين بزيارتهم. (1)

و در سر قبر مبارك او تاريخى به اسم او است، ودعا در آن موضع مبارك مستجاب است. بسيارى از اوليا واهل خيرى كه به زيارت اوليا متبركند اين مطلب را تجربه كرده اند.

2. مزار سلمان فارسى

«خطيب بغدادى» مى گويد:

قبره الآن ظاهر معروف بقرب إيوان كسري عليه بناء وهناك خادم مقيم لحفظ الموضع وعمارته والنظر في أمر مصالحه، وقد رأيت الموضع وزرته غير مرة. (2)

قبر او [سلمان فارسى] الآن نزديك ايوان كسرى، ظاهر ومعروف است وبر روى آن ساختمانى است ودر آنجا خادمى اقامت كرده تا آنجا وعمارتش را حفظ نموده ودر امر مصالحش نظر كند. من آن موضع را ديده ام وچندين بار نيز زيارت كرده ام.

3. مزار طلحة بن عبيدالله

«ابن بطوطه» مى گويد:

مشهد طلحة بن عبيدالله أحد العشرة وهو بداخل المدينة وعليه قبّة ومسجد. (3)

مشهد طلحة بن عبيدالله- يكى از ده نفرى است كه بشارت به


1- رحلة ابن جبير، ص 229.
2- تاريخ بغدادى، ج 1، ص 163.
3- رحلة ابن بطوطه، ص 203.

ص36

بهشت به او داده شده- داخل مدينه است وبر روى آن گنبد ومسجدى است.

4. مزار ابوايوب انصارى

«حاكم نيشابورى» مى نويسد:

يتعاهدون- أي أهل الروم- قبره ويزورونه ويستشفعون به إذا قحطوا. (1)

اهالى روم با قبر او عهد وپيمان دارند وبه زيارت او مى آيند وبه او هنگام قحطى استشفاع مى كنند.

5. مرقد اميرالمؤمنين (ع)

«حسين بن احمد بن محمّد» معروف به ابن حجاج بغدادى يكى از شعراى قرن سوم وچهارم، قصيده فائيه اى در مدح امام اميرالمؤمنين (ع) دارد كه در كنار قبر حضرت سروده است. او به گنبد حضرت خطاب كرده و مى گويد:

يا صاحب القبة البيضاءِ علي النَّجفِ

مَنْ زار قبركَ واستشفي لديكَ شفَي

زُوروا أَبا الحَسنِ الهادي لَعَلَّكُم

تَحظُونَ بِالأجرِ وَالإقبالِ وَالزلفِ (2)

اى صاحب گنبد سفيد بر نجف، هر كس قبر تو را زيارت كند


1- مستدرك حاكم، ج 3، ص 458؛ صفة الصفوة، ابن جوزى، ج 1، ص 187.
2- وفيات الاعيان، ج 1، ص 170؛ المنتظم، ج 7، ص 216.

ص37

ونزد تو شفا طلبد، شفا مى يابد.

ابوالحسن هادى را زيارت كنيد، تا شايد شما از اجر واقبال وخوشى بهره ببريد.

ابن بطوطه مى گويد:

وهذه الروضة ظهرت لها كرامات، لأنّ بها قبر عليّ فمنها: إنّ ليلة السابع والعشرين من رجب وتسمّي عندهم ليلة المحيا، يؤتي إلي تلك الروضة بكلّ مقعد من العراقين و خراسان و بلاد فارس والروم. فيجتمع منهم الثلاثون والأربعون ونحو ذلك. فإذا كان بعد العشاء الآخر جعلوا فوق الضريح المقدس، والناس ينتظرون قيامهم، وهم مابين مصلّ وذاكر وتال ومشاهد للروضة. فإذا مضي من الليل نصفه أو ثلثاه أو نحو ذلك قام الجميع اصحّاء من غير سوء، وهم يقولون (لا إله إلّا الله، محمّداً رسول الله، عليّ ولي الله). وهذا أمر مستفيض عندهم سمعته من الثقات. (1)

و براى اين بارگاه كراماتى ظاهر شده است؛ زيرا در آن قبر على است. از آن جمله اينكه شب بيست وهفتم از رجب كه نزد آنان به شب زنده دارى معروف است، نزد آن بارگاه هر زمين گير ومعلول را از عراق وخراسان وشهرهاى فارس وروم مى آورند. هر كدام از آنها سى تا وچهل تا دور هم جمع مى شوند. وچون بعد از نماز عشا مى شود آنها را بالاى سر ضريح مقدس قرار مى دهند، ومردم منتظر برپا شدن آنها هستند؛ در حالى كه خودشان مشغول نماز وذكر وتلاوت قرآن ومشاهده ضريح حضرتند. وچون از


1- رحلة ابن بطوطه، ص 195.

ص38

شب، نصف يا دو سوم يا مثل اين مقدار مى گذارد، همگى صحيح و سالم بدون آنكه مشكلى در آنها باشد از جا برمى خيزند؛ در حالى كه همگى مى گويند: (لا اله الّا الله، محمّداً رسول الله، على ولى الله). واين قصه اى معروف نزد آنان است كه من از افراد مورد وثوق شنيدم.

6. مرقد امام كاظم (ع)

«خطيب بغدادى» به سندش از «احمد بن جعفر بن حمدان قطيعى» نقل كرده كه گفت: از حسن بن ابراهيم ابوعلى خلال (شيخ حنابله در عصرش) شنيدم كه مى گفت:

ماهمّني أمر فقصدت قبر موسي بن جعفر، فتوسلت به إلّا سهّل الله تعالي لي ما أحبّ. (1)

هيچ امر مهمى براى من اتفاق نيفتاد جز آنكه قصد قبر موسى بن جعفر را كردم وبه او متوسل شدم تا آنكه خداوند متعال براى من آنچه را كه دوست داشتم تسهيل نمود.

7. مرقد امام رضا (ع)

«حاكم نيشابورى» در مورد امام رضا (ع) مى گويد:

استشهد علي بن موسي بسناباد من طوس. وقال: سمعت أبابكر محمّد بن المؤمل بن الحسن بن عيسي يقول: خرجنا مع إمام أهل الحديث أبي بكر ابن خزيمة وعديله أبي علي الثقفي مع


1- تاريخ بغداد، ج 1، ص 120.

ص39

جماعة من مشايخنا وهم إذ ذاك متوافرون إلي علي بن موسي الرضا بطوس، قال: فرأيت من تعظيمه- يعني ابن خزيمة- لتلك البقعة وتواضعه لها وتضرّعه عندها ماتحيّرنا. (1)

از ابوبكر محمّد بن مؤمل بن حسن بن عيسى شنيدم كه مى گفت: ما با امام اهل حديث ابوبكر بن خزيمه وهمراه او ابى على ثقفى با جماعتى از مشايخ ما كه زياد بودند به سوى على بن موسى الرضا در طوس حركت كرديم. او گفت: من از تعظيم ابن خزيمه نسبت به آن بقعه وتواضع وتضرّع او نسبت به آن، چيزهايى ديدم كه همه ما را به تحير واداشت.

8. مرقد امام جواد (ع)

«ابن عماد حنبلى» مى گويد:

توفّي ببغداد، الشريف أبوجعفر محمّد الجواد بن علي بن موسي الرضا الحسيني أحد الاثني عشر إماماً الّذين تدّعي فيهم الرافضة العصمة، ودفن عند جدّه موسي، ومشهدهما ينتابه العامة بالزيارة. (2)

در بغداد، شريف ابوجعفر محمّد جواد فرزند على بن موسى الرضا حسينى فوت نمود، يكى از دوازده امامى كه رافضه ادّعاى عصمت آنان را دارند، در كنار جدّش موسى مدفون شد ومشهد آن دو را عامه مردم نوبت به نوبت زيارت مى كنند.

9. مزار معروف كرخى

1- تهذيب التهذيب، ج 7، ص 399.
2- شذرات الذهب، ج 2، ص 48.

ص40

«خطيب بغدادى» از «ابى عبدالله محاملى» نقل كرده كه گفت:

أعرف قبر معروف الكرخي منذ سبعين سنة، ما قصده مهموم إلّا فرّج الله همّه. (1)

قبر معروف كرخى را از هفتاد سال پيش مى شناسم. هيچ مهمومى قصد آن را نكرده جز آنكه خداوند همّ وغمّ او را برطرف نموده است.

10. مزار احمد بن موسى (ع)

«ابن بطوطه» مى گويد:

هو مشهد معظم عند أهل شيراز يتبرّكون به ويتوسّلون إلي الله تعالي بفضله. (2)

آن قبر مشهدى است تعظيم شده نزد اهالى شيراز كه مردم به آن تبرك جسته وبه سوى خدا به فضل او توسّل مى جويند.

11. مزار عبيدالله بن محمّد بن عمر بن على بن الحسين (ع)

«خطيب بغدادى» مى گويد:

باب البردان فيها أيضاً جماعة من أهل الفضل، وعند المصلّي المرسوم بصلاة العيد قبر كان يعرف بقبر النذور، يقال: إنّ المدفون فيه رجل من ولد علي بن أبيطالب (ع)، يتبرّك الناس


1- تاريخ بغداد، ج 1، ص 122.
2- رحلة ابن بطوطة، ص 225.

ص41

بزيارته ويقصده ذوالحاجة منهم لقضاء حوائجه. (1)

درب بردان در آنجا نيز جماعتى از اهل فضل وجود دارند. وكنار مصلاى آنجا كه معروف به نماز عيد است، قبرى است معروف به نام قبر نذرها، وگفته مى شود كه در آنجا يكى از اولاد على بن ابى طالب (ع) مدفون است. مردم به زيارت او تبرّك جسته ومحتاجان از مردم به جهت برآورده شدن حوايجشان قصد او را مى نمايند.

12. مزار سيده نفيسه

«عمر رضا كحاله» مى گويد:

ولأهل مصر اعتقاد بها عظيم، فيقال: إنّ الدعاء يستجاب عند قبرها. (2)

و براى اهل مصر اعتقاد عظيمى به او است. گفته مى شود كه دعا در كنار قبر او مستجاب است.

13. مزار ذوالنون مصرى

«ابن خلكان» مى گويد:

دفن في القرافة الصغري وعلي قبره مشهد مبنيّ، وفي المشهد قبور جماعة من الصالحين، وزرته غير

مرّة. (3)

او در قرافه صغرى دفن شد. وبر روى قبر او مشهدى بنا شده ودر مشهد او قبرهاى جماعتى از صالحان است. ومن چندين بار آن را زيارت كرده ام.

14. مزار ابن طباطبا

1- تاريخ بغداد، ج 1، ص 123.
2- اعلام النساء، ج 5، صص 187 و 189.
3- تاريخ ابن خلكان، ج 1، ص 109.

ص42

«ابن خلكان» مى گويد: «وقبره معروف ومشهور بإجابة الدعاء» (1)؛ «قبر او معروف، وبه اجابت دعا مشهور است».

دشمنى وهابيان با اهل بيت:

اشاره

وهابيان دشمنى خاصى با اهل بيت: دارند كه در عملكرد آنها مشهود است و يكى از آنها تخريب قبور آن بزرگان است كه از قديم الايام ثابت بوده و كسى به آن اعتراض نكرده بود تا زمان پيدايش وهابيان. آيا آنان به روايتى كه خودشان از پيامبر (ص) نقل كرده اند، معتقد نيستند.

اينك به نمونه هايى از اين دشمنى ها اشاره مى كنيم:

1. تخريب آثار اهل بيت:

برخلاف تمام عرف هاى متداول بين مردم كه به آثار علما احترام گذاشته و براى مسايل تاريخى اهتمام ويژه اى قائل اند، و برخلاف آنچه از مسلمانان در هر كشورى مشاهده مى شود كه چگونه آثار اوليا و مقامات آنان را پاس داشته و تقديس مى كنند، و نيز بر خلاف دستورات صريح دين به تعظيم شعائر خداوند و مقامات اوليا، مشاهده مى كنيم كه وهابيان درصدد هدم و تخريب مرقدهاى مقدس اهل بيت: در مكه و مدينه برآمده و تمام آنها را با خاك يكسان نمودند.

2. تجاهل به نام اهل بيت:

1- تاريخ ابن خلكان، ج 2، ص 82.

ص: 43

علماى وهابى نامى از امامان اهل بيت عصمت و طهارت: برده نمى شود، و هيچ گاه از آنان حديث نقل نمى نمايند، و در مدارس علمى و دانشگاه ها سخنى از زندگانى اهل بيت: و تاريخ آنها شنيده نمى شود. همچنين در وسائل ارتباط جمعى از قبيل راديو، تلويزيون، روزنامه ها، مجلات و شبكه هاى ماهواره اى هيچ گونه اشاره اى به نام و ياد آن بزرگواران نمى كنند و به كلّى از آن بيگانه اند ...

3. جلوگيرى از نشر معارف اهل بيت:

در مورد تأليفات درباره اهل بيت: و نشر آثار آن بزرگواران، وهابيان هيچ گونه مساعدت نكرده و هرگز اجازه نشر كتابى را درباره زندگانى و روايات و فقه آن بزرگواران را نمى دهند، و حتى اجازه نمى دهند تا كتاب هايى از اين قبيل وارد كشورشان شود، و اين در حالى است كه در اين كشور همه نوع كتاب انحرافى و بى دينى و مجلات فاسد اخلاقى طبع يا منتشر مى گردد و دولت سعود نه تنها جلوى آنها را نمى گيرد بلكه در نشر آنها نيز مساعدت مى نمايد.

4. در تنگنا قرار دادن پيروان اهل بيت:

در حجاز حدود 25 درصد از مردم آن پيرو مذهب اهل بيت: مى باشند، ولى با آنان به عنوان هم وطن درجه دو معامله مى شود، چرا كه آنان را از برپايى شعائر دينى و تطبيق احكام مذهبشان محروم مى دارند،

ص: 44

و آنان را از فرهنگ و پيشرفت بازداشته و اجازه ورود در دستگاه هاى حكومتى و دانشگاه ها را نمى دهند. علما و متفكران شيعه و پيروان مذهب اهل بيت: را به بهانه هاى مختلف دستگير كرده و با انواع آزار و اذيت ها شكنجه مى كنند. (1)

بررسى دلايل و شبهات وهابيان

اشاره

وهابيان در ادّعاى خود بر حرمت بناى بر قبور به مواردى استدلال كرده اند كه به آنها پرداخته وپاسخ مى دهيم:

1. بناى بر قبور از مظاهر شرك

در پاسخ مى گوييم:

اوّلًا: در بحث «شرك وتوحيد» به ميزان آن دو اشاره نموديم وگفتيم كه شرك دو ركن وعنصر دارد: يكى اين كه انسان عملى انجام دهد كه نشانه خضوع براى كسى باشد. وديگر اين كه اعتقاد به الوهيت يا ربوبيت آن كس داشته باشد كه براى او خضوع مى كند. اين دو ركن كه از آيات وتعاريف به دست آمده است، در مورد بناى بر قبور صادق نيست؛ زيرا كسى كه بيوت ومشاهد اولياى الهى را تعظيم مى كند، اين تعظيم، با اعتقاد به الوهيت يا ربوبيت نيست.

ثانياً: در مبحث «مقدمه» علم اصول فقه گفته شده كه مطلق مقدمه حرام، حرام نيست، بلكه مقدمه موصله حرام است؛ يعنى اگر كسى به


1- الشيعة فى السعودية، صص 9- 11.

ص45

طور حتم اين قبور را براى شرك بنا كند حرام است. ولى اگر كسى براى تعظيم شعائر الهى بنا كند، نه تنها اشكالى ندارد بلكه مستحب است.

2. بناى بر قبور از اعمال مشركين است § منهاج السنة، ج 1، ص 474.§

در پاسخ مى گوييم:

اوّلًا: مشركين اگر بناى بر قبور بزرگان خود مى ساختند به جهت تعظيم وتكريم آنها به عنوان ربّ بوده است؛ همان گونه كه در جاى خود مورد بررسى قرار گرفته است؛ لذا اسلام، آنان را از اين جهت مذمّت نموده است واين به خلاف بناى بر قبور اولياى الهى در ميان مسلمين است. (1)

ثانياً: مطلق تشبّه به مشركين وكفار حرام نيست، مگر در امور اختصاصى ودر شعائر آنان خصوصاً به قصد احياى شعائر وآيين كفار. براى اطلاع بيشتر به كتاب «برپايى مراسم جشن» مراجعه شود.

3. بناى بر قبور، بدعت منكر است

در پاسخ مى گوييم: در بحث ميزان بين بدعت وسنّت، گفته شد كه بدعت دو ركن دارد: يكى زياده يا نقيصه در دين، ديگرى نبودِ دليل عام يا خاص بر امر حادث. در مورد جواز بناى بر قبور، هم دليل خاص داريم كه سنّت وسيره سلف از مسلمانان است وهم دليل عام كه به آنها اشاره شد.

4. ادّعاى اجماع
اشاره

1- ر. ك: مقالات الكوثرى، ص 246 به نقل از شرح صحيح مسلم، آبى مالكى، ج 2، ص 234.

ص46

علماى وهابى مدينه منوره در استفتاى آل سعود درباره بناهاى بقيع نوشتند: «بناى بر قبور اجماعاً ممنوع است؛ به جهت صحت رواياتى كه در منع از آن وارد شده است ...». (1)

در پاسخ مى گوييم:

اوّلًا: چنين اجماعى وجود ندارد و صرف ادعاست.

ثانياً: اجماعى كه ادّعا مى كنند مدركى است؛ كه به مدرك آن خواهيم پرداخت، پس اجماع آنان مستقلا اعتبارى ندارد.

ثالثاً: در اجماعى كه ادّعا شده، سه احتمال است:

الف) اجماع تقديرى: به اين بيان كه رواياتى وجود دارد كه اگر علما به آن توجّه كنند، به مضمونش فتوا مى دهند. اين فرض باطل است؛ زيرا اين احتمال فرع صحت حديث از حيث سند و تماميت آن از حيث دلالت است، كه هر دو ناتمام است.

ب) اجماع محقق: به اين معنا كه همه علما فتوا به تحريم داده اند، هم از حيث احداث بنا بر روى قبور و هم از حيث بقاى بنا روى قبور. اين احتمال هم به طور قطع باطل است؛ زيرا:

اوّلًا: بحث غالب علما در بناى بر مطلق قبور است؛ در حالى كه بحث ما در قبور اولياى الهى است. ما نيز در قبور غير اوليا احداث بنا كراهت را قبول داريم.


1- جريدة ام القرى، تاريخ 17 شوال 1344 ه-. ق

ص: 47

ثانياً: غالب علما قائل به كراهتند، نه حرمت وحتى برخى تصريح به عدم كراهت دارند.

قائلين به عدم حرمت

1. عبدالرحمن جزيرى مى گويد: «كراهت دارد كه بر روى قبر، قبّه يا بنا ساخته شود». (1)

2. امام نووى مى گويد: «بناى بر قبور اگر در ملك بانى باشد، مكروه است واگر در مقبره اى باشد كه راه مردم است، حرام است». (2)

3. از مالك بن انس- رئيس مذهب مالكيه- نقل شده كه مى گفت: «كراهت دارم كه قبور، گچ مالى شده وبر آن، بنا شود ...». (3)

4. شافعى مى گويد: «دوست دارم كه روى قبر بنايى نشود ونيز گچ مالى نگردد؛ زيرا اين عمل زينت كارى است وقبر جاى اين امور نيست». (4)

5. ابن حزم مى گويد: «فان بنا عليه بيت أو قائم لم يكره ذلك» (5)؛ «اگر بر روى قبر بنا يا ستونى ساخته شود، كراهت ندارد».

6. نووى بناى بر قبور را مكروه مى داند، ولى مى گويد: «به ابوحنيفه نسبت داده شده كه كراهت ندارد». (6)


1- الفقه على المذاهب الاربعة، ج 1، ص 431.
2- شرح صحيح مسلم، نووى، ج 7، ص 27.
3- مقالات الكوثرى، ص 247 به نقل از المدونة الكبرى، ج 1، ص 90.
4- همان به نقل از كتاب الأمّ، ج 1، ص 246.
5- المحلّى، ج 5، ص 133.
6- المجموع، ج 5، ص 298.

ص: 48

آن همه فتوا كه غالباً بر كراهت بود، در صورتى است كه بنا بر قبر فرد عادى باشد، ولى اگر بنا بر قبر يكى از اولياى الهى باشد از اين كراهت مستثنا است.

عبدالغنى نابلسى در كتاب «الحديقة الندية» مى گويد:

وهذا كله اذا خلا من فائدة، و امّا إذا كان موضع القبور مسجداً أو علي طريق، أو كان هناك احد جالس، أو كان قبر ولي من اولياء الله أو عالم من المحققين تعظيماً لروحه المشرقة علي تراب جسده، كاشراق الشمس علي الارض اعلاماً للناس انّه ولي ليتبرّكوا به و يدعوا الله عنده فيستجاب لهم فهو امر جائز لامانع منه، و الاعمال بالنيات. (1)

تمام اينها در صورتى است كه فايده اى بر آن مترتب نباشد، اما در صورتى كه فايده اى از قبيلِ اين كه موضع قبور مسجد يا در راه باشد، يا آنجا كسى نشسته است، يا اين كه صاحب قبر از اولياى الهى باشد، يا عالمى از محققين باشد، به جهت تعظيم روح او كه بر خاك جسدش پرتو افكنده، همانند پرتوافكنى خورشيد بر زمين براى اعلام بر مردم كه او ولى است تا مردم به آن تبرك بجويند و نزد آن خدا را بخوانند تا دعايشان مورد اجابت قرار گيرد، اين كار امرى جايز است و اشكالى ندارد؛ زيرا اعمال به نيات است.

ج) مراد از اجماع، سيره عملى مسلمين باشد از زمان وفات پيامبر (ص)


1- الحديقةالندية، ج 2، ص 630.

ص49

تا اين زمان، كه اين برخلاف چيزى است كه آن را به اثبات رسانديم؛ زيرا با مرورى بر تاريخ مسلمانان پى مى بريم كه مسئله بناى بر قبور از سيره وسنّت هميشگى مسلمين بوده است.

5. استدلال به برخى از احاديث

عمده استدلال وهابيان بر حرمت بناى بر قبور، رواياتى است كه از طريق اهل سنّت وارد شده است كه ما به آنها اشاره كرده وجواب هر كدام را خواهيم داد.

الف) حديث ابى الهياج

مسلم از يحيى بن يحيى وابوبكر بن ابى شيبه وزهير بن حرب، از وكيع، از سفيان، از حبيب بن ابى ثابت، از ابى وائل، از ابى الهياج اسدى نقل مى كند كه على بن ابى طالب (ع) فرمود:

ألا أبعثك علي ما بعثني عليه رسول الله (ص): أن لا تدع تمثالًا إلا طمستهُ، و لا قَبراً مُشرِفاً إلا سَوّيتُه. (1)

تو را به مأموريتى مى فرستم كه رسول خدا (ص) مرا به آن فرستاد: اينكه هيچ تمثالى نيابى مگر آنكه آن را محو كنى وهيچ قبر مشرفى نيابى مگر آنكه آن را مساوى سازى.

حديث از حيث سند ودلالت ضعيف است:

اوّلًا، از حيث سند؛ چند نفر از رجال نقد كننده اين حديث تضعيف شده اند:


1- صحيح مسلم، ج 3، ص 61.

ص50

يك- وكيع بن جراح بن مليح رواسى كوفى كه در حقّ او تضعيفات زيادى رسيده است. (1)

دو- سفيان بن سعيد بن مسروق ثورى كوفى كه ابن حجر وذهبى او را متهم به تدليس درحديث كرده اند؛ يعنى حديثى را به كسى نسبت مى دهد كه او را نديده است. (2)

سه- حبيب بن ابى ثابت قيس بن دينار كه او نيز به تدليس نسبت داده شده است. (3)

چهار- ابووائل اسدى كه از منحرفين از امام على (ع) بوده است. (4) همچنين از واليان عبيدالله بن زياد در كوفه بوده است، كسى كه ظلم وغارتگرى او بر احدى مخفى نيست.

پنج- ابوالهياج كه در نقل حديث مشهور نيست، لذا سيوطى در حاشيه سنن نسايى مى گويد:

ليس له في الكتب الا هذا الحديث، و لا نعلم احداً وثقه إلا ابن حبان، روي انه وثقه، و قد ظهر من مذهبه توثيق المجاهيل كما قدمنا، و الا العجلي، روي انه وثقه، و هو يكثر توثيق التابعين، و لعل مذهبه فيهم مثل مذهب ابن حبان في الجملة، اعني لعلّ مذهب العجلي توثيق التابعي المجهول لاجل حديث (ثم الذين يلونهم ...). و الحاصل انه لايقلّد في توثيقه؛ لأنّا لاندري ما


1- ر. ك: تهذيب التهذيب، ج 11، ص 123.
2- همان، ج 4، ص 115.
3- همان، ج 2، ص 179.
4- همان، ج 4، ص 362.

ص51

مذهبه في التوثيق، بل العجلي غير موثوق به عندنا. (1)

در كتب حديث غير از اين حديث از او نرسيده وكسى غير از ابن حبان او را توثيق نكرده وابن حبّان كسى است كه مجهول ها را توثيق مى كند. عجلى هم او را توثيق كرده، كه دأبش زياده روى در توثيق تابعين است، و گويا مذهب او درباره تابعين فى الجمله همانند مذهب ابن حبان است، يعنى شايد مذهب عجلى توثيق تابعى مجهول باشد به جهت حديث (سپس كسانى كه پس از صحابه مى آيند، خوبند ...). و حاصل اينكه در توثيق نمى توان از او تقليد كرد؛ چرا كه ما مذهب او را توثيق نمى دانيم، بلكه عجلى نزد ما توثيق شده نيست.

ثانياً، از حيث دلالت؛ حديث از حيث دلالت، اشكال هاى متعددى دارد:

يك- از حيث متن وسند اضطراب دارد؛ زيرا در حديثى ابى الهياج مى گويد: «قال لِي عليٌّ» ودر حديث ديگر ابى وائل مى گويد: «إنّ عليّاً قال لأبي الهياج» ودر حديث ديگر چنين آمده است: «لأبعثنّك ...». و مى دانيم كه اضطراب سند ومتن موجب سقوط حديث از حجّيت واعتبار است.

دو- حديث مربوط به هدم وخراب كردن قبور همه عالم نيست، بلكه مورد خاصى بوده كه حضرت او را مأمور به آن كرده است. شايد برخى از قبور مشركين بوده كه مورد پرستش آنان قرار گرفته بوده است. وبر فرض كه مطلق قبور بوده، چه ربطى به قبور اولياى الهى دارد كه به


1- ر. ك: زيارة القبور، علامه بدر الدين حوثى.

ص52

جهت توجّه مردم به خدا از طريق آنان واقامه شعائر الهى، بدون هيچ توجّه شرك آلود به آنان بنا شده است.

سه- اهل لغت وعرف به اين نكته توجّه كرده اند كه ماده «تسويه» در صورتى كه قرين مساوى با او ذكر نشود به معناى صاف كردن آن است فى نفسه. واين حديث اين چنين است؛ زيرا در آن نيامده كه آن را مثلًا با زمين مساوى كنيد، پس معناى آن اين است كه هر قبرى كه به مانند تَل ومثل كوهان شتر است او را صاف كن؛ زيرا در روايات آمده كه تمام قبور شهدا همانند سنام وكوهان شتر بوده است. (1)

چهار- روايت، ربطى به بناى سقف، ديوار ووجوب خراب كردن آن ندارد.

پنج- اين حديث مورد اعراض علما ومسلمانان در طول تاريخ بوده كه اين اعراض سبب وهن روايت خواهد شد.

ب) حديث جابر مسلم از ابوبكر بن ابى شيبه، از حفص بن غياث، از ابن جُريح، از ابى الزبير، از جابر نقل كرده كه فرمود:

نَهي رسول الله أن يُجَصَّص القَبرُ، وَأَن يُقْعَدَ عَلَيه وَ أَن يُبني عَلَيه. (2)

رسول خدا از گچ كارى در قبور واز اينكه كسى بر روى قبور بنشيند واز بناى بر قبور نهى نموده است.


1- كنز العمال، ج 15، ص 736.
2- صحيح مسلم، ج 3، ص 62.

ص53

به اين مضمون روايات ديگرى هم از طرق مختلف، نقل شده است. لكن در اين احاديث هم مجموعه اى از نقاط ضعف وجود دارد كه باعث مى شود از حجيت واعتبار بيفتد:

اوّلًا: در تمام احاديث جابر، ابن جريح وابوالزبير- با هم يا به تنهايى- وجود دارند.

ابن حجر مى گويد: «از يحيى بن معين درباره حديث ابن جريح سؤال شد، گفت: تمام احاديثش ضعيف است». (1)

از احمد بن حنبل نيز نقل شده كه درباره ابن جريح مى گويد: «احاديث منكر نقل كرده است». (2) مالك بن انس در شأن او مى گويد: «ابن جريح مانند كسى است كه در شب به دنبال جمع هيزم است» (3). كنايه از اين كه هر نوع حديثى را نقل مى كند.

درباره ابوالزبير نيز تضعيفاتى وارد شده است؛ احمد بن حنبل از ايوب نقل مى كند كه ابوالزبير ضعيف الروايه است. شعبه مى گويد: «ابوالزبير نمازش را درست ادا نمى كرد». ونيز مى گويد: «او متهم بود». ابوحاتم رازى مى گويد: حديث او نوشته مى شود ولى به آن احتجاج نمى گردد. (4)

ثانياً: حديث از حيث متن شديداً اضطراب دارد؛ زيرا با تعبيرهاى گوناگون از جابر نقل شده است. در برخى از روايات از گچ كارى


1- تهذيب التهذيب، ج 6، ص 406.
2- همان.
3- همان، ج 6، ص 404.
4- همان.

ص54

واعتماد بر قبر نهى شده ودر بعضى، از گچ كارى وكتابت وبناى بر قبر وراه رفتن بر آن، ودر پاره اى، تنها از كتابت بر آن ودر برخى ديگر از نشستن وگچ كارى كردن وبنا وكتابت بر آن، سخن به ميان آمده و روشن است كه اضطراب متن، روايت را از حجيت ساقط مى كند.

ثالثاً: بر فرض صحّت سند روايت وقطع نظر از اضطراب در متن، تنها دلالت بر نهى از بناى بر قبور دارد، ولى دلالت صريح بر حرمت ندارد؛ زيرا نهى بر دو قسم است: نهى كراهتى كه استعمال زيادى در كلام شارع دارد ونهى تحريمى. درست است كه اصل در نهى، حرمت است، ولى علما وفقها از اين نهى، كراهت فهميده اند، لذا مشاهده مى كنيم كه ترمذى در صحيح خود، اين حديث را تحت عنوان «كراهت بناء بر قبور» آورده است. واز اين رو شارح صحيح ابن ماجه، سندى از حاكم نيشابورى نقل مى كند كه احدى از مسلمانان به اين نهى عمل نكرده است.

بر فرض استفاده كراهت از اين احاديث، مى توان به سبب عناوين ديگر؛ همچون اقامه شعائرالهى وعناوين ديگر آن را از كراهت خارج كرده وداخل در استحباب نمود، همانند لباس مشكى پوشيدن در سوك اولياى الهى خصوصاً عزاى امام حسين (ع) كه در جاى خود به ادله رجحان آن پرداخته ايم.

حال با چند حديث اين چنينى آيا مى توان يك عمل را تحريم كرده وآن را شرك آلود دانست، وعمل كننده را نيز مشرك ناميد؟

ص55

ج) حديث ابوسعيد و امّ سلمه

وهابيان به دو حديث ديگر نيز تمسك كرده اند: يكى از ابوسعيد خدرى كه فرمود: «إنّ النبي (ص) نهي أن يبني عَلَي القَبر» (1)؛ «رسول خدا (ص) نهى كرد از بناى بر قبور».

وديگر اينكه از ام سلمه كه:

إنّ النبي (ص) نهي أن يجصَّص قَبرٌ أو يبني عليه أو يُجلس.

رسول خدا (ص) نهى كرد از بناى بر قبر وگچ كارى كردن قبر و نشستن بر آن.

در سند حديث اول وهب كه مجهول است، وجود دارد، بنابراين حديث ضعيف است.

و در حديث دوم عبدالله بن لهيعه است كه ذهبى از ابن معين نقل كرده كه او ضعيف است وبه احاديثش احتجاج نمى شود. همچنين از يحيى بن سعيد نقل شده كه او ابن لهيعه را چيزى به حساب نمى آورده است. (2)

6. زمين بقيع موقوفه است
اشاره

از جمله ادّعاهايى كه وهابيان براى توجيه تخريب قبور ائمه بقيع دارند، اين است كه: زمين بقيع موقوفه است واين بناها مخالف با نظر واقف است، لذا بايد ولى امر مسلمين آنها را خراب كند.

پاسخ

1- سنن ابن ماجه، ج 1، ص 474.
2- ميزان الاعتدال، ج 2، ص 476؛ تهذيب التهذيب، ج 1، ص 444.

ص: 56

اوّلًا: در هيچ كتابى، حديثى يا تاريخى اشاره نشده كه زمين بقيع موقوفه است؛ خصوصاً آنكه زمين حجاز ومدينه چندان ارزشى نداشته كه كسى بخواهد آن را وقف نمايد.

ثانياً: بنا به نقل سمهودى، بقعه اى كه در برگيرنده اجساد ائمه طاهرين در بقيع است خانه شخصى عقيل بن أبى طالب بوده است. لذا سمهودى مى گويد: «عباس بن عبدالمطلب كنار قبر فاطمه بنت اسد بن هاشم در اوّل مقابر بنى هاشم در خانه عقيل دفن شد». (1)

حال با اين وضع مى توان به صرف ادّعاى وقف، بارگاه مطهر اولياى الهى را خراب نمود؟

فوايد بناى بر قبور اوليا

اولياى الهى از پيامبر اسلام (ص) واوصيايش از آنجا كه در راه اسلام همه نوع فداكارى وجان فشانى داشته اند، به همين خاطر براى همه مسلمانان تا روز قيامت الگو هستند. از طرف ديگر شكى نيست كه استفاده از كارهاى هنرى وروان كاوى براى تجديد عهد مردم به اسلام وزنده كردن اسلام توسط الگوها، يكى از راه هاى بيدارى اسلامى است. كسى كه در طول عمرش يك بار يا بيشتر به مكه ومدينه مى رود واز نزديك آثار باقيمانده زمان صدر اسلام را زيارت مى كند وهمچنين بارگاه بزرگان دين خود را با عظمت، شكوه وجلال مشاهده مى نمايد، به


1- وفاء الوفاء، ج 2، ص 96.

ص58

ياد فداكارى هاى آن بزرگان مى افتد وعظمت وشكوه آنان در نظرش جلوه مى نمايد، گويا با خداى خود عهد وپيمان مى بندد كه در راه ومسير بزرگان دين قرار گيرد. اين يكى از راه هاى زنده نگه داشتن بزرگان دين است. كسى كه قبر، گنبد وبارگاه اولياى دين خود را مى بيند به آنان وتعاليمشان يقين حاصل مى كند.

مگر نه اين است كه مسيحيت در برهه اى از زمان به جهت نداشتن آثار مسيح، در وجود آن حضرت شك كردند. ويل دورانت، مورّخ آمريكايى در كتاب «تاريخ تمدن» تاريخچه دويست سال تشكيك در حضرت مسيح (ع) را آورده است.

ناپلئون در سال 1808 م از يك نويسنده آلمانى به نام «ويلند» مى پرسد كه آيا او به تاريخى بودن حضرت عيسى (ع) معتقد است يا نه؟

امّا مسلمانان در طول تاريخ خود از اين جهت، سر بلند وداراى افتخارند كه ما بزرگانى داريم كه بعد از گذشت قرن ها، قبورشان براى ما معلوم است وهر چند وقت يك بار بر سر قبرشان رفته وبا آنان عهد وپيمان مى بنديم كه در راه آنان خواهيم بود، راهى كه با پيمودن آن قطعاً به خدا وثواب وبهشت او خواهيم رسيد.

عدم فرق بين بناى بر قبر و دفن در بنا

بعضى از نويسندگان وهابى براى فرار از اشكال گفته اند: آنچه حرام است «ساختن بنا بر قبر» است، امّا اصحاب، جنازه پيامبر (ص) را داخل بنا دفن كردند نه اين كه برقبر او ساختمانى را بنا كنند ودفن جنازه در بنايى

ص58

كه از قبل موجود بوده مانعى ندارد.

اين سخن فقط براى توجيه يك واقعيت خارجى است كه در برابر آن قرار گرفته اند. وما به عنوان پاسخ به اين جواب غيرقابل قبول، چند سؤال را مطرح مى كنيم:

1. آيا اگر براى مؤمنين وعلما، قبل از مرگ، مقبره ساخته شود وبعد از وفات، آن ها را در مقبره دفن كنند، مانعى دارد يا خير؟ آيا وهّابى ها چنين كارى را اجازه مى دهند؟ قطعاً چنين اجازه اى نمى دهند. اگر بودن بنا بر قبر حرام است، هر انسان عاقل وباانصافى حكم مى كند كه فرقى نمى كند كه بنا از قبل موجود باشد يا بعداً ساخته شود.

وهّابى ها عملًا فرقى قائل نيستند، امّا در مورد بحث، جوابى مى دهند كه خودشان هم قبول ندارند وقائل به فرق مى شوند.

به هر حال ما فرقى بين اين دو مورد؛ يعنى دفن در مقبره وبناى بر قبر نمى بينيم وحكم هر دو را- هرچه كه باشد- واحد مى دانيم.

وهابى ها هم همان طور كه گفتيم در عمل، قائل به فرق نيستند ولذا اجازه نمى دهند كه اول مقبره ساخته شود وبعد از مرگ، بدنها در آن دفن شود. امّا از آنجا كه در پاسخ اشكال طرف مقابل، به هرحال بايد جوابى داد! جوابى مى دهند كه خودشان هم ملتزم به لوازم آن نيستند.

2. آيا در مورد مقابرى كه وهابيان تخريب كرده ويا الآن تخريب مى كنند، تحقيق كرده اند وبرايشان ثابت شده كه اين بناها پس از احداث قبر ساخته شده است؟ ويا اينكه اصلًا تحقيقى نكرده اند وچه بسا با علم به اين كه بناها از قبل موجود بوده، دست به تخريب آنها زده اند؟

ص59

اساساً از ديدگاه اصولى، برفرض آنكه احداث بنا بر قبر حرمت داشته باشد، در هر موردى كه ما شك كنيم كه مسلمانان قرون گذشته اين بناها را بعد از دفن اموات ساخته اند يا از قبل موجود بوده، بايد فعل آنها را حمل بر صحّت كرد وگفت: حتماً بنا از قبل موجود بوده، وگرنه مُسلِم كار حرام انجام نمى دهد. به عبارت ديگر: ظاهر حال مُسلِم ومؤمن اين است كه چنين فعل حرامى را مرتكب نمى شود. بنابراين در تمامى موارد شك بايد گفت: بناها موجود بوده وجنازه ها را بعداً در آن دفن كرده اند.

بلكه مواردى به طور يقين بوده كه افرادى را در مقبره وسردابى دفن كرده اند؛ همچون خانه عقيل.

بنابراين، مسأله تنها، «حمل به صحت» و «ظاهر حال مُسلِم» نيست بلكه شواهد وقراين نيز اين مطلب را تأييد مى كند.

3. آيا حرمت فقط در احداث بنا بر قبر است يا استمرار وبقاى بنا نيز حرام است؟ به عنوان مثال: تصرّف در زمين ديگران بدون رضايت آنها، هم ابتدائاً حرام است وهم استمراراً وبقائاً؛ يعنى اگر مثلًا خانه اى در ملك ديگران ساخته است، هم ساختنش حرام بوده وهم باقى ماندن آن خانه حرام است؛ زيرا مستلزم تصرّف در ملك ديگران است. در مورد قبور، سؤال اين است كه آيا هم احداث بنا حرام است وهم بقاى ساختمان هايى كه بنا شده است؟ ويا تنها احداث بنا حرمت داشته ولى بعد از ساخت بنا ديگر بقاى آن مانعى ندارد وتخريب آن واجب نيست؟

اگر بگوييد: تنها احداث بنا حرام است وبقاى بنا حرام نيست،

ص60

مى گوييم وقتى ابقاء واستمرار بنا حرام نباشد، خراب كردنش هم جايز نيست. پس به چه مجوّزى صحن وسرا وقبّه وبارگاه ائمه بقيع: را خراب كرده ايد وتا اين حد بر آن اصرار وپافشارى داشته وداريد؟! واگر هم بگوييد احداث بنا حرام است وهم ابقاى آن، همان طور كه از جملات ابن قيم وابن تيميه هم پيداست كه مى گويند: «يجب هدم المشاهد الّتي بنيت علي القبور ولايجوز إبقاؤُها»؛ «واجب است تخريب بناهايى كه بر روى قبور ساخته شده و ابقاى آن جايز نيست.»

ما مى گوييم حال كه ابقاى بنا حرام است، چرا اصحاب پيامبر (ص) سبب بقاى خانه پيامبر (ص) شدند وآن را تخريب نكردند؟ آيا مى توان گفت: كه اصحاب براى ابقاى خانه، مرتكب حرام شدند؟!

اگر پيامبر (ص) از ساختن بناى بر قبور نهى فرموده است ونهى او دلالت بر حرمت دارد وقبر خودش را هم استثنا نكرده است، اوّلين بنايى كه بايد خراب شود، بناى قبر خود ايشان است؛ زيرا قطعاً به بقاى بنا- كه حرام است!- راضى نخواهد بود.

ما فرض مى كنيم كه اصحاب پيامبر (ص) بنايى بر قبر آن حضرت نساخته اند امّا چرا با ابقاى بناى واقع بر قبر آن حضرت مرتكب حرام شدند؟!

بنابراين، بايد گفت استمرار وابقاى بناهاى واقع بر قبور مانعى ندارد خصوصاً آنكه آنها فعل اصحاب را حجّت مى دانند.

البته در اينجا هم ممكن است كسى بگويد: بنايى كه بر قبر ساخته شود وبنايى كه از قبل موجود بوده فرق دارند؛ يعنى ابقاى بناى اوّل حرام است امّا ابقاى دوّمى حرام نيست! ولى كدام عاقلى است كه بين

ص: 61

اين دو، فرق قائل باشد ولذا مى بينيم جواب معقولى براى ابقاى ساختمان قبر پيامبر (ص) ندارند.

نقشه گنبد قبر پيامبر (ص)

اين تصويرى از حجره و مقبره رسول خدا (ص) و ديوارها و گنبدهايى بر روى آن ساخته شده و مجموعاً سى وسه متر و بيست سانت و داراى بخش هاى ذيل است:

1. لحدى كه جسم شريف پيامبر اكرم (ص) را در برگرفته است.

2. قبر پيامبر اسلام (ص).

ص: 62

3. سُربى دور قبر شريف پيامبر (ص) كه در عهد سلطان محمود نورالدين زنكى ريخته شد تا جنازه حضرت دزديده نشود.

4. ديوارى كه عايشه بر روى قبر پيامبر (ص) كشيد.

5. سقف حجره پيامبر (ص) كه در عهد او از شاخه درخت خرما زده شده است.

6. گنبد اولى كه بر قبر پاك آن حضرت (ص) زده شد.

7. ديوارى كه عمربن عبدالعزيز بر قبر حضرت كشيد.

8. عمودها و ديوارهاى عهد سلطان قاتباى كه حامل پرده هايى بود كه بر روى قبر حضرت كشيده مى شد.

9. ديوار بيرونى كه حامل دو گنبد ديگر است.

10. گنبدى كبود رنگ كه آن را قاتيباى در سال 885 ه-. ق بر روى گنبد اول نصب كرده و حدود 543 سال از مدت آن مى گذرد.

11. گنبد سبز رنگى كه از سال 1228 ه-. ق بر روى گنبد دوم نصب شده و از مدت آن حدود دويست سال مى گذرد.

12. دريچه اى باز شده از طرف جنوب به طرف حياط جنوبى به نام كوّا كه بر روى گنبد او به دستور عايشه بوده است.

13. هلالى از مس كه با ورق طلا پوشيده شده است.

14. ارتفاع گنبد از بالا تا پايين.

جلوگيرى وهابيان از احياى آثار اسلامى

نامه اى را شيخ عبدالعزيز بن عبدالله بن باز مفتى اعظم وهابيان در عصر خود به شيخ محمّد بن ابراهيم آل الشيخ درباره اعاده بناى قبّه اى بر

ص: 63

چاه خاتم در مدينه منوره نوشته كه عين آن را در اين جا مى آوريم، و قضاوت را به خواننده واگذار مى كنيم:

من عبدالعزيز بن عبدالله بن باز إلي حضرة سماحة الوالد شيخنا الشيخ محمد بن ابراهيم آل الشيخ، وفّقه الله و نصر به دينه آمين. سلام عليكم و رحمة الله و بركاته. اما بعد ففي هذه الايام بلغني أن هناك حركة في بلدية المدينة المنورة لإعادة بناء القبّة علي بئر الخاتم المعروفة غربي مسجد قباء ثم ثبت عندي صحة ذلك من طرق يوثق بها، فاتصلت بسمو اميرالمدينة، و اخبرته انّ هذا لايجوز، و انّ الواجب بقاءها علي حالها أو دفنها و مساواتها بالأرض سعة للميدان الذي هو في وسطه، و هو موقف للسيارات التاكسي و غيرها.

ثم اتصلت بفضيلة الشيخ عبدالعزيز بن صالح و اخبرته بما بلغني فتكدر لذلك، و كتب لسمّوا امير منطقة المدينة في الموضوع، و إلي سماحتكم صورة ما كتبه، فاذا رأي سماحتكم الاتصال بجلالة الملك و المشورة عليه بانّ الواجب دفنها سعة للميدان و حسماً لمادة التبرك بها من اهل الجهل فهو مناسب، و فيما يراه سماحتكم ان شاء الله كفاية.

سدد الله رأيكم و بارك في جهودكم، و نصر بكم دينه، و حمي بكم شريعته، و السلام عليكم و رحمة الله و بركاته. (1)

از عبدالعزيز بن عبدالله بن باز به محضر حضرت والد شيخ ما شيخ محمّد


1- اين نامه در تاريخ 18/ 11/ 1388 ه-. ق به رقم 9412/ 1 صادر شده است.

ص64

بن ابراهيم آل الشيخ، كه خداوند او را موفق گرداند و به او دينش را يارى دهد. آمين. درود و رحمت و بركات خدا بر شما باد. اما بعد، در اين ايام به من خبر رسيده كه شهردارى مدينه منوره حركتى را براى اعاده بناء بر روى چاه خاتم معروف نموده كه در غرب مسجد قباست، و صحت اين خبر نزد من از راه هايى ثابت شده كه مورد وثوق است. من با امير مدينه تماس گرفتم و به او گفتم كه اين كار جايز نيست و واجب است كه آن را به حال خود واگذاريد و يا آن را پر كرده و با زمين يكسان كنيد تا ميدانى كه در وسط آن است توسعه يابد، و آن محل توقف ماشين هاى تاكسى و غيرتاكسى است.

آن گاه با جناب شيخ عبدالعزيز بن صالح تماس گرفتم و آنچه به من خبر رسيده بود به او منتقل نمودم و او از اين جهت ناراحت شد، و خدمت امير مدينه در اين باره نامه نوشت، و كپى آنچه را كه او نوشته براى شما فرستادم، و اگر شما صلاح مى دانيد با جناب پادشاه تماس گرفته و به او مشورت دهيد كه بايد آن چاه به جهت توسعه ميدان و كندن ريشه تبرك به آن به جهت جهل، پر شود و همين كار مناسب است، و هر آنچه كه جنابعالى صلاح مى دانيد ان شاءالله كفايت مى كند.

خداوند رأى شما را محكم نموده و كوشش شما را مبارك گرداند، و به سبب شما دينش را يارى دهد و شريعتش را حمايت كند و درود و رحمتش بر شما باد.

دوم: بناى مسجد وروشن كردن چراغ

اشاره

ص65

عموم مسلمين ساختن مسجد در كنار قبور اولياى الهى را جايز شمرده وبدان عمل مى كنند. منتها به اين نيت كه زمين وبقعه اى كه ولى خدا در آن مدفون است، متبرّك مى باشد. امّا وهابيان، همان گونه كه ساختن گنبد وبارگاه بر قبور اولياى الهى را حرام مى دانند، ساختن مسجد در كنار قبور اوليا را نيز حرام دانسته وراهى به سوى شرك مى دانند. اينك اين موضوع را مورد بحث وبررسى قرار خواهيم داد:

فتاواى وهابيان

1. ابن تيميه مى گويد:

انّ الصحابة كانوا اذا جاؤوا عند قبر النبي (ص) يسلّمون عليه، فاذا أرادوا الدعاء لم يدعوا الله مستقبلي القبر الشريف، بل ينحرفون و يستقبلونالقبلة و يدعون الله سبحانه كما في سائر البقاع، و لهذا لم يذكر احد من ائمة السلف انّ الصلاة عندالقبور وفي مشاهدها

ص: 66

مستحبة، ولا انّ الصلاة والدعاء هناك افضل منهما في غيرهما، بل اتفقوا كلّهم علي انّ الصلاة في المساجد و البيوت افضل منها عند قبور الأنبياء و الصالحين؛ سمّيت مشاهد أم لم تسم. (1)

صحابه چون كنار قبر پيامبر (ص) مى آمدند بر او سلام مى نمودند، و چون مى خواستند دعا كنند رو به قبر شريف دعا نمى كردند، بلكه از آن منحرف شده و رو به قبله از خداى سبحان مى خواستند، همچون ساير بقعه ها، و لذا هيچ يك از امامان سلف ذكر نكرده كه نماز در كنار قبور و در مشاهد آن مستحب است، و يا اينكه نماز و دعا در آن مكان ها برتر از مكان هاى ديگر است، بلكه همگى اتفاق دارند بر اينكه نماز در مساجد و خانه ها برتر از نماز در كنار قبور انبيا و صالحان است؛ چه آنجا را مشاهد بنامند، يا چنين نباشد.

او نيز مى گويد:

لا تشرع الصلاة عندها و لا يشرع قصدها لأجل التعبد عندها بصلاة و اعتكاف أو استغاثة و ابتهال و نحو ذلك، و كرهوا الصلاة عندها. ثم كثير منهم قالوا: الصلاة باطلة؛ لأجل النهي عنها ... (2)

نماز كنار قبور مشروع نيست، و نيز قصد كردن قبور به جهت تعبد در كنار آن به نماز و اعتكاف يا استغاثه و ابتهال و امثال اينها مشروع نمى باشد. آنان نماز خواندن كنار قبور را مكروه دانسته اند. و بسيارى از آنان گفته اند: نماز به جهت نهى از آن باطل است ...


1- رسالةزيارة القبور، ص 159.
2- مجموعة الرسائل و المسائل، ج 1، ص 60.

ص67

2. ابن قيم جوزيه مى گويد:

ومن جمع بين سنة رسول الله (ص) في القبور و ما أمر به و نهي عنه، و ما كان عليه اصحابه و بين ما عليه اكثر الناس اليوم، رأي أحدهما مضاداً للآخر، مناقضاً له بحيث لايجتمعان ابداً، فنهي رسول الله (ص) عن الصلاة إلي القبور و هؤلاء يصلون عندها و نهي عن اتخاذها مساجد و هؤلاء يبنون عليها المساجد ... (1)

هر كس بين سنت رسول خدا (ص) درباره قبور و آنچه به آن امر و از آن نهى كرده، جمع كند، و آنچه اصحاب او بر آن بوده و بين آنچه اكثر مردم امروزه بر آن مى باشند جمع نمايد مى بيند كه يكى از آن دو ضدّ ديگرى و نقيض آن است به طورى كه هرگز با يكديگر جمع نمى شود؛ زيرا كه رسول خدا (ص) از نماز به طرف قبور نهى كرده ولى اينان در كنار قبور نماز مى گذارند، و نيز از مسجد كردن قبور نهى شده ولى اينان بر روى آن مسجد مى سازند ...

3. محمّد بن عبدالوهاب مى گويد:

لم يذكر احد من ائمة السلف انّ الصلاة عند القبور و في مشاهدها مستحبة، و لا انّ الصلاة و الدعاء هناك افضل، بل اتفق الكل علي انّ الصلاة في المساجد و البيوت افضل منها عند قبور الأولياء و الصالحين. (2)

كسى از امامان سلف ذكر نكرده كه نماز و دعا در كنار قبور و در مشاهد آنها مستحب است، و اينكه نماز و دعا در آنجا برتر مى باشد،


1- اغاثة اللهفان، ج 1، ص 214.
2- زيارة القبور، ص 159- 160.

ص68

بلكه همه اتفاق نظر دارند كه نماز در مساجد و خانه ها برتر از نماز كنار قبور اوليا و صالحان است.

4. شيخ بن باز مى گويد: «الصلاة عند القبور من البدع و من وسائل الشرك ...» (1)؛ «نماز در كنار قبور از جمله بدعت ها واز وسايل شرك مى باشد ...».

ديدگاه قرآن

خداوند متعال در قضيه اصحاب كهف مى فرمايد:

(وَكَذلِكَ أَعْثَرْنا عَلَيْهِمْ لِيَعْلَمُوا أَنَّ وَعْدَ اللهِ حَقٌّ وَأَنَّ السَّاعَةَ لا رَيْبَ فِيها إِذْ يَتَنازَعُونَ بَيْنَهُمْ أَمْرَهُمْ فَقالُوا ابْنُوا عَلَيْهِمْ بُنْياناً رَبُّهُمْ أَعْلَمُ بِهِمْ قالَ الَّذِينَ غَلَبُوا عَلى أَمْرِهِمْ لَنَتَّخِذَنَّ عَلَيْهِمْ مَسْجِداً) (كهف: 21)

و اين چنين مردم را متوجه حال آنها كرديم، تا بدانند كه وعده خداوند [در مورد رستاخيز] حق است؛ و در پايان جهان و قيام قيامت شكى نيست؛ در آن هنگام كه ميان خود درباره كار خويش نزاع داشتند، گروهى مى گفتند: بنايى بر آنان بسازيد [تا براى هميشه از نظر پنهان شوند و از آنها سخن نگوييد] كه پروردگارشان از وضع آنها آگاه تر است، ولى آنها كه از رازشان آگاهى يافتند [و آن را دليلى بر رستاخيز ديدند]، گفتند: ما مسجدى در كنار [مدفن] آنها مى سازيم [تا خاطره آنان فراموش نشود].

خداوند متعال در اين آيه به چگونگى اطلاع مردم از آنان اشاره كرده است. آنان در طريقه تكريم اصحاب كهف اختلاف داشتند؛ برخى معتقد بودند كه بر روى آنان ساختمانى ساخته شود يا ديوارى دور آنان كشيده


1- فتاوى نورعلى الدرب، ج 1، ص 302.

ص69

شود. ولى غالب افراد پيشنهاد دادند كه در كنارآنان مسجدى ساخته شود.

فخر رازى مى گويد: برخى گفته اند:

المراد به الملك المسلم و اولياء اصحاب الكهف. و قيل: رؤساء البلد، (لَنَتَّخِذَنَّ عَلَيْهِمْ مَسْجِداً) نعبد الله، و ستبقي آثار اهل الكهف بسبب ذلك المسجد. (1)

اين گروه كه پيشنهاد ساختن مسجد را دادند پادشاهان مسلمان وطرفداران اصحاب كهف بودند. برخى نيز معتقدند: آنان كه پيشنهاد مسجد را دادند رؤساى شهر بودند تا در آنجا عبادت كرده وآثار اصحاب كهف را به سبب آن مسجد باقى بگذارند.

ابوحيان اندلسى مى گويد:

روي ان التي دعت إلي البنيان ماتت كافرة، ارادت بناء مصنع لكفرهم فمانعهم المؤمنون و بنوا عليهم مسجداً. (2)

نقل شده كسى كه پيشنهاد ساختمان را داد، كافر از دنيا رفت وبا اين عمل مى خواست مركزى براى كفر خود بسازد كه مؤمنين از اين عمل مانع شده وپيشنهاد ساختن مسجد را دادند.

ابوالسعود وزمخشرى نيز همين نظر را قبول كرده اند؛ يعنى پيشنهاد دهندگان ساختن مسجد در كنار جايگاه اصحاب كهف، مسلمانان ومؤمنين بوده اند. (3)

البته مى دانيم كه قرآن، كتاب قصه گويى صرف نيست، بلكه اگرداستانى را تعريف مى كند به منظور بهره بردارى مسلمانان از آن داستان


1- مفاتيح الغيب، ج 21، ص 105.
2- البحر المحيط، ذيل آيه.
3- تفسير ابى السعود، ج 5، ص 215؛ تفسير كشاف، ج 2، ص 245.

ص70

است. از آنجا كه خداوند متعال پيشنهاد دوم (ساختن مسجد در كنار اصحاب كهف) را رد نكرده وآن را مجراى شرك نمى داند، مى توانيم آن را دليل به امضا وتقرير عمل آنان بدانيم.

سيره صحابه و مسلمانان

با مراجعه به سيره مسلمانان در طول تاريخ، پى مى بريم كه آنان به اين عمل مبادرت ورزيده ودر كنار قبور اولياى خود مسجد مى ساختند.

مورخين داستان مسافرت ابوجندل با ابوبصير را نقل كرده اند كه در ضمن آن آمده:

... فقدم كتاب رسول الله (ص) علي أبي جندل و أبوبصير يموت، فمات و كتاب رسول الله (ص) بيده يقرؤوه، فدفنه ابوجندل مكانه، و صلّي عليه و بني علي قبره مسجداً. (1)

نامه رسول خدا (ص) به دست ابوجندل رسيد؛ در حالى كه ابوبصير مشغول جان كندن بود، او درحالى كه در دستش نامه رسول خدا (ص) بود از دار دنيا رفت. ابوجندل او را در همان مكان دفن كرد، وبر روى قبرش مسجدى بنا نمود.

نقد ادله وهابيان

اشاره

وهابيان بر حرمت ساختن مسجد در كنار قبور اولياى الهى و نمازگزاردن در آن به ادله اى استدلال كرده اند كه در ذيل به بحث وبررسى آنها مى پردازيم:

1. استدلال به روايات

1- استيعاب، ج 4، صص 21- 23؛ تاريخ ابن عساكر، ج 8، ص 334.

ص71

وهابيان بر مدعاى خود به روايات ذيل استدلال كرده اند:

الف) جندب بن عبدالله بجلى مى گويد: از رسول خدا (ص) پنج روز قبل از وفاتش شنيدم كه فرمود:

... ألا و انّ من كان قبلكم كانوا يتخذون قبور أنبيائهم مساجد، ألا فلا تتخذوا القبور مساجد، إني أنهاكم عن ذلك. (1)

آگاه باشيد، همانا كسانى قبل از شما قبور انبياى خود را به عنوان مساجد قرار مى دادند. امّا شما اين كار را نكنيد، من شما را از اين عمل باز مى دارم.

ب) از پيامبر (ص) روايت شده كه به خدا عرض كرد:

أللّهمّ لاتجعل قبري وثناً، لعن الله قوماً اتخذوا قبورأنبيائهم مساجد. (2)

بار خدايا قبر مرا بت قرار مده، خدا لعنت كند قومى را كه قبور انبياى خود را مساجد كردند.

ج) مسلم نقل مى كند كه:

إنّ ام حبيبة و ام سلمة ذكرتا كنيسة رأينها في الحبشة فيها تصاوير، فقال رسول الله: انّ اولئك إذا كان فيهم الرجل الصالح فمات بَنوا علي قبره مسجداً و صوّروا فيه تِلك الصُّور، اولئك شرار الخلق عندَ الله يومَ القيامة. (3)

امّ حبيبه وامّ سلمه نزد رسول خدا (ص) يادى از كنيسه اى كردند كه


1- صحيح مسلم، ج 1، ص 378.
2- مسند احمد، ج 2، ص 246.
3- صحيح مسلم، ج 2، ص 66،.

ص72

در حبشه ديده بودند، و در آن تصاويرى قرار داشت، رسول خدا (ص) فرمود: آنان كسانى بودند كه هر گاه مرد صالحى از ميانشان مى مرد بر قبر او مسجدى مى ساختند وآن صورت ها را در آن به تصوير مى كشيدند، آنان روز قيامت در نزد خدا بدترين مخلوقات هستند.

د) بخارى در صحيح خود از پيامبر (ص) نقل كرده كه فرمود:

لَعَن الله اليهود و النصارى، اتَّخذوا قُبور أنبيائهم مسجِداً. (1)

خدا لعنت كند نصارا ويهود را؛ زيرا قبور انبياى خود را مسجد قرار دادند.

در جواب استدلال به اين روايات بايد گفت:

اوّلًا: فهميدن مقصود اين روايات، متوقف بر دانستن مقصود يهود ونصارا از ساختن مسجد بر قبور اولياى خود مى باشد؛ زيرا پيامبر (ص) از قيام به عملى كه يهود ونصارا با قصد خاصى انجام مى دهند، نهى كرده است.

با مراجعه به روايات پى مى بريم كه يهود ونصارا، قبور اولياى خود را مسجد وقبله قرار مى دادند و به طرف آن قبور سجده مى كردند. در حقيقت آنان را عبادت مى كردند. لذا پيامبر (ص) شديداً با اين عمل مقابله كرده واز آن نهى فرموده است.

حال اگر در كنار قبور اولياى الهى به جهت تبرك، مسجد ساخته شود، تا انسان به بركت آن ولى خدا، توجّه وحضور قلبش بيشتر باشد واز طرفى نيز هيچ قصد تعظيم وتكريمى نسبت به آن ولى در حال نماز نداشته باشد، قطعاً از مورد اين روايات خارج است؛ چنان كه در روايت


1- صحيح بخارى، ج 2، ص 111؛ سنن نسائى، ج 2، ص 871.

ص73

امّ حبيبه وامّ سلمه به اين مقصود يهود ونصارا اشاره شده است.

بيضاوى در شرح اين احاديث مى گويد:

لمّا كانت اليهود و النصارى يسجدون لقبور الانبياء تعظيماً لشأنهم و يجعلونها قبلة يتوجهون في الصلاة نحوها، و اتخذوها اوثاناً، منع المسلمون في مثل ذلك، فاما من اتخذ مسجداً في جوار صالح و قصد التبرك بالقرب منه- لاللتعظيم و لا للتوجه اليه- فلا يدخل في الوعيد المذكور.

از آنجا كه يهود ونصارا بر قبور انبيا به خاطر تعظيم شأن آنان، سجده كرده وآن قبور را در نماز و دعا قبله خود قرار مى دادند، و آنها را بت خود كرده بودند. به همين جهت مسلمانان از اين نوع عمل باز داشته شدند؛ (زيرا اين عمل شرك محض است). ولى اگر كسى مسجدى را در جوار قبر صالحى به قصد تبرك و نزديكى به خدا، و نه به خاطر تعظيم به صاحب قبر و نه براى قبله قرار دادن بسازد، مشمول نهى روايات نمى شود.

سندى، شارح «سنن نسائى» نيز مى گويد:

يحذّر امته ان يصنعوا بقبره ما صنع اليهود و النصارى بقبور انبيائهم من اتخاذهم تلك القبور مساجد؛ أمّا بالسجود اليها تعظيماً لها، أو بجعلها قبلة يتوجهون في الصلاة اليها. (1)

پيامبر (ص) امّت خود را از عمل يهود ونصارا نسبت به قبور انبياى خود كه مسجد قراردادن آنها باشد، باز مى دارد، خواه براى سجده به


1- سنن نسائى، ج 2، ص 41.

ص74

سوى قبور وتعظيم آنها باشد وخواه به خاطر قبله قرار دادن قبور باشد تا هنگام نماز به آن متوجه باشند.

ثانياً: روايت، از ساختن مسجد بر روى قبر نهى مى كند وهيچ اشاره اى به ساختن مسجد در كنار قبور انبيا واوليا ندارد.

ثالثاً: معلوم نيست كه نهى در اين روايات، تحريمى باشد؛ چنان كه بخارى اين روايات را تحت عنوان «باب مايكره من اتخاذ المساجد على القبور» آورده و آنها را حمل بر نهى تنزيهى وكراهتى كرده است. (1)

شيخ عبدالله هروى در توجيه احاديث فوق مى گويد:

انّ الحديث محمول علي من يقصد الصلاة إلي القبر لتعظيمه، و هذا يتصوّر ان كان بارزاً غير مستور، و إلا فلا حرمة. (2)

آن حديث بر كسانى حمل مى شود كه قصد نماز به سوى قبر انبيا به جهت تعظيمشان دارند واين در صورتى متصور است كه قبور، آشكار وباز باشد، وگرنه نماز در آنجا حرام نيست.

نيز عبدالغنى نابلسى حنفى مى گويد:

اگر كسى مسجدى را در كنار قبر صالحى بسازد يا در كنار قبر او به جهت تبرك جستن از او نماز گزارد، نه به جهت تعظيم صاحب قبر وتوجّه به او در نماز، اشكالى ندارد؛ زيرا مرقد اسماعيل (ع) نزد" حطيم" مسجدالحرام است وآن محل بهترين مكانى است كه نماز در آنجا خوانده مى شود. (3)


1- صحيح بخارى، ج 2، ص 111.
2- المقالات السنية، ص 427.
3- الحديقةالثنية، ج 2، ص 631.

ص75

علامه بدرالدين حوثى، در شرح روايات فوق مى گويد:

انّ معني اتخاذ القبور مساجد ان تتخذ القبور نفسها مساجد بحيث يكون القبر نفسه مصلّي يصلّي عليه.(1)

معناى مسجد قرار دادن قبور، اين است كه خود قبرها مسجد شوند به طورى كه خود قبر مصلّى شود و بر آن نماز خوانده شود.

2. استدلال به قاعده سدّ ذرايع
اشاره

يكى ديگر از ادله وهابيان بر حرمت بناى مسجد در جوار قبور اولياى الهى استدلال به قاعده سدّ ذرايع است.

طبق اين قاعده: اگر عملى فى نفسه مباح يا مستحب باشد، ولى منجر به حرام شود، آن عمل نيز حرام است، تا كسى به سبب آن به سوى حرام سوق داده نشود، و وهابيان معتقدند بناى مسجد در كنار قبور اوليا و خواندن نماز در آنها انسان را به شرك مى اندازد، لذا جايز نيست، چون مقدمه حرام است.

ابن قيم جوزيه در استدلال به اين قاعده، به ادله بسيارى تمسك كرده است؛ از جمله به آيه شريفه:

(وَ لا تَسُبُّوا الَّذِينَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللهِ فَيَسُبُّوا اللهَ عَدْواً بِغَيْرِ عِلْمٍ) (انعام: 108)

[به معبود] كسانى كه غير خدا را مى خوانند، دشنام ندهيد، مبادا آنها [نيز] از روى [ظلم و] جهل، خدا را دشنام دهند.


1- زيارة القبور، ص 28.

ص76

همچنين به آيه:

(وَ لا يَضْرِبْنَ بِأَرْجُلِهِنَّ لِيُعْلَمَ ما يُخْفِينَ مِنْ زِينَتِهِنَّ) (نور: 31)

و هنگام راه رفتن پاهاى خود را به زمين نزنند تا زينت پنهانيشان دانسته شود [و صداى خلخال كه بر پا دارند به گوش رسد].

ابن قيم مى گويد:

با وجود آنكه سبّ و دشنام خدايان آنان فى حدّ نفسه حرام نيست، ولى چون باعث دشنام به خدا مى شود حرام است، همچنين در مورد زدن پا به زمين كه اصل آن اشكالى ندارد، ولى چون باعث تحريك نامحرم مى شود حرام است.

به برخى از ادله عقلى نيز براى اثبات سدّ ذرايع تمسك كرده است. (1)

پاسخ

در بحث مقدمه واجب گفته شده كه تنها مقدمه موصله واجب، واجب است نه هر مقدمه اى؛ يعنى آن مقدمه اى كه ما را مستقيماً به واجب مى رساند واجب است؛ مثلًا اگر بودن بربالاى بام بر ما واجب است وآن متوقف بر نصب پله باشد، نصب آن پله كه ما را به بالاى بام مى رساند واجب مى شود. همين مطلب را عيناً در مقدمه حرام مى گوييم؛ يعنى خصوص آن عملى كه ما را به حرام رسانده، از باب مقدمه حرام است.

بنابراين ساختن مسجد در كنار قبور اولياى الهى اگر به قصد شرك نباشد وغالب مردم نيز اين نيت را از خواندن نماز در آن مساجد نداشته


1- اعلام الموقّعين، ج 3، ص 148.

ص77

باشند. اشكالى در ساختن آن مساجد نيست؛ اگرچه ممكن است كه برخى از غاليان هنگام نماز اين نيت را داشته باشند. اگر اين مطلب را نپذيرفتيم بسيارى از معاملات روزمره نسبت به آلات مشتركه، باطل وحرام خواهد بود؛ زيرا ممكن است كه برخى از مردم از آن سوءاستفاده نمايند؛ مثلا كسى كه چاقو مى خرد، يا راديو مى خرد، ممكن است فرد ديگرى از آن سوء استفاده نموده ودر راه فساد استفاده كند، ولى هيچ كس چنين معامله اى را حرام وباطل نكرده است، بلكه تنها فروش آنها را به قصد فساد، باطل مى دانند.

3. استدلال به روايات اهل بيت:
اشاره

الف) پر كردن قبر با خاك آن

از برخى روايات استفاده مى شود كه قبر ميت را با همان خاكى كه از آن خارج شده بايد پر كرد و چيزى از خارج نبايد بر آن افزود.

سكونى از امام صادق (ع) نقل كرده كه فرمود:

إنّ النبي (ص) نَهي أن يزاد علي القَبرِ تُرابٌ لم يُخرَجْ مِنهُ. (1)

همانا پيامبر (ص) نهى كرده از اين كه بر قبر خاكى اضافه شود كه از آن خارج نشده است.

و نيز از امام صادق (ع) نقل شده كه فرمود: «كُلُّ ما جعل علي القبر من غير تراب فهو ثقل علي الميت» (2)؛ «هر آنچه كه بر قبر از غير خاكش ريخته مى شود سنگينى بر ميت است».


1- وسائل الشيعة، ج 2، باب 36 از ابواب دفن، ح 1.
2- همان، ح 3.

ص: 78

و نيز نقل شده كه فرمود: «لا تُطيّنُوا القبرَ مِن غَيرِ طِينهِ» (1)؛ «بر قبر از غير خاك خودش نريزيد».

پاسخ

اولًا: در سند حديث اول و سوم سكونى و نوفلى است كه هر دو غير امامى هستند و حديث سوم مرسله مى باشد.

ثانياً: اين احاديث ربطى به بناى بر قبور ندارد؛ چرا كه بناى بر قبور خارج از ريختن خاك زايد بر روى جنازه و قبر ميت مى باشد.

ثالثاً: در تاريخ آمده كه پيامبر (ص) بعد از دفن عثمان بن مظعون سنگى را بر بالاى قبرش گذاشت تا نشانه اى بر او باشد. (2) و اين دلالت بر اضافه كردن چيزى بر قبر خارج از خاك آن است.

سمهودى نقل كرده:

إنَّ الرسول الاكرم (ص) أمرَ رجلًا بحمل صخرة، ليعلّم بها قبرَ عثمان بن مظعون و لم يستطع حملها، فقام إليه رسول الله، فحَسَرَ رسول الله (ص) عن ذراعيه فوضعها عند رأسه و قال: اعلِمُ بِها قبرَ أخي، و أدفن إليه من مات من أهلِهِ. (3)

همانا رسول اكرم (ص) به مردى دستور داد كه سنگى را حمل كند تا با آن بر قبر عثمان بن مظعون نشانه گذارد، ولى او قدرت حمل آن را نداشت، رسول خدا (ص) به طرف آن رفت و آستين هايش را بالا


1- وسائل الشيعة، ج 2، باب 36، از ابواب دفن، ح 2.
2- سنن ابن ماجه، ج 1، ص 498.
3- وفاء الوفاء، سمهودى، ج 3، ص 894.

ص79

زده و آن سنگ را كنار سر ميت [بر روى قبر گذاشت] و فرمود: با آن نشانه اى براى قبر برادرم مى گذارم و هر كسى كه از اهل اوست را كنارش دفن مى كنم.

ب) نهى از بناى بر قبور

از برخى روايات استفاده مى شود كه اهل بيت: از بناى بر قبور نهى كرده اند.

از على بن جعفر نقل شده كه از ابوالحسن موسى (ع) سؤال كردم درباره بناى بر قبور و نشستن بر آن آيا صلاحيت دارد؟

حضرت فرمود:

لايصلح البناء عليه و لا الجلوس، و لا تجصيصه، و لا تطيينه. (1)

ساختن بنا بر روى قبر و نشستن بر آن و گچ كارى و گل مالى آن صلاح نيست.

يونس بن ظبيان از امام صادق (ع) نقل كرده كه فرمود:

نهي رَسول الله (ص) أن يُصلّي علي قبر أو يقعد عليه أو يُبني عليه. (2)

رسول خدا (ص) نهى كرده از اينكه بر قبرى نماز خوانده شود يا بر روى آن نشسته يا بر آن بنايى برپا گردد.

جراح مدائنى از امام صادق (ع) نقل كرده كه فرمود:

لا تَبنُوا علي القبور، ولا تصوّروا سقوف البيوتِ؛ فَانّ


1- وسائل الشيعة، ج 2، باب 44، از ابواب الدفن، ح 1.
2- همان، ح 2.

ص80

رسول الله (ص) كره ذلك. (1)

بر روى قبرها بنا نكنيد، و بر سقف خانه ها صورت نكشيد؛ زيرا رسول خدا (ص) از آن كراهت داشت.

پاسخ

اولًا: در روايت تعبير به «لايصلح» آمده كه نهايت آن دلالت بر كراهت دارد نه حرمت.

ثانياً: گاهى كراهت به جهت ورود موضوع تحت عنوان مصلحت اهمّ برطرف مى شود، همانند پوشيدن لباس مشكى براى عزاى اولياى الهى خصوصاً امام حسين (ع)، همان گونه كه در مصلحت بناى بر قبور اوليا قبلًا اشاره كرديم.

ثالثاً: روايت سوم كه در آن لفظ نهى آمده را حمل بر كراهت مى كنيم به جهت روايت اول.

رابعاً: در سند روايت دوم زياد بن مروان قندى و يونس بن ظبيان است كه اولى واقفى مى باشد و مورد مذمت واقع شده است.

و نفر دوم نيز نزد نجاشى به شدت ضعيف است. و كشى روايت صحيح السندى را در مذمتش نقل كرده كه دلالت بر لعن او به توسط امام رضا (ع) دارد.(2)

خامساً: مورد روايات- بر فرض صحت سند- قبور عموم مردم است، نه قبور اولياى الهى كه مصداق تعظيم شعائر الهى و ديگر عناوين


1- وسائل الشيعة، ج 2، باب 44، از ابواب الدفن، ح 3.
2- رجال كشى، ص 507.

ص81

رجحان بناى بر قبور مى باشد، كه قبلًا به آن اشاره شد.

شهيد اول درباره اين روايات مى گويد:

هذه الأخبار رواها الصدوق و الشيخان و جماعة من المتأخرين في كتبهم، و لم يستثنوا قبراً، و لا ريب انّ الامامية مطبقة علي مخالفة قضيتين من هذه: احداهما البناء، و الأخرى الصلاة ... فيمكن القدح في هذه الاخبار؛ لأنّها آحاد، و بعضها ضعيف الاسناد، و قد عارضها اخبار اشهر منها. و قال ابن الجنيد: لا بأس بالبناء عليه، و ضرب الفسطاط يصونه و من يزوره ... و تخصص هذه العمومات بالأخبار الدالة علي تعظيم قبورهم و عمارتها وافضلية الصلاة عندها، و هي كثيرة. (1)

اين اخبار را صدوق و شيخ طوسى و شيخ مفيد و جماعتى از متأخرين در كتاب هايشان نقل كرده و هيچ قبرى را استثنا نكرده اند، و شكى نيست كه اماميه اتفاق بر مخالف. با دو قضيه از اين روايات هستند. يكى بناى بر قبور و ديگرى نماز در كنار قبور ... و ممكن است مناقشه نمودن در اين روايات به جهت آنكه اينها خبر واحدند، و برخى نيز سندهايشان ضعيف مى باشد، و خبرهاى مشهورترى از آنها با آنها معارضه نموده است. ابن جنيد گفته: مشكلى در بناى بر قبور و چادر زدن به جهت صيانت از آن و كسانى كه به زيارت قبور مى روند نيست ...

و اين عمومات تخصيص مى خورد به رواياتى كه دلالت بر تعظيم


1- ذكرى الشيعة، ج 2، ص 37.

ص82

قبور اوليا و آبادانى آنها و برترى نماز در كنار آنها دارد، و اين روايات بسيار است.

سادساً: در مورد گل مالى و گچ كارى قبر روايات متعارض است؛ زيرا كلينى از يونس بن يعقوب روايت كرده كه گفت:

لمّا رجع ابوالحسن موسي (ع) من بغداد و مضي إلي المدينة ماتت له ابنة ب- «فيد»، فدفنها و امر بعض مواليه أن يجصّص قبرها و يكتب علي لوح اسمَها و يجعله علي القبر. (1)

چون ابوالحسن موسى (ع) از بغداد بازگشت و به مدينه آمد دختر او در «فيد» رحلت نمود، حضرت او را دفن كرد و به برخى از موالى خود دستور داد تا قبر او را گچ كارى كرده و بر سنگى اسم او را بنويسند و بر روى قبر او گذارند.

سابعاً: روايات نهى از گچ كارى و گل ماليدن مربوط به داخل قبر است و ربطى به خارج از آن ندارد، تا بتوان به اين روايات، از بناى بر قبور نهى نمود.

ج) بالا بردن قبر به اندازه چهار انگشت

كلينى به سندش از عقبة بن بشير نقل كرده كه امام ابوجعفر (ع) فرمود:

قال النبي (ص) لعلي (ع): يا علي! ادفِنِّي في هذا المكان، وَ ارفع قبري من الأرض أربع أصابع، و رشّ عليه من الماء. (2)


1- وسائل الشيعة، ج 2، باب 37، از ابواب الدفن، ح 2.
2- همان.

ص83

پيامبر (ص) به على (ع) فرمود: اى على! مرا در اين مكان دفن كن و قبرم را از روى زمين به مقدار چهار انگشت بالا ببر، و بر آن آب بپاش.

و نيز به سندش از حلبى نقل كرده كه امام صادق (ع) فرمود:

إنّ أبي أمرني أن أرفع القبر من الأرض أصابع مفرّجات. (1)

همانا پدرم مرا دستور داده تا قبرش را از روى زمين به مقدار چهار انگشت باز بالا ببرم.

و نيز از امام كاظم (ع) نقل شده كه در حديثى فرمود:

إذا حُملتُ إلَي المقبرة المعروفة بمقابر قريش فالحدوني بها، ولاترفعوا قبري أكثر من أربع أصابع مفرّجات. (2)

هرگاه مرا به طرف مقبره معروف قريش حركت دادند برايم لحد بكنيد، و قبرم را بيش از چهار انگشت باز بالا نبريد.

از اين روايات استفاده مى شود كه قبر را از چهار انگشت بيشتر نبايد بالا برد.

پاسخ

اولًا: روايت اول و دوم امر به رفع قبر تا چهار انگشت يا يك وجب دارد، ولى نهى از بالاتر از آن مقدار نكرده است.

ثانياً: در مورد روايت سوم ممكن است جهت نهى اين باشد كه دفن امام كاظم (ع) بيش از مقدار يك وجب ممكن بوده از قبور قريش


1- وسائل الشيعة، ج 2، باب 31، از ابواب الدفن، ح 6.
2- همان، ح 11.

ص84

بالاتر رود و باعث نزاع و خصومت آنان شود، و لذا حضرت از بيشتر از يك وجب نهى كرده است.

ثالثاً: مورد روايات بالا بردن خاك قبر تا يك وجب است، و ربطى به بناى بر قبور يا گذاشتن ضريح و گنبد بر آن ندارد.

د) صاف كردن قبر

كلينى به سندش از امام صادق (ع) نقل كرده كه اميرالمؤمنين (ع) فرمود:

بَعَثني رسول الله (ص) إلي المدينة، فقال: لاتدع صُورة إلّا محوتها، وَ لا قبراً إلّا سوّيته، و لا كلباً إلّا قتلتهُ. (1)

رسول خدا (ص) مرا به سوى مدينه فرستاد و فرمود: صورتى را مگذار جز آنكه آن را محو و نابود سازى، و قبرى را مگذار جز آنكه آن را صاف نمايى، و سگى را مگذار جز آنكه آن را به قتل رسانى.

پاسخ

اولًا: اين بعث و فرستادن دو احتمال دارد؛ يا قبل از هجرت است كه حضرت على (ع) قبل از هجرت سفرى به مدينه نداشته و اگر بعد از هجرت باشد بتى نبوده كه حضرت مأمور به شكستن آنها شده باشد.

ثانياً: تسويه بر دو نحو استعمال مى شود:

يك- متعدى به يك مفعول مثل قول خداوند متعال:


1- وسائل الشيعة، ج 2، باب 43، از ابواب الدفن، ح 2.

ص85

(فَإِذا سَوَّيْتُهُ وَنَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي فَقَعُوا لَهُ ساجِدِينَ) (حجر: 29)

هنگامى كه كار آن را به پايان رساندم، ودر او از روح خود (يك روح شايسته وبزرگ) دميدم، همگى براى او سجده كنيد!

دو- اينكه متعدى به دو مفعول باشد؛ يكى بدون حرف جرّ و ديگرى با واسطه حرف جرّ مثل قول خداوند سبحان: (إِذْ نُسَوِّيكُمْ بِرَبِّ الْعالَمِينَ)؛ «چون شما را با پروردگار عالميان برابر مى شمرديم!» (شعراء: 98)

در مورد اول تسويه وصف است براى خود شى ء نه به قياس با ديگرى، به خلاف مورد دوم كه در آن مقايسه با چيز ديگر مى شود، و مورد روايت از قسم اول است، و لذا در آن تسويه به ملاحظه خودش معنا مى شود نه به مقايسه با چيز ديگر همچون زمين؛ يعنى سطح قبر را بايد صاف كرد نه آنكه مانند كوهان شتر براى آن تپه درست نمود.

آرى اگر روايت مورد نظر همانند اين آيه بود:

(يَوْمَئِذٍ يَوَدُّ الَّذِينَ كَفَرُوا وَ عَصَوُا الرَّسُولَ لَوْ تُسَوَّى بِهِمُ الأَرْضُ) (نساء: 42)

در آن روز، آنها كه كافر شدند وبا پيامبر به مخالفت برخاستند، آرزو مى كنند كه اى كاش (خاك بودند، و) خاك آنها با زمين هاى اطراف يكسان مى شد (و به كلى محو وفراموش مى شدند).

در اين صورت از آنجا كه دو مفعولى است تسويه با مقايسه با زمين معنا مى شود، يعنى بايد قبر را با زمين يكسان نمود، كه مورد روايت از اين قبيل نيست.

وانگهى مطابق روايات بسيارى بالا بردن زمين تا چهار انگشت يا يك

ص86

وجب مستحب بوده و به آن دستور داده شده است؛ كه قبلًا آنها را ذكر كرديم.

در نتيجه اين روايت ربطى به بناى بر قبور ندارد، و اين مطلب و شرح حديث از نووى استفاده مى شود.

او در شرح حديث: «و لا قَبراً مُشرِفاً إلّا سَوّيتهُ» مى گويد:

انّ السنة انّ القبر لا يرفع علي الأرض رفعاً كثيراً، و لا يسنّم، بل يرفع نحو شبر و يسطّح، و هذا مذهب الشافعي و من وافقه. و نقل القاضي عياض عن اكثر العلماء: انّ الافضل عندهم تسنيمها، و هو مذهب مالك. (1)

سنت آن است كه قبر از زمين زياد بالا نرود، و همانند سنام و كوهان شتر در نيايد، بلكه به اندازه يك وجب از زمين بالا رفته و سپس صاف گردد، و اين مذهب شافعى و موافقان اوست. و قاضى عياض از اكثر علما نقل كرده كه افضل نزد آنان تپه كردن روى قبر است، و اين مذهب مالكى مى باشد.

سوم: حكم تزيين قبور وروشن كردن چراغ بر آنها

اشاره


1- شرح صحيح مسلم، نووى، ج 7، ص 36، باب 31، الامر بتسوية القبر.

ص87

وهابيان همان گونه كه امورى مانند: ساختن مسجد در كنار قبور اولياى الهى، نماز ودعا خواندن وزيارت قبور را حرام مى دانند، روشن كردن چراغ وتزيين قبور را هم به طور مطلق حرام مى دانند؛ اگر چه براى قبر يكى از اولياى الهى- مثل پيامبر (ص) وامام- باشد، ولى بقيه مسلمين اين عمل را جايز مى شمارند وبر آن به ادله اى استدلال كرده اند كه يكى از آنها قياس به تنقيح مناط قطعى است؛ زيرا همان گونه كه زينت كعبه جايز وراجح است وسيره پيامبر (ص)، صحابه، تابعين ومسلمانان در طول تاريخ نيز اين بوده كه براى تعظيم وتكريم آن وترغيب مردم بدان زينت مى كردند ودر آن هيچ اشكالى نمى ديدند، به همان ملاك، تزيين قبور اولياى الهى وروشن كردن چراغ در جوار آنها اشكالى ندارد.

دليل وهابيان بر حرمت

اشاره

نسايى به سند خود از ابن عباس نقل مى كند كه رسول خدا (ص) فرمود: «خدا لعنت كند زنانى كه به زيارت قبور مى آيند وكسانى كه قبور را

ص: 88

مساجد قرار داده وبر آن چراغ روشن مى كنند». (1)

پاسخ
اشاره

اين حديث از حيث سند ودلالت اشكال داشته وهيچ دلالتى بر حرمت روشن كردن چراغ بر سر قبور اولياى الهى ندارد؛ زيرا:

1. سند حديث

محدّث وهابى، ناصرالدين البانى بعد از نقل حديث ابن عباس مى گويد: «اين حديث را ابوداوود وديگران نقل كرده اند، ولى از حيث سند ضعيف است». اگرچه كثيرى از سلفيون به آن تمسك كرده اند، ولى بايد حق گفته شود ومتابعت گردد. واز جمله كسانى كه اين حديث را تضعيف كرده، مسلم است. او در كتاب «التفصيل» مى گويد:

اين حديث ثابت نيست ومردم از حديث ابوصالح باذام كه در سند اوست پرهيز نموده اند ونيز كسى كه راوى از ابن عباس است، ثابت نشده كه از او حديث شنيده باشد.

آن گاه مى گويد: «ضعف اين حديث را در كتاب «الاحاديث الضعيفة والموضوعة واثرها السيى ء فى الامّة» ثابت نموده ام».

سپس مى گويد:

كسى به احاديث ابوصالح باذام احتجاج نكرده ونزد جمهور ائمه ضعيف است وكسى او را توثيق نكرده، مگر عجلى كه معروف به تساهل در توثيق است؛ همانند ابن حبّان. وحديث طريق ديگرى


1- سنن نسائى، ج 4، ص 95؛ مستدرك حاكم، ج 1، ص 530.

ص: 89

هم ندارد تا بتواند اين طريق را تقويت كند. (1)

2. دلالت حديث

الف) اين حديث بر قبور غير انبيا واوليا حمل مى شود؛ زيرا قبور آنان را بايد با وجوه مختلف تعظيم كرد كه از جلمه آنها روشن نمودن چراغ است.

ب) حديث بر موردى حمل مى شود كه منفعت بر آن مترتب نگردد؛ زيرا تضييع مال است، ولى چراغ روشن كردن بر بالاى قبر براى زيارت صاحب آن قبر، قرائت قرآن، دعا، خواندن نماز ونفع هاى ديگرى كه مى تواند زائر در آنجا ببرد، در اين موارد نه تنها حرام ومكروه نيست، بلكه رجحان نيز دارد؛ زيرا از مصاديق تعاون بر برّ وتقوا است.

عزيزى در شرح حديث مى گويد: «مورد حديث در جايى است كه زنده ها از چراغ ها نفع نبرند، ولى اگر نفعى بر آن مترتب شود اشكالى ندارد». (2)

سندى نيز در شرح «سنن نسايى» مى گويد:

نهى از روشن كردن چراغ به اين جهت است كه تضييع مال بدون منفعت است ومفهوم آن اين است: در صورتى كه بر آن نفعى مترتب شود از مورد نهى خارج است. (3)


1- تحذير المساجد من اتخاذ القبور مساجد، البانى، صص 43 و 44.
2- شرح جامع الصغير، ج 3، ص 198.
3- سنن نسائى، ج 4، ص 95.

ص: 90

شيخ على ناصف مى گويد:

روشن كردن چراغ بر سر قبور جايز نيست؛ زيرا ضايع كردن مال است، مگر در صورتى كه يكى از زنده ها بر سر آن قبور باشد كه در اين صورت روشن كردن چراغ اشكالى ندارد. (1)

ج) حديث دلالت بر حرمت ندارد، بلكه ممكن است كه بر كراهت حمل گردد.

د) سيره مسلمين در طول تاريخ اسلام بر اين بوده كه بر سر قبورشان؛ خصوصاً در صورتى كه شخصيتى بزرگ واز اولياى الهى است، چراغ روشن مى نمودند.

خطيب بغدادى به سند خود از شيخى از اهل فلسطين نقل مى كند كه گفت:

در پايين ديوار قسطنطنيه ساختمان روشنى را مشاهده نمودم، درباره آن سؤال كردم. گفتند: اين قبر ابوايوب انصارى، صحابى رسول خدا (ص) است، كنار قبر او آمدم، قبرش را در آن ساختمان ديدم؛ در حالى كه قنديل ولوسترى با زنجير از سقف آن آويزان بود. (2)

ابن الجوزى مى گويد:

يكى از حوادث سال 386 ه. ق اين است كه اهل بصره ادّعا كردند كه به قبرى قديمى دسترسى پيدا كردند كه معلوم شد قبر زبير بن


1- التاج الجامع للاصول، ج 1، ص 381.
2- تاريخ بغداد، ج 1، ص 154.

ص: 91

عوام است. آن گاه قنديل، ابزار، حصير وغيره آوردند وافرادى را نيز به عنوان حافظ وخدمت كار بر آن گمارده وزمين هايى بر آن وقف نمودند. (1)

صفدى درباره قبر امام كاظم (ع) مى گويد:

قبر او در آنجا مشهور است، مردم به زيارتش مى آيند. مشهدى بزرگ بر آن قبر است ودر آن مشهد قنديل ها ولوسترهايى از طلا ونقره موجود است. انواع ابزارها وفرش ها بدون حدّ وحصر وجود دارد. (2)

ه-) حديث ابن عباس معارض دارد؛ زيرا ترمذى نيز از ابن عباس نقل مى كند كه رسول خدا (ص) شبانگاه وارد بر قبرى شد؛ در حالى كه شخصى براى او چراغ روشن كرده بود. (3)

لزوم محافظت از آثار سلف صالح

خداوند متعال در قرآن كريم دستور به حفظ آثار پيشينيان داده بلكه بسيارى از عبادات را به مكان ها و زمان هايى نسبت داده كه مربوط به امت هاى پيشين و على الخصوص بزرگان و اولياى الهى بوده است، و اين به نوبه خود دلالت بر ضرورت محافظت بر آثار اوليا دارد:

1. بدين جهت است كه خداوند متعال مقام ابراهيم (ع) را به عنوان مصلّى معرفى كرده آنجا كه مى فرمايد: (وَ اتَّخِذُوا مِنْ مَقامِ إِبْراهِيمَ


1- المنتظم، ج 14، ص 383.
2- وفيات الاعيان، ج 5، ص 310.
3- الجامع الصحيح، ج 3، ص 372.

ص: 92

مُصَلًّى)؛ «و (براى تجديد خاطره)، از مقام ابراهيم، عبادتگاهى براى خود انتخاب كنيد!» (بقره: 125)

2. و نيز دو كوه صفا و مروه را از شعائر خود به حساب آورده و امر به سعى بين آن دو نموده است تا يادآورى از كارى باشد كه هاجر مادر اسماعيل (ع) انجام داده است، آنجا كه مى فرمايد:

(إِنَّ الصَّفا وَ الْمَرْوَةَ مِنْ شَعائِرِ اللهِ فَمَنْ حَجَّ الْبَيْتَ أَوِ اعْتَمَرَ فَلا جُناحَ عَلَيْهِ أَنْ يَطَّوَّفَ بِهِما) (بقره: 158)

«صفا» و «مروه» از شعائر (و نشانه هاى) خداست! بنابراين، كسانى كه حجِ خانه خدا ويا عمره انجام مى دهند، مانعى نيست كه بر آن دو طواف كنند؛ (و سعى صفا ومروه انجام دهند. وهرگز اعمال بى رويه مشركان، كه بت هايى بر اين دو كوه نصب كرده بودند، از موقعيت اين دو مكان مقدّس نمى كاهد!)

3. و نيز در قرآن كريم حكايت كرده كه چگونه آثار موسى و هارون (ع) را محافظت نمود آنجا كه مى فرمايد:

(وَ قالَ لَهُمْ نَبِيُّهُمْ إِنَّ آيَةَ مُلْكِهِ أَنْ يَأْتِيَكُمُ التَّابُوتُ فِيهِ سَكِينَةٌ مِنْ رَبِّكُمْ وَ بَقِيَّةٌ مِمَّا تَرَكَ آلُ مُوسى وَ آلُ هارُونَ تَحْمِلُهُ الْمَلائِكَةُ) (بقره: 248)

و پيامبرشان به آنها گفت: نشانه حكومت او، اين است كه (صندوق عهد) به سوى شما خواهد آمد. (همان صندوقى كه) در آن ،آرامشى از پروردگار شما، ويادگارهاى خاندان موسى وهارون قرار دارد؛ در حالى كه فرشتگان، آن را حمل مى كنند.

ص: 93

طبرى درباره آن تابوت و محتويات آن مى گويد:

هي العصا و رضاض الألواح و بعض التوراة و النعلان، و هناك من أضاف اليها المنّ و ثياب موسي و ثياب هارون. (1)

در آن تابوت عصاى موسى و قسمت هايى از لوح ها و بعضى از تورات و نعلين موسى بوده است. و برخى به آنها منّ و لباس موسى و لباس هارون را اضافه كرده اند.


1- تفسير جامع البيان، ج 4، ص 430.

ص: 94

ص: 95

بخش دوم: وهابيت و زيارت قبور

اشاره

ص96

اشاره

پيشگفتار بخش دوم

ص97

يكى از مسايل و موضوعات اختلافى بين وهابيان و ديگر مذاهب اسلامى زيارت قبور اموات خصوصاً از سوى زنان است كه وهابيان آن را مخصوص مردان كرده و به زنان اجازه ورود به قبرستان ها را نمى دهند و در مورد مردان نيز مى گويند: تنها به جهت تذكر آخرت ورود به قبرستان براى آنان جايز است نه قرائت فاتحه و آيات قرآن و اهداى به اموات. اينك جا دارد اين موضوع را مورد بحث و بررسى قرار دهيم.

ص98

مشروعيت زيارت قبور

اشاره

ص99

مبحث زيارت قبور را در دو بخش دنبال خواهيم كرد:

بخش اول: در ذكر دليل بر مشروعيت بلكه استحباب زيارت قبور اموات، هر كس كه مى خواهد باشد.

بخش دوم: در رابطه بااستحباب زيارت قبر اولياى خدا على الخصوص پيامبر (ص).

در ابتدا به ذكر ادله جواز يا استحباب زيارت قبور مى پردازيم:

1. دليل فطرت

اسلام دين فطرت است واحكام آن؛ چه در مجال عقيده وچه در مقام عمل موافق با فطرت سليم انسان است. وما معتقديم كه احكام وتعاليمى كه پيامبران وعلى الخصوص پيامبر اسلام (ص) آورده اند، همگى موافق با فطرت سليم بشر بوده وبا آن سازگارى دارد، ودر

ص100

حقيقت تعاليم انبيا تذكّر دهنده به مسائلى است كه در فطرت انسان نهفته است.

خداوند سبحان مى فرمايد:

وَنَفْس وَما سَوَّاها* فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَتَقْواها (شمس: 8)

قسم به جان آدمى وآن كس كه آن را [آفريده و] منظّم ساخته وسپس فجور وتقوا [شرّ وخيرش] را به او الهام كرده است.

در مورد زيارت اموات وقبور نزديكان وكسانى كه بر گردن ما حق دارند، انسان مشاهده مى كند كه اين عمل از جمله كارهايى است كه نفس سليم انسان از هر قوم وملّيتى كه باشد بر آن رغبت دارد، واين نيست مگر به جهت وجود ميل باطنى فطرى كه در تمام افراد بشر وجود دارد. واز آنجا كه شريعت، هادى به فطرت است، لذا مى توان از اين طريق به مشروعيت زيارت قبور پى برد.

2. قرآن وزيارت قبور

آيات مختلفى از قرآن با مضامين گوناگونى وجود دارند كه مى توان از آنها حكم جواز يا استحباب زيارت قبور اولياى الهى را به دست آورد كه در ذيل به برخى از آنها اشاره مى شود:

الف) خداوند متعال در نهى از حضور پيامبر (ص) در كنار قبور منافقين مى فرمايد: وَلا تَقُمْ عَلي قَبْرِهِ؛ «و در كنار قبر يكى از منافقين توقف نكن». (توبه: 84)

آيه درصدد شكستن شخصيت منافقين است وپيامبر (ص) را از حضور

ص101

در هنگام دفن منافق يا توقف هنگام زيارت قبور، منع كرده است.

بيضاوى در «انوار التنزيل» (1) آلوسى در «روح المعانى» (2) وديگران به اين نكته اشاره كرده اند كه مراد از اين آيه، نهى از توقف در كنار قبر منافق هنگام دفن يا براى زيارت است.

از اينكه نهى مربوط به منافقين وكفار است، معلوم مى شود توقف براى زيارت قبر مؤمن ومسلمان، مشروع بوده واشكالى ندارد.

ب) خداوند متعال در مورد اصحاب كهف ونزاع مردم در كيفيت تعظيم از آنان مى فرمايد:

إِذْ يَتَنَازَعُونَ بَيْنَهُمْ أَمْرَهُمْ فَقَالُوا ابْنُوا عَلَيْهِمْ بُنْيَاناً رَبُّهُمْ أَعْلَمُ بِهِمْ قَالَ الَّذِينَ غَلَبُوا عَلَي أَمْرِهِمْ لَنَتَّخِذَنَّ عَلَيْهِمْ مَسْجِداً (كهف: 21)

در آن هنگام كه ميان خود درباره كار خويش نزاع داشتند، گروهى مى گفتند: بنايى بر آنان بسازيد [تا براى هميشه از نظر پنهان شوند. و از آنها سخن نگوييد كه] پروردگارشان از وضع آنها آگاه تر است، ولى آنها كه از رازشان آگاهى يافتند [و آن را دليلى بر رستاخيز ديدند] گفتند: ما مسجدى در كنار [مدفن] آنها مى سازيم [تا خاطرة آنان فراموش نشود].

مفسرين مى گويند: از اينكه برخى پيشنهاد ساختن مسجد داده اند، كشف مى شود كه آنان مسلمان وموحّد بوده اند. لذا واضح است كه


1- انوار التنزيل، ج 1، ص 416.
2- روح المعانى، ج 10، ص 155.

ص102

پيشنهاد مسجد به اين جهت است كه به طور مدام بر آن وارد شده تا مرقد اصحاب كهف مزار مردم گردد.

3. احاديث وزيارت قبور

اشاره

پيامبر اكرم (ص) نه تنها به زيارت قبور امر نموده، بلكه خود نيز به زيارت قبور مى رفت تا عملا استحباب وجواز اين مسئله را تثبيت كند. ما نيز اين مسئله را در سه بخش بررسى مى نماييم: مشروعيت زيارت در روايات وممارست پيامبر (ص) وسلف براى زيارت قبور.

الف) مشروعيت زيارت قبور در روايات
اشاره

مسئله مشروعيت زيارت، سه مرحله را طى نموده است:

يك- مرحله اباحه

اين مرحله به استمرار حكم به جوازى كه در شرايع سابق بوده مى باشد.

دو- مرحله منع

در صدر اسلام مطابق عقيده خاص وشرك آلودى كه عده اى- خصوصاً اهل كتاب- نسبت به اولياى متوفاى خود داشتند، بر قبر آنان سجده مى كردند. به همين جهت در صدر اسلام ممنوع شد.

سه- مرحله بازگشت به اباحه

از انس بن مالك نقل شده كه پيامبر (ص) فرمود:

ص103

نَهَيتُكُم عَن زِيارَةِ القُبورِ فَزُورُوها فَإنّها تُذَكِّرُكُمُ المَوتَ. (1)

من شما را از زيارت قبور نهى كردم، ولى الآن قبور را زيارت كنيد؛ زيرا شما را به ياد مرگ مى اندازد.

و نيز از انس نقل شده كه پيامبر (ص) فرمود:

إِنّي نَهَيتُكُم عَنْ زِيارَةِ القُبُور، فَمَن شآءَ أَنْ يَزورَ قَبراً فَليَزُرْ فَإِنّهُ يُرقُ القَلبَ وَيدمِعُ العينَ وَيُذَكِّرُ الآخِرَةَ وَلا تَقُولُوا هَجْراً. (2)

همانا من شما را از زيارت قبور نهى كردم، ولى الآن هر كس كه خواست قبرى را زيارت كند مانعى ندارد؛ زيرا اين عمل باعث رقّت قلب مى گردد واشك را جارى مى سازد وبه ياد آخرت مى اندازد، ولى چيزى كه موجب خشم خدا مى گردد را نگوييد.

از اين روايت فهميده مى شود كه زيارت قبور و گريه در كنار آن اشكال ندارد.

ابن ابى مليكه مى گويد: رسول خدا (ص) فرمود:

إِئتُوا مَوتاكُمْ فَسَلِّمُوا عَليهِمْ وَصَلُّوا عَلَيْهِم، فَإِنَّ لَكُمْ فِيه عِبْرَةً. (3)

به سراغ مُرده هاى خود برويد وبر آنان سلام كنيد ودرود بفرستيد؛ زيرا براى شما در اين عمل عبرت است.

ابوهريره از پيامبر (ص) نقل كرده كه فرمود:

ما مِنْ عَبدٍ يَمُرُّ علي قَبرِ رَجُلٍ مُسلِمٍ يَعرِفُهُ فِي الدُّنيا فَيُسَلِّمُ عَلَيهِ


1- مستدرك حاكم، ج 1، ص 375.
2- مسند احمد، ج 3، صص 237- 250؛ مستدرك حاكم، ج 1، ص 376.
3- المصنّف، عبدالرزاق، ج 3، ص 57.

ص104

إِلّا عَرَفَهُ، وَرَدَّ عَلَيْهِ السَّلامُ. (1)

هيچ بنده اى نيست كه بر قبر شخص مسلمانى مرور كند كه او را در دنيا مى شناخته است وبر او سلام كند جز آنكه آن شخص او را شناخته وجواب سلام او را مى دهد.

عايشه از پيامبر (ص) نقل كرده كه فرمود:

مَا مِنْ رَجُلٍ يَزُورُ قَبرَ أَخِيه وَيَجْلِسُ عِنْدَهُ إِلّا إسْتَأنَسَ وَرَدَّ عَلَيْهِ حَتّي يَقُومَ. (2)

هيچ كس نيست كه به زيارت قبر برادر مؤمن خود رود ونزد او بنشيند جز آنكه آن مؤمن با او انس گرفته وجواب سلام او را مى دهد تا اينكه از نزد او برخيزد.

علت تحريم ابتدايى از زيارت قبور

از تاريخ استفاده مى شود كه علت تحريم ابتدايى زيارت قبور از سوى پيامبر (ص) اين بوده كه مشركان و كافران ارواح را تقديس مى كردند و آنها را مى پرستيدند.

على الدين محيى الدين در مقاله اى در اين باره مى نويسد:

... كما انّ زيارة القبور لها صلة كذلك عبادة الأسلاف، حيث كان القدماء يقدسون قبور اسلافهم و يتعبدون لها. (3)

... همان گونه كه زيارت قبور براى آن جهتى بوده همچنين است


1- اهوال القبور، ابن رجب حنبلى، ص 142.
2- همان، ص 143.
3- دراسات تاريخ الجزيرة العربية، ص 156.

ص105

پرستش اولياى پيشين آنان؛ زيرا قدما قبرهاى گذشتگان خود را تقديس كرده و آنها را عبادت مى كردند.

ب) ممارست پيامبر (ص) به زيارت قبور

يك- بريده اسلمى از رسول خدا (ص) نقل مى كند كه فرمود:

قَدْ كُنتُ نَهيتُكُمْ عَنْ زِيارةِ القُبُورِ، فَقَدْ أَذِنَ لِمُحَمَّدٍ فِي زِيارَةِ قَبْرِ امِّهِ، فَزُورُوها فَإِنَّها تَذَكِّرُ الآخِرَةَ. (1)

من شما را از زيارت قبور نهى كردم، ولى به محمّد اجازه داده شد تا به زيارت قبر مادرش برود، شما نيز قبور را زيارت كنيد؛ زيرا شما را به ياد آخرت مى اندازد.

دو- حاكم نيشابورى از بريده نقل مى كند كه:

زارَ النَّبي (ص) قَبرَ امِّهِ في أَلْفِ مُقَنَّعٍ، فَلَمْ يُرَ باكِياً أَكثَرُ مِن يَومَئِذٍ. (2)

پيامبر (ص) قبر مادرش را با هزار ملائكه زيارت نمود وهيچ روز مانند آن روز آن حضرت را گريان نديدم.

ابوهريره نيز مى گويد:

زارَ النَّبيُّ (ص) قَبرَ امِّهِ فَبَكي وَ أَبْكي مَنْ حَولَهُ. (3)

پيامبر (ص) قبر مادرش را زيارت كرد وبه حدى گريه كرد كه هر كس نزد او بود به گريه درآمد.

سه- طلحة بن عبيدالله مى گويد:


1- صحيح مسلم، ج 2، ص 366.
2- مستدرك حاكم، ج 1، ص 531.
3- همان.

ص106

خَرَجْنا مَعَ رَسُول الله (ص) يُريدُ قُبُورَ الشُّهداءِ حَتّي إِذا أَشرَفْنا عَلي حَرَّةٍ وَاقِمٍ، فَلَمَّا تَدَلَّينا مِنها وَإذا قُبُورٌ بمَحْنيةِ. قُلنا: يا رَسُولَ الله (ص)! أَقُبُورُ إِخواننا هذِهِ؟ قال: قُبُورُ أَصحابِنا. فَلَمّا جِئنا قُبُورَ الشُّهَداءِ قال: هذِهِ قُبورُ إخوانِنا. (1)

ما با رسول خدا (ص) از مدينه براى زيارت قبور شهدا خارج شديم، همين كه به منطقه «حرّه واقم» رسيديم قبورى را مشاهده نموديم، عرض كرديم: اى رسول خدا (ص)! آيا اين قبور برادران ماست؟ فرمود: اين قبور اصحاب ماست وهنگامى كه به قبور شهدا رسيديم، فرمود: اين قبور برادران ماست.

چهار- مسلم از عايشه نقل مى كند كه:

كُلّما كان ليلتها من رسول الله (ص) يخرج من آخر الليل الي البقيع فيقول: أَلسَّلامُ عَلَيكُم دارَ قَومٍ مُؤمِنِينَ. (2)

پيامبر (ص) شب هايى كه قرار بود نزد عايشه رود، آخر شب به طرف بقيع مى رفت وبر اهل بقيع اين گونه سلام مى كرد: «السلام عليكم دار قوم مؤمنين.

پنج- ابن ابى شيبه نقل مى كند:

إنّ النبي (ص) كان يأتي قبور الشهداء بأُحدٍ علي رَأس كلِّ حوْلٍ فيقول: أَلسَّلامُ عَلَيْكُم بِما صَبَرتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَي الدّار. (3)


1- سنن ابى داود، ج 2، ص 218.
2- صحيح مسلم، ج 2، ص 363.
3- مستدرك حاكم، ج 1، ص 533.

ص107

پيامبر (ص) ابتداى هر سال به زيارت قبور شهداى احد مى آمد وبه آنان اين گونه سلام مى كرد: «السلام عليكم بما صبرتم فنعم عقبي الدار».

ج) زيارت قبور در سيره گذشتگان
اشاره

با رجوع به سيره صحابه وتابعين وعلماى امت اسلام پى مى بريم كه زيارت قبور، سيره همه آنان بوده است، اينك به برخى از آنها اشاره مى كنيم:

يك- امام على (ع) وزيارت قبور

خباب بن ارت- كه از سابقين در اسلام است- با امام على (ع) در كوفه بود، به جهت مرض سختى كه داشت با امام على (ع) در جنگ صفّين شركت نكرد. وقتى امام از صفّين برگشت وخبر وفات او را شنيد بر سر قبر او حاضر شد واو را زيارت نمود. (1)

دو- فاطمه زهرا 3 وزيارت قبور

حاكم نيشابورى به سند خود درباره فاطمه زهرا 3 نقل مى كند كه:

إنها كانت في حياة أبيها رسول الله (ص) تخرج في كلِّ جُمعةٍ لزيارةِ قبرِ عَمَّها حمزة بن عبدالمطلبِ فتصلّي وَ تبكي عندهُ. (2)

در زمان حيات پدرش روزهاى جمعه به زيارت قبر عمويش حمزة بن عبدالمطلب مى رفت ودر آنجا نماز مى خواند وگريه مى كرد.


1- اسد الغابه، ج 2، ص 143.
2- مستدرك حاكم، ج 1، ص 533.

ص: 108

اين روايت به روشنى دلالت دارد كه زيارت قبور و نماز در كنار آن و گريه براى مرده در كنار قبور جايز است.

سه- عمر وزيارت قبور

محبّ الدين طبرى نقل مى كند كه:

لمّا خرج عمر حاجاً في نفر من اصحابه، فاستغاث به شيخ، فلما انصرف عمر و نزل ذلك المنزل- بالابواء- و استخبر عن الشيخ، و عرف موته، قال: كانّي انظر الي عمر و قد وثب مباعداً ما بين خطاه حتّي وقف علي القبر- قبر الشيخ- فصلّي علي القبر، ثم اعتنقه و بكي. (1)

در سفرى عمر با عده اى از اصحابش به حج رفتند، در بين راه پيرمردى به او استغاثه كرد. پس از بازگشت به آن محل از احوال آن پيرمرد سؤال نمود. گفتند: از دار دنيا رفته. راوى مى گويد: عمر را ديدم با سرعت به طرف قبر او آمد ودر آنجا نماز خواند وسپس قبر را در بغل گرفت وگريه كرد.

چهار- عايشه وزيارت قبور

ابن ابى مليكه مى گويد:

انّ عائشه أقبلت ذات يوم من المقابر، فقلت لها: يا أم المؤمنين! من أين اقبلت؟ قالت: من قبر أخي عبدالرحمن بن أبي بكر.


1- الرياض النضرة، ج 2، ص 330.

ص109

فقلتُ لها: أليس رسول الله (ص) نهي عَنْ زيارةِ القُبُورِ؟ قالتْ: نَعَمْ، كانَ نَهي، ثُمَّ أمر بزيارتها. (1)

روزى عايشه از قبرستان باز مى گشت. به او گفتم: چرا وارد قبرستان شده اى؟ گفت: به خاطر قبر برادرم عبدالرحمان. گفتم: مگر پيامبر (ص) از زيارت قبور نهى نكرده است؟ گفت: چرا قبلًا نهى كرده بود، ولى سپس به آن امر نمود.

عايشه از پيامبر (ص) سؤال مى كند:

ماذا أقول إذا أتيت البقيع؟ قال: قُولي: السلامُ علي أهل الديار مِنَ المُؤمنين والمسلمينَ، وَ يرحم الله المستقدمينَ مِنّا و المُسْتأخِرينَ، و إنّا إن شاءَ اللهُ بِكُم لَلاحِقُون. (2)

چه بگويم هنگامى كه وارد بقيع شدم؟ حضرت فرمود: بگو: درود بر اهل ديار مؤمنان ومسلمانان، وخداوند رحمت كند گذشتگان و آنان كه پس از ما مى آيند و ما- اگر خدا بخواهد- به شما ملحق خواهيم

شد.

پنج- محمّد بن حنفيه وزيارت قبور

بعد از وفات امام حسن مجتبى (ع) محمّد بن حنفيه بر سر قبر آن حضرت آمد. بغض گلوى او را گرفت، آن گاه به سخن درآمد وآن حضرت را ستود. (3)

شش- ابوخلال وزيارت قبور

1- مستدرك حاكم، ج 1، ص 532.
2- صحيح مسلم، ج 2، ص 671.
3- العقد الفريد، ج 3، ص 13.

ص110

ابوخلال شيخ حنابله در عصر خود مى گويد:

ما همّني امر فقصدت قبر موسي بن جعفر فتوسلت به إلّا سهل الله تعالي لي ما احبّ. (1)

هيچ گاه مشكلى برايم پيدا نمى شد، مگر آنكه قصد زيارت قبر موسى بن جعفر (ع) را مى كردم ودر آنجا به حضرت متوسل مى شدم وخداوند نيز مشكلم را آسان مى نمود.

هفت- ابن خزيمه وزيارت قبور

ابوبكر بن محمّد بن مؤمّل مى گويد:

خرجنا مع امام اهل الحديث ابي بكر بن خزيمة (223- 311 ه. ق) و عديله ابي علي الثقفي (244- 328 ه. ق) مع جماعة من مشايخنا و هم إذ ذاك متوافزون إلي زيارة علي بن موسي الرضا (ع) بطوس، قال: فرأيت من تعظيمه- يعني ابن خزيمة- تلك البقعة و تواضعه لها و تضرّعه عندها ما تحيّرنا. (2)

با امام اهل حديث، ابوبكر بن خزيمه وابن على ثقفى وجماعتى از مشايخ به قصد زيارت على بن موسى الرضا (ع) در طوس حركت نموديم، ديدم ابن خزيمه طورى آن بقعه را تعظيم كرده ودر برابر آن تواضع وتضرع مى نمود كه ما متحير شديم.

د) اجماع مسلمين

1- تاريخ بغداد، ج 1، ص 120.
2- تهذيب التهذيب، ج 7، ص 339.

ص111

علماى اسلامى از همه طوايف ومذاهب، بر استحباب زيارت قبور خصوصاً قبور انبيا وصالحان واوليا اتفاق كرده اند.

قسطلانى مى گويد:

قد أجمع المسلمون علي استحباب زيارة القبور كما حكاه النووي، وأوجبها الظاهرية، فزيارته مطلوبة بالعموم

والخصوص، لما سبق، أي لما سبق من الروايات، ولأنّ زيارة القبور تعظيم، وتعظيمه واجب. ولهذا قال بعض العلماء: لا فرق في زيارته (ص) بين الرجال والنساء ... (1)

مسلمانان اجماع بر زيارت قبور دارند؛ آن گونه كه نووى حكايت كرده است. وظاهريه آن را واجب مى دانند. پس زيارت قبر پيامبر (ص) به دليل عام وخاص مطلوب است وبه جهت آنچه از روايات گذشت وديگر اينكه زيارت قبور تعظيم است وتعظيم پيامبر (ص) واجب مى باشد. وبه همين جهت برخى از علما گفته اند در استحباب زيارت پيامبر (ص) بين مردان وزنان فرقى نيست ...

قاضى سبكى مى گويد:

واعلم أنّ العلماء مجمعون علي أنّه يستحبّ للرجال زيارة القبور، بل قال بعض الظاهريّة بوجوبها، للحديث المذكور. وممّن حكي إجماع المسلمين علي الإستحباب أبو زكريا النووي. (2)


1- المواهب اللدنية بالمنح المحمدية، قسطلانى، ج 3، ص 405.
2- شفاء السقام، ص 184.

ص112

بدان كه علما بر استحباب زيارت قبور اجماع كرده اند، بلكه برخى از ظاهريه قائل به وجوب آن به جهت حديث مذكور شده اند. واز جمله كسانى كه اجماع مسلمانان بر استحباب را حكايت كرده، ابوزكرياى نووى است.

سمهودى نيز اين اجماع را نقل كرده است. (1)

جواز زيارت قبور به طور مطلق

از برخى روايات جواز زيارت قبور اوليا به طور مطلق و بدون شرط تذكر آخرت استفاده مى شود.

حاكم نيشابورى به سندش نقل كرده:

إنّ رسول الله (ص) زار قبر أمه و أبكي من حولَهُ، ثمّ قال: استأذنتُ رَبي أَن أزور قبرها فأذِنَ لِي. (2)

همانا رسول خدا (ص) به زيارت قبر مادرش رفت و هر آنكه اطرافش بود را به گريه درآورد، سپس فرمود: از پروردگارم اجازه خواستم تا به زيارت [قبر] مادرم بروم و او اجازه داد.

و نيز به سندش از ابوهريره نقل كرده كه گفت:

إنّ رسول الله (ص) حين انصرف من احدٍ مَرَّ علي مُصعب بن عمير و هو مقتول علي طريقه، فوقف عليه رسول الله (ص) و دعا له ثم قرأ: مّنَ الْمُؤْمِنِينَ رِجالٌ صَدَقُوا ما عاهَدُوا اللهَ عَلَيْهِ فَمِنْهُم مَن قَضَي


1- وفاء الوفاء، ج 4، ص 1363.
2- المستدرك على الصحيحين، ج 1، ص 376.

ص: 113

نَحْبَهُ وَمِنْهُم مَن يَنتَظِرُ وَما بَدَّلُوا تَبْدِيلًا (1) ثمّ قالَ رسولُ الله (ص): أشهد أنَّ هؤلاء شهداء عند الله، فآتوهم و زوروهم، والذي نفسي بيده لايسلِّمُ عليهم أَحدٌ إلي يوم القيامة إِلّا رُدُّوا عليهِ. (2)

همانا رسول خدا (ص) هنگامى كه از احد باز مى گشت گذرش بر مصعب بن عمير افتاد كه كشته شده و در راه حضرت بر روى زمين افتاده بود. رسول خدا (ص) بر سر نعش وى حاضر شد و برايش دعا كرد، سپس اين آيه را تلاوت نمود: (در ميان مؤمنان مردانى هستند كه بر سر عهدى كه با خدا بستند صادقانه ايستاده اند؛ بعضى پيمان خود را به آخر بردند (و در راه او شربت شهادت نوشيدند)، وبعضى ديگر در انتظارند؛ وهرگز تغيير وتبديلى در عهد وپيمان خود ندادند). سپس رسول خدا (ص) فرمود: گواهى مى دهم كه اينان شهيدانى نزد خدايند، پس به نزد آنان آمده و به زيارتشان رويد، قسم به كسى كه جانم به دست [قدرت] اوست درود نمى فرستد كسى بر آنان تا روز قيامت جز آنكه بر او پاسخ داده مى شود.

حاكم به سندش از ابو مويهبه مولى رسول الله (ص) نقل كرده كه گفت:

طَرَقني رسول الله (ص) ذات ليلةِ فقال: يا أبا مويهبةِ! إنطلق إِستغفر، فإنّي قد أمرتُ أنْ أستغفر لأهل هذا البقيع. فانطلقت معهُ، فلمّا بَلَغَ البقيع قال: السَّلامُ عَلَيْكُمْ يا أَهلِ البَقِيعِ ... (3)


1- احزاب: 23.
2- المستدرك على الصحيحين، ج 2، ص 248.
3- همان، ج 3، ص 54.

ص114

شبى رسول خدا (ص) مرا صدا زد و فرمود: اى ابومويهبه! بيا برويم طلب مغفرت كنيم؛ زيرا من مأمور شده ام تا براى اهالى اين بقيع طلب مغفرت نمايم. من با حضرت حركت كرديم و چون به بقيع رسيديم حضرت فرمود: درود بر شما اى اهالى بقيع ...

مسلم به سندش از ابن بريده از پدرش نقل كرده كه رسول خدا (ص) فرمود:

نَهَيْتُكُمْ عَنْ زِيارَةِ القُبُورِ، فَزُورُوهَا ... (1)

من شما را از زيارت قبور نهى كردم، ولى از الآن به زيارت قبور برويد ...

زيارت به جهت رساندن خيرات به اموات

از برخى روايات استفاده مى شود كه زيارت اموات به جهت رساندن خيرات به آنها اشكالى ندارد بلكه امرى راجح و پسنديده است.

مسلم به سندش از رسول خدا (ص) نقل كرده كه فرمود:

إسْتَأذَنْتُ رَبِّي فِي زِيارَةِ امِّي فَأَذِنَ لي. (2)

از پروردگارم اجازه خواستم تا به زيارت قبر مادرم بروم كه به من اجازه داد.

از اين حديث استفاده مى شود كه مقصود پيامبر (ص) از زيارت قبر مادرش رساندن خيرات به او بوده است.


1- صحيح مسلم، ج 7، ص 46.
2- همان.

ص115

حاكم نيشابورى به سندش از امام حسين (ع) نقل كرده كه فرمود:

إنَّ فاطمةَ كانَتْ تزورُ قبرَ عَمِّها حَمْزَةَ كُلُّ جُمُعَةٍ فَتُصَلِّي وَ تَبْكِي عِنْدَهُ. (1)

همانا فاطمه 3 هر جمعه به زيارت قبر عمويش حمزه مى رفت و [در آن مكان] نماز مى خواند و نزد قبر او مى گريست.

مسلم به سندش از عايشه نقل كرده كه پيامبر (ص) فرمود:

... فإنَّ جبريل أتاني ... فقال: إنّ ربّك يَأمرك أن تَأتِي أَهلَ البَقِيعِ فَتَسْتَغْفِرَ لَهُمْ. (2)

... جبرئيل نزد من آمد ... و فرمود: همانا پروردگارت تو را دستور مى دهد كه به سوى اهالى بقيع رفته و براى آنان طلب مغفرت نمايى.

از مجموع روايات مذكور به دست مى آيد كه برخلاف ديدگاه وهابيان، زيارت قبور، صدا زدن اموات، اهداى ثواب و گريستن و نماز خواندن در كنار قبور جايز است.


1- المستدرك على الصحيحين، ج 1، ص 377.
2- صحيح مسلم، ج 7، ص 43.

ص: 116

فتاواى علماى اهل سنت درباره زيارت قبور

اشاره

ص117

در كتب فقهى علماى اهل سنّت، موارد بسيار زيادى وجود دارد كه زيارت قبور مؤمنين را نه تنها حرام نمى دانند، بلكه بعضى نيز آن را مستحب دانسته اند. در اينجا مناسب است كه بعضى از اقوال علماى اهل تسنن را ذكر نماييم:

1. شافعى

وى مى نويسد:

ولا بأس بزيارة القبور، أخْبَرَنا مالك عنْ ربَيعةِ (يَعنِي ابنَ أبي عبدالرحمان) عن أبي سعيد الخدري أنّ رسول الله (ص) قالَ: وَنَهَيْتُكُمْ عَنْ زِيارَةِ القُبُورِ فَزُورُوهَا. (1)

وزيارت قبور اشكالى ندارد، مالك از ربيعة بن ابى عبدالرحمان از


1- كتاب الأمّ، شافعى، ج 1، ص 317.

ص118

ابوسعيد خدرى خبر داده است كه رسول خدا (ص) فرمود: در گذشته شمارا از زيارت قبور نهى مى كردم؛ ولى اكنون آنها را زيارت كنيد.

2. محمّد بن شربينى شافعى

وى مى نويسد:

ويسنّ أن يأتي سائر المشاهد بالمدينة وهي نحو ثلاثين موضعاً يعرفها أهل المدينة. ويسنّ زيارة البقيع وقباء. (1)

و سنّت مستحب است كه زائر، به بقيه مشاهد (مكان هاى شريف) در مدينه نيز برود و آنها حدود سى موضع است كه اهل مدينه مى شناسند وزيارت بقيع وقبا نيز مستحب است.

او در جاى ديگرى مى گويد:

ويندب (زيارةالقبور) الّتي فيها المسلمون (للرجال) بالإجماع. وكانت زيارتها منهيّا عنها، ثمّ نسخت لقوله (ص): كُنْتُ نَهَيْتُكُم عَنْ زِيارَةِ القُبُورِ فَزُورُوهَا. وَلا تَدخُل النساء في ضمير الرجال علي المختار. وكان يخرج إلي البقيع، فيقول: السَّلامُ عَلَيْكُمْ دَارَ. قَومٍ مُؤمنِينَ وَإنّا بِكُم إِنْ شَاءَ اللهُ لاحِقُونَ، أَللّهمَّ اغفِرْ لأهلِ بَقيعِ الغَرقَدِ. وروي: فَزُورُوا القُبُورَ فَإنَّها تُذَكِّرُكُمُ المَوتَ. وإنّما نهاهم أوّلا لقرب عهدهم بالجاهليّة، فلمّا استقرّت قواعد الإسلام واشتهرت أمرهم بها. (2)


1- مغنى المحتاج، ج 1، ص 512.
2- همان، ص 365.

ص119

وزيارت قبور مسلمانان براى مردان به طور اجماع مستحب است.

در گذشته زيارت قبور نهى شده بود، سپس نسخ شد؛ به دليل فرمايش پيامبر (ص) كه فرمود: در گذشته شما را از زيارت قبور نهى كردم؛ ولى اكنون آنها را زيارت كنيد. بنابر اختيار (مصنّف)، زنان مشمول ضمير راجع به مردان نمى شوند. ورسول خدا (ص) همواره به سوى بقيع مى رفت و مى فرمود: سلام بر شما اى خانه گروه مؤمنان! وبه خواست خدا به سوى شما خواهيم پيوست. خدايا! اهل بقيع غرقد را بيامرز! وروايت شده كه حضرت فرمود: قبور را زيارت كنيد؛ چون شما را به مرگ، يادآورى مى كنند. وهمانا رسول خدا (ص) مردم را ابتدا به دليل نزديكى به دوران جاهليت، نهى فرمود وهنگامى كه پايه هاى اسلام در جامعه استقرار وشهرت يافت، آنان را به زيارت قبور، امر فرمود.

3. محيى الدين نووى شافعى

او مى نويسد:

ويستحبّ للرجال زيارة القبور لما روي أبوهريرة قال: زَارَ رَسُولُ الله (ص) قبرَ أمّهِ فَبَكَي وَأبكَي مَنْ حَولهُ ثُمَّ قالَ: إنِّي إستأذنت رَبّي عزّوجلّ أنْ أسْتَغفِرُ لَها فَلَم يَأذن لِي، وَاسْتَأذَنْتُهُ فِي أَنْ أزُورَ قَبرَها فَأذِنَ لِي فَزُورُوا القُبُورَ فَإنَّهَا تُذَكِّرُكُمُ المَوْتَ. (1)

و زيارت قبور براى مردان مستحب است؛ به دليل روايت ابى هريره


1- المجموع، ج 5، ص 309.

ص120

كه گفت: رسول خدا (ص) قبر مادرش را زيارت نمود وگريه كرد واطرافيان را نيز گرياند. سپس فرمود: من از پروردگار عزّوجلّ اجازه خواستم كه براى او آمرزش بطلبم، خدا اذن نداد ولى اجازه خواستم كه او را زيارت نمايم، خدا اذن داد، پس قبور را زيارت كنيد؛ زيرا آنها مرگ را يادآورتان مى شوند.

4. ابن عابدين حنفى

او مى نويسد:

مطلب في زيارة القبور (قوله: وبزيارةالقبور) أي لا بأس بها، بل تندب كما في البحر عن المجتبي، فكان

ينبغي التصريح به للأمر بها في الحديث المذكور كما في الامداد، وتزار في كلّ اسبوع كما في مختارات النوازل، قال في شرح لباب المناسك، إلّا أنّ الأفضل يوم الجمعة والسبت والاثنين والخميس، فقد قال محمّد بن واسع: الموتي يعلمون بزوّارهم يوم الجمعة ويوماً قبله ويوماً بعده، فتحصّل أنّ يوم الجمعة أفضل. (1)

مطلبى درباره زيارت قبور: قول مصنّف كه گفت: (وبه زيارة القبور)؛ يعنى زيارت كردن قبور اشكالى ندارد بلكه مستحب است؛ چنان كه از مجتبى در البحر نقل شده است، پس تصريح به اين استحباب بهتر بود، چون در حديث مذكور به آن زيارت، امر شده؛ چنان كه در «الامداد» ذكر شده است. وقبور در هر هفته


1- ردّ المحتار على الدرّ المختار، ج 1، ص 604.

ص121

زيارت مى شوند؛ چنان كه در «مختارات النوازل» آمده است. در شرح «لباب المناسك» گفته است: مگر اينكه روز جمعه، شنبه، دوشنبه وپنج شنبه افضل است. محمّد بن واسع گفته است: مردگان، از زائران خود در روز جمعه ويك روز قبل ويك روز بعد از آن آگاهند، در نتيجه روز جمعه افضل است.

5 . ابوبكر بن مسعود كاسانى حنفى

او مى نويسد:

ولم يتكلّم المصنّف رحمه الله علي زيارة القبور، ولا بأس ببيانه تكميلا للفائدة. قال: في البدائع: ولابأس بزيارة القبور والدعاء للأموات إن كانوا مؤمنين من غير وطي ء القبور لقول النبي (ص) إنِّي كُنْتُ نَهَيْتُكُمْ عَنْ زِيارَةِ القُبورِ أَلا فَزُورُوهَا فَإنَّها تُذَكِّرُكُمُ الآخرةَ. وَلعمل الأمّة من لدن الرسول (ص) إلي يومنا هذا ... (1)

و مصنّف در مورد زيارت قبور سخن پردازى نكرد، ولى براى تكميل فائده اشكالى ندارد كه بيان شود. در كتاب «بدائع» گفته است: وزيارت قبور ودعا براى مردگان مؤمن، بدون پانهادن بر روى قبر اشكالى ندارد، به دليل سخن پيامبر (ص) كه فرمود: من شما را در گذشته از زيارت قبور نهى مى كردم، اكنون آنها را زيارت كنيد؛ چون كه شما را به آخرت يادآور مى شوند ونيز به دليل سيره عملى امت اسلام از زمان رسول خدا (ص) تا به امروز.


1- بدائع الصنائع، ج 1، ص 320.

ص122

او در جاى ديگر مى گويد:

وروي أن سعد بن أبي وقّاص سأل رسول الله (ص) فقال: يا رسول الله! إنَّ أمّي كانت تحبّ الصدقة أفأتصدّق عنها؟ فقال النبي (ص): تَصَدَّق. وعليه عمل المسلمين من لدن رسول الله (ص) إلي يومنا هذا من زيارة القبور وقرآءة القرآن عليها والتكفين والصدقات والصوم والصلاة وجعل ثوابها للأموات. ولا امتناع في العقل أيضاً؛ لأنّ اعطاء الثواب من الله تعالي افضال منه لااستحقاق عليه، فله أن يتفضّل علي من عمل لأجله يجعل الثواب له كما له أن يتفضّل باعطاء الثواب من غير عمل رأساً. (1)

و روايت شده كه سعدبن ابى وقّاص سؤالى را از رسول خدا (ص) پرسيد وعرض كرد: اى رسول خدا! مادر من صدقه دادن را دوست مى داشت، آيا مى توانم از طرف او صدقه بدهم؟ پيامبر (ص) فرمود: صدقه بده. وسيره عملى مسلمانان از زمان رسول خدا (ص) تا به امروز چنين بوده است؛ مانند زيارت قبور وقرائت قرآن بر آنها وكفن كردن وصدقات وروزه ونماز به جاى آوردن وقراردادن ثواب آن براى مردگان. واز جهت

عقلى هم هيچ امتناعى ندارد؛ زيرا اعطاى ثواب از ناحيه خداى تعالى يك نوع تفضّل است نه اينكه بنده براى آن استحقاق داشته باشد، پس خدا مى تواند براى كسى كه براى او فداكارى مى كند، ثواب قراردهد؛ همچنان كه مى تواند رأساً به كسى بدون اينكه كارى را انجام دهد، از باب تفضّل، ثواب عطا نمايد.

6. ابن نجيم مصرى حنفى


1- بدائع الصنائع، ج 2، ص 212.

ص123

وى مى نويسد:

وصرّح في المجتبي بأنّها مندوبة. وقيل: تحرم علي النساء والأصحّ أنّ الرخصة ثابتة لهم.(1)

و در مجتبى تصريح كرده است كه زيارت قبور مستحب است. وبعضى گفته اند: بر زنان حرام است؛ ولى قول صحيح تر اين است كه رخصت وجواز براى هردو (مردان وزنان) ثابت است.

7. منصور بن يونس بهوتى

او مى نويسد:

... (وإذا أراد الخروج) من المدينة ليعود إلي وطنه- بعد فعل ماتقدّم- وزيارة البقيع، ومن فيه من الصحابة

والتابعين، والعلماء والصالحين. عاد إلي المسجد النبوي فيصلّي فيه ركعتين، وعاد إلي قبر رسول الله (ص) فودّع وأعاد الدعاء، قاله في المستوعب، وقال: ويعزم علي أن لايعود إلي ما كان عليه قبل حجّه، من عمل لايرضي.(2)

... واگر خواست بعد از انجام اعمال وزيارت بقيع وكسانى كه در آن مدفون هستند از جمله صحابه وتابعان وعلما وصالحان، از مدينه خارج شده وبه وطن خود بازگردد، به سوى مسجد نبوى برگشته


1- البحر الرائق، ج 2، ص 342.
2- كشّاف القناع، ج 2، ص 601.

ص124

ودو ركعت در آن نماز مى خواند وبه طرف قبر رسول خدا (ص) رفته وبا او وداع نموده ودعا را تكرار مى كند، اين مطلب را در كتاب «المستوعب» گفته واضافه كرده است: وتصميم مى گيرد ديگر به سراغ كارهايى كه قبل از حج مرتكب مى شده وخدا از آنها راضى نبوده، نرود.

8. ابن حزم ظاهرى

وى مى نويسد:

مسألة- وتستحبّ زيارة القبور، وهو فرض ولو مرّة ولابأس بأن يزور المسلم قبر حميمه المشرك، الرجال والنساء سواء؛ لما روينا من طريق مسلم: (حدّثنا) أبوبكر بن أبي شيبه عن محمّد بن فضيل عن أبي سنان- هو ضرار بن مرّة- عن محارب بن دثار عن ابن بريدة عن أبيه قال رسول الله (ص): (نَهَيْتُكُمْ عَنْ زِيَارَةِ القُبُورِ فَزُورُوهَا)، ومن طريق مسلم: (حدّثنا) أبوبكر ابن أبي شيبة عن محمّد بن عبيد عن يزيد بن كيسان عن أبي حازم عن أبي هريرة قال: زار النبي (ص) قبر أمّه فبكي وأبكي من حوله، فقال: أستَأذُنْتُ رَبِّي فِي أَنْ اسْتَغْفِرُ لَها فَلَمْ يُؤذِنْ لِي (1)، واسْتَأذَنْتُهُ فِي أَنْ أَزورَ قَبرَها وَأذِنَ لِي، فَزُورُوا القُبُورَ فَإِنَّهَا تُذَكِّرُ المَوْتَ. وقد صحّ عن أمّ المؤمنين، وابن عمر وغيرهما زيارة القبور.


1- نگارنده مى گويد: درباره ايمان آباء وامهات پيامبران بحث هاى زيادى شده است ما معتقديم كه پدران ومادران پيامبران همگى از حضرت آدم ع به بعد مؤمن ومؤحّد بوده اند واين موضوع را در كتاب شيعه شناسى وپاسخ به شبهات به طور مستقل بحث كرده ايم.

ص125

وروي عن عمر، النهي عن ذلك ولم يصحّ. (1)

مسأله: وما زيارت قبور را مستحب مى دانيم وآن فرض ولازم است؛ اگرچه يك بار باشد. واشكالى ندارد كه مسلمان، قبر فاميل ونزديكان مشرك خود را زيارت كند. مردان وزنان در اين مسأله برابرند، به دليل روايت مسلم از ابوبكر بن ابى شيبه ازمحمّد بن فضيل از ابوسنان (ضرارةبن مرّه) از محارب بن دثار از ابن بريده از پدرش نقل مى كند كه رسول خدا (ص) فرمود: شما را در گذشته از زيارت قبور نهى كردم، اكنون آنها را زيارت كنيد. نيز به دليل روايت مسلم از ابوبكر بن شيبه از محمّد بن عبيد از يزيد بن كيسان از ابوحازم از ابوهريره نقل مى كند كه او گفت: پيامبر (ص) قبر مادرش را زيارت نمود وگريه كرد واطرافيان را نيز گرياند، سپس فرمود: از پروردگار اجازه خواستم كه براى مادرم آمرزش بطلبم، خدا اذن نداد ولى اجازه خواستم كه او را زيارت نمايم، خدا اذن داد، پس قبور را زيارت كنيد؛ زيراآنها مرگ را يادآورتان مى شوند. وزيارت قبور به طور صحيح از امّ المؤمنين وابن عمر وغير آن دو نقل شده است. ونهى اززيارت قبور، ازعمر نقل شده ولى روايتش صحيح نيست.

9. محمد ناصرالدين البانى

او در احكام «الجنائز» مى نويسد:

زيارة القبور: وتشرع للاتّعاظ بها وتذكّر الآخرة، شريطة أن


1- المحلّى، ج 5، صص 160- 161.

ص126

لايقول عندها ما يغضب الربّ سبحانه وتعالي كدعاء القبور والاستغاثة به من دون الله تعالي، أو تزكيته والقطع له بالجنّة، ونحو ذلك، وفيه أحاديثٌ: الأوّل: عن بريدة بن الحصيب قال: قالَ رسولُ اللهِ إنِّي كُنْتُ نَهَيْتُكُمْ عَنْ زِيَارَةِ القُبُورِ فَزُورُوهَا، (فَإنَّهَا تُذَكِّرُكُمُ الآخِرَةَ)، (وَلْتَزِدْكُمْ زِيَارَتَها خَيْراً)، (فَمَنْ أرادَ أنْ يَزورَ فَلْيَزُرْ، وَلا تَقُولُوا هُجْراً) أخرجه مسلم (1)

وأبوداود. (2) ومن طريقة البيهقي (3) والنسائي (4) وأحمد (5) والزيادة ال أولي والثانيّة له، ولأبي داود الأولي بنحوها وللنسائي الثانيّة والثالثة.

قال النووي (ره) في (المجموع) (6)

: والهجر: الكلام الباطل. وكان النهي أوّلا لقرب عهدهم من الجاهليّة فربّما كانوا يتكلّمون بكلام

الجاهليّة الباطل، فلمّا استقرّت قواعد الإسلام، وتمهّدت أحكامه، واستشهرت معالمه ابيح لهم الزيارة، واحتاط (ص) بقوله: وَلا تَقُولُوا هَجْراً.

وقد قال الصنعاني في (سبل السلام) (7)

عقب أحاديث في الزيارة والحكمة منها: الكلّ دالّ علي مشروعيّة زيارة القبور وبيان الحكمة فيها، وأنّها للإعتبار ... فإذا خلت من هذه لم تكن مرادة شرعاً.

الثاني: عن أبي سعيد خدري قال: قال رسول الله (ص):


1- صحيح مسلم، ج 2، ص 672، ص 1564.
2- سنن ابى داود، ج 3، صص 218 و 332.
3- سنن بيهقى، ج 4، ص 77.
4- سنن نسائى، ج 4، ص 89، وج 7، ص 234.
5- مسند احمدبن حنبل، ج 5، صص 350، 355، 356، 361.
6- المجموع نووى، ج 5، ص 310.
7- سبل السلام، صنعانى، ج 2، ص 578.

ص127

إِنِّي نَهَيْتُكُمْ عَنْ زِيارَةِ القُبُورِ فَزُورُوهَا، فَإنَّ فِيهَا عِبْرَةً. (وَلا تَقُولُوا مَا يُسْخِطُ الرَّبْ). أخرجه أحمد (1)مستدرك حاكم، ج 1، صص 375 و 376.(2)سنن بيهقى، ج 4، ص 77.(3)

ورواه البزار أيضاً والزيادة له كما في مجمع الهيثمي. (4)

وقال: وأسناد رجاله رجال الصحيح قلت: وهي عند أحمد بنحوها من طريق أخري وأسنادها لابأس به في المتابعات، ولها شاهد من حديث عبدالله بن عمر وبلفظ البزار. أخرجه الطبراني في (المعجم الصغير) (5)ورجاله موثّقون.

الثالث: عن أنس بن مالك قال: قال رسول الله (ص): (كُنْتُ نَهَيْتُكُمْ عَنْ زِيارَةِ القُبُورِ، ألا فَزُورُوها، فَإنَّهُ يُرِقُّ القلْبَ وَتَدْمَعُ العَيْنَ وَتُذَكِّرُ الآخِرَةَ، وَلا تَقُولُوا هُجْراً). أخرجه الحاكم (6) بسند حسن، ثمّ رواه (7)

أحمد من طريق أخري عنه بنحوه، وفيه ضعف. وفي الباب عن أبي هريره وسيأتي. (8)

زيارت قبور: وزيارت قبور به خاطر پندآموزى ويادآورى آخرت، مشروع شده است به شرط اينكه نزد آنها سخنى كه موجب غضب


1- والحاكم
2- وعنه البيهقي
3- ثمّ قال: صحيح علي شرط مسلم، ووافقه الذهبي وهو كما قالا.
4- مجمع هيثمى، ج 3، ص 58.
5- المعجم الصغير، ج 2، ص 42.
6- مستدرك حاكم، ج 1، ص 376.
7- همان، صص 375 و 376.
8- احكام الجنائز، الالبانى، ص 178.

ص128

پروردگار سبحان وتعالى گردد گفته نشود، مانند دعاى قبور وپناه بردن به قبر، بدون توجّه به خداى تعالى، يا پاك نمودن خود از گناهان وخود را يقيناً بهشتى دانستن ونظير اين ها. در اين باره چند حديث است:

حديث اول: از بريدة بن حصيب كه گفت: رسول خدا (ص) فرمود: من در گذشته شما را از زيارت قبور نهى مى كردم، اكنون آنها را زيارت كنيد (چون كه آنها آخرت را يادآورتان مى شوند وزيارت آنها خير شما را زياد مى كند، پس هركس خواست مى تواند آنها را زيارت كند؛ ولى سخن بيهوده وباطل نگويد). اين روايت را مسلم، ابوداوود، بيهقى، نسائى واحمد نقل كرده اند. وزيادتى اول ودوم را احمد نقل كرده وشبيه زيادتى اول را ابوداوود وزيادتى دوم وسوم را نسائى نقل نموده است.

نووى در كتاب (المجموع) گفته است: ومنظور از هجر، سخن باطل است ونهى ابتدايى از زيارت قبور، به خاطر نزديكى زمان مردم به دوران جاهليت بوده كه چه بسا با سخنان باطل جاهليت تكلّم مى كردند؛ امّا وقتى كه پايه هاى اسلام استوار گرديد ومقدّمات اجراى احكام آن فراهم شد ونشانه ها شهرت يافت، زيارت قبور براى مسلمانان مباح شد ورسول خدا (ص) به خاطر اينكه در زيارت، رعايت احتياط بشود، فرمود: در زيارت سخن زشت وباطل نگوييد.

وصنعانى در كتاب (سبل السلام) به دنبال احاديث زيارت وحكمت آن گفته است: همه اين احاديث، بر مشروع بودن زيارت

ص129

قبور دلالت نموده وحكمت آن را نيز بيان مى كند واينكه اين زيارت براى عبرت آموزى است ... پس اگر زيارتى، از اين حكمت خالى باشد آن زيارت شرعاً اراده نشده (وجايز نيست).

حديث دوم: از ابوسعيد خدرى نقل شده كه گفت: رسول خدا (ص) فرمود: من در گذشته شما را از زيارت قبور نهى مى كردم، اكنون آنها را زيارت كنيد؛ زيرا در آن عبرت است (وسخنى را كه موجب سخط پروردگار باشد نگوييد).

احمد، حاكم وبيهقى اين روايت را نقل كرده اند. وبيهقى گفته است: اين روايت بر اساس شرط مسلم (ولاتقولوا هجراً) صحيح است. ذهبى با بيهقى موافقت كرده وگفته است: مطلب همان طورى است كه آن دو (بيهقى ومسلم) نقل كرده اند. واين روايت را نيز بزار با زيادتى آن نقل كرده است، چنان كه در كتاب (مجمع الزوائد) هيثمى گفته است: وراويان سندش از رجال صحيح مى باشند.

مى گويم: وشبيه اين روايت با سند وطريق ديگرى نزد احمد نقل شده وسندش در متابعات، بى اشكال است وشاهد بر اين روايت، حديث عبدالله بن عمر وعبارت بزار است. وطبرانى هم در (المعجم الصغير) آن را با راويان موثّق نقل كرده است.

حديث سوّم: از انس بن مالك نقل شده كه گفته است:

رسول خدا (ص) فرمود: در گذشته شما را از زيارت قبور نهى مى كردم، اكنون آنها را زيارت كنيد؛ زيرا اين زيارت، قلب را رقيق وچشم را

ص130

اشك بار وآخرت را به ياد شما مى آورد، امّا در آن، سخن هجو وباطل نگوييد.

حاكم در مستدرك آن را با سند حسن نقل كرده است، سپس او واحمد شبيه اين روايت را با سند وطريق ديگرى نقل كرده اند كه در سند آن، ضعف است ودر اين باب هم از ابوهريره نقل شده كه خواهد آمد.

10. سمهودى

او مى گويد:

وقدقال حجّة الاسلام الغزّالي: كلّ من يتبرّك بمشاهدته في حياته يتبرّك بزيارته بعد موته ويجوز شدّ الرحال لهذا الغرض، انتهي.

وقد تكون الزيارة لأداء حقّ أهل القبور. وقد روي عن النبي (ص) أنّه قال: آنسُ ما يَكونُ المَيّتُ فِي قَبْرِهِ إذا زارهُ مَن كانَ يُحِبُّهُ فِي دار الدُّنيا. وَسَبَقَ عَن ابن عباس مرفوعاً: ما مِنْ أَحَدٍ يَمُرُّ بِقَبْرِ أَخيهِ المُؤمنِ يَعرفُهُ فِي الدُّنيا فَسَلّمَ عَلَيْهِ الا عَرَفَهُ وَرَدَّ عَلَيهِ السَّلامُ.

ورأيت بخطّ الأقشهري: روي بقي بن مخلّد بسنده إلي محمّد بن النعمان عن أبيه مرفوعاً: من زار قبر أبويه في كلّ جمعة أو أحدهما كتب بارّاً وإن كان في الدنيا قبل ذلك بهما عاقّاً. (1)

غزّالى گفته است: هركس كه ديدن او در حال حيات موجب تبرّك وى مى شود، بعد از مرگ نيز ديدن او موجب تبرّك وى


1- وفاء الوفاء، ج 4، ص 1363.

ص131

مى گردد وجايز است سفر براى زيارت او براى اين غرض (پايان كلام غزالى).

و گاهى زيارت براى اداى حقّ اهل قبور مى باشد. به تحقيق از رسول خدا (ص) روايت شده است كه آن حضرت فرمود: مأنوس ترين حالت ميت در قبرش، هنگامى است كه دوست ومحبّ او در دنيا براى زيارت قبرش مى آيد. وقبلًا گذشت كه در حديث مرفوعه اى، ابن عباس گفته است: كسى نيست كه بر قبر برادر مؤمنش- كه در دنيا او را مى شناخته- بگذرد وسلام بر او بفرستد مگر اينكه ميت او را شناخته وجواب سلام او را مى دهد.

ومن به خطّ اقشهرى ديده ام: بقى بن مخلّد با سند خودش تا محمّد بن نعمان از پدرش در حديث مرفوعه اى نقل كرده است كه: هركس قبر پدر ومادرش را زيارت كند در هر جمعه اى يا اينكه قبر يكى از آن دو را زيارت كند، او را از نيكوكاران مى نويسند هرچند در دنيا قبل از وفات آنها عاق والدين بوده باشد.

ونيز در جاى ديگر مى گويد:

وأجمع العلماء علي استحباب زيارة القبور للرجال كما حكاه النووي بل قال بعض الظاهريّة بوجوبها. (1)

علما بر استحباب زيارت قبور بر مردان اجماع كرده اند؛ همان گونه كه اين اجماع را نووى نيز نقل كرده است، بلكه بعضى از علماى ظاهريه قائل به وجوب زيارت قبور هستند.

ابن حجر و قول به وجوب زيارت قبور اموات


1- وفاء الوفاء، ج 4، ص 1362.

ص132

ابن حجر در كتاب «فتح البارى» از ابن حزم درباره زيارت نقل مى كند:

ومقابل هذا قول ابن حزم: انّ زيارة القبور واجب و لو مرة في العمر لورود الأمر به ... (1)

و مقابل آن قول ابن حزم است كه مى گويد: زيارت قبور واجب است ولو يك بار در طول عمر؛ به جهت آمدن دستور به آن ...

آثار زيارت قبور

اشاره


1- فتح البارى، ابن حجر، ج 3، ص 118.

ص133

زيارت قبور آثار وبركاتى دارد كه به برخى از آنها اشاره مى كنيم:

1. خشوع وياد مرگ

انسان هنگامى كه به زيارت قبور مى رود به ياد قبر وقيامت وآخرت مى افتد ودر نتيجه خشوعى در او حاصل شده واز گناهان احتراز مى نمايد.

ابن ماجه وديگران از پيامبر (ص) نقل كرده اند كه فرمود:

زُورُوا القُبُورَ فَإنَّهَا تُذَكِّرُ- تُذَكِّرُكُمُ- المَوْتَ. (1)

به زيارت قبور برويد؛ زيرا اين زيارت تذكّر مى دهد- تذكّر مى دهد شما را- به مرگ.

حاكم نيز به سند خود از پيامبر (ص) نقل كرده كه فرمود: «زُرِ القُبُورَ تذكر بها الآخرة» (2)؛ «به زيارت قبور برو؛ زيرا به توسط آن به ياد آخرت مى افتى».

2. دعا براى اموات


1- صحيح مسلم، ج 2، ص 365.
2- مستدرك حاكم، ج 1، ص 533.

ص134

انسان هنگامى كه وارد قبرستان مى شود، يادش مى آيد كه چگونه نزديكان ودوستانش از اين دنيا رفته ودستشان كوتاه شده است، لذا بر آنان ترحّم كرده ودعا مى خواند واز خدا برايشان آمرزش مى طلبد. پيامبر (ص) فرمود:

نَهَيْتُكُمْ عَنْ زِيارَةِ القُبُورِ، فَزُورُوهَا وَاجْعَلُوا زِيَارَتِكُم لَها صَلاةً عَلَيْهِمْ واسْتِغْفَاراً لَهُمْ. (1)

من شما را از زيارت قبور نهى كردم، ولى الآن به زيارت قبور رويد وزيارتتان از قبور را در حقيقت دعا واستغفار براى آنان قرار دهيد.

3. اداى حقوق اموات

شكّى نيست كه اموات خصوصاً نزديكان بر گردن ما حقّ دارند. ونيز اولياى الهى وپيامبران وامامان وصلحا وعلما كه در راه رسيدن بشر به كمال وسعادت ورساندن دين وابلاغ آن زحمت بسيار كشيده اند به گردن ما حقّى دارند ولذا بر ما است كه بخشى از حقوقشان را با زيارت قبورشان ادا كنيم. گرچه در مورد انبيا واوصيا اثر زيارت قبورشان به خود ما باز مى گردد. لذا از امام رضا (ع) نقل است كه فرمود:

إِنَّ لِكُلِّ إمامٍ عَهْداً فِي عُنْقِ أَوْلِيائِهِمْ وَشِيْعَتِهِمْ، وَأنّ مِنْ تَمامِ الوفاءِ بِالعَهْدِ وَحُسْنِ الأَداء زِيارَةَ قُبُورِهِمْ. (2)

همانا براى هر امامى عهدى درگردن مواليان وشيعيان آنان است، كه ازتمام وفاى به عهد آن وخوب اداكردن آن، زيارت قبور آنان است ...

زنان وزيارت قبور

اشاره


1- المعجم الكبير، طبرانى، ج 2، ص 94؛ مجمع الزوائد، ج 3، ص 58.
2- تهذيب الاحكام، ج 6، صص 78 و 79.

ص135

وهابيان قائل به عدم مشروعيت، بلكه حرمت زيارت قبور براى زنان! هستند، وبراى مردان در صورتى كه بدون شدّ رحال وسفر براى زيارت باشد را جايز مى دانند.

هيئت دائمى فتاواى وهابيان مى گويند:

زيارت قبور تنها براى مردان مشروع است نه بر زنان، آن هم در صورتى كه در شهر خودش باشد؛ يعنى بدون بار سفر بستن به جهت عبرت گرفتن. (1)

فتاواى وهابيان

شيخ بن باز مى گويد:

لايجوز للنساء زيارة القبور؛ لانّ الرسول (ص) لعن زائرات القبور، ولانهنّ فتنة و صبرهنّ قليل، فمن رحمة الله و احسانه انّه حرّم


1- اللجنةالدائمة، ج 1، ص 288.

ص136

عليهنّ زيارة القبور حتي لايفتنّ ولا يفتنّ. اصلح الله حال الجميع. (1)

براى زنان زيارت قبور جايز نيست؛ زيرا پيامبر (ص) زنانى را كه به زيارت قبور مى روند لعنت كرده است. وديگر اينكه زنان فتنه هستند، وصبرشان كم است. ولذا از رحمت خدا واحسان او اين است كه براى آنان زيارت قبور را حرام كرده است تا اينكه نه فتنه گرى كنند ونه ديگران را به فتنه بكشانند.

او همچنين مى گويد:

ثبت عن رسول الله عليه الصلاة و السلام أنه لعن زائرات القبور من حديث ابن عباس، و من حديث أبي هريرة، و من حديث حسان بن ثابت الأنصاري. و أخذ العلماء من ذلك أن الزيارة للنساء محرمة؛ لان اللعن لايكون الا علي محرّم بل يدلّ علي انّه من الكبائر؛ لانّ العلماء ذكروا ان المعصية التي يكون فيها اللعن أو فيها وعيد تعتبر من الكبائر- فالصواب ان الزيارة من النساء للقبور محرمّة لا مكروهة فقط. و السبب في ذلك- و الله اعلم- انهنّ في الغالب قليلات الصبر، فقد يحصل منهنّ من النياحة و نحوها ما ينافي الصبر الواجب، و هي فتنة، فزيارتهنّ للقبور و اتباعهنّ للجنائز قد يفتتن بهنّ الرجال و قد يُفتنّ بالرجال و الشريعة الاسلامية الكاملة جاءت بسدّ الشرائع المفضية إلي الفساد و الفتن، و ذلك من رحمة الله بعباده، و قد صحّ عن


1- مجموع فتاوى بن باز، ج 2، ص 757.

ص137

رسول الله عليه الصلاة و السلام أنه قال: (مَا تَرَكْتُ بَعْدِي فِتْنَةٌ أَضَرُّ عَلي الرِّجالِ مِنَ النِسَاءِ) متفق علي صحته. فوجب بذلك سدّ الذرائع المفضية إلي الفتنة المذكورة. و من ذلك ما جاءت به الشريعة المطهرة من تحريم تبرج النساء و خصوعهنّ بالقول للرجال، و خلوة المرأة بالرجل غير المحرم و سفرها بلا محرم، و كل ذلك من باب سدّ الذرائع المفضية إلي الفتنة بهنّ. و قول بعض الفقهاء: انه استثني من ذلك قبر

النبي (ص) و قبر صاحبيه قول بلا دليل، و الصواب انّ المنع يعمّ الجميع، يعمّ جميع القبور حتي قبر النبي (ص)، و حتي قبر صاحبيه. و هذا هو المعتمد من حيث الدليل ... (1)

از رسول خدا (ص) ثابت شده، زنانى را كه به زيارت قبور مى روند لعنت كرده است. اين حديث از ابن عباس وابوهريره وحسان بن ثابت انصارى رسيده وعلما از اين حديث استفاده كرده اند كه زيارت براى زن ها حرام است؛ زيرا لعن تنها بر حرام مى باشد، بلكه دلالت دارد بر اينكه اين عمل از گناهان كبيره است. لذا صواب آن است كه زيارت زنان از قبور حرام است نه اينكه فقط مكروه باشد. وسبب اين امر- خدا داناتر است- اينكه زنان غالباً كم صبرند ولذا گاهى نوحه سرايى ومثل آن از كارهايى را انجام مى دهند كه منافات با صبرى دارد كه واجب است. واينكه زنان فتنه اند، لذا زيارت آنها از قبرها وبه دنبال جنازه رفتن آنها گاهى باعث مى شود


1- مجموع فتاوى بن باز، ج 2، صص 753 و 754.

ص138

كه آنها به توسط مردها گول بخورند وگاهى هم ممكن است كه مردها به توسط آنها گول بخورند. وشريعت اسلامى كامل به جهت سدّ ذرايع وبستن راه هايى آمده كه به فساد وفتنه ها منجرّ خواهد شد. واين از رحمت خدا به بندگانش مى باشد. وبه طور صحيح از رسول خدا (ص) رسيده كه فرمود: (من براى بعد از خود

فتنه اى ضرردارتر بر مردان از زنان نگذاشتم). بر صحّت اين حديث اتفاق است ... واينكه برخى از فقها زيارت قبر پيامبر (ص) وقبر دو صاحبش را استثنا، كرده اند گفتارى بدون دليل است، وصواب آن است كه منع شامل همه مى شود ونيز شامل همه قبرها حتى قبر پيامبر (ص) وحتى قبر دو صاحبش مى شود، واين مورد اعتماد از حيث دليل است.

ادله جواز

اشاره

آنچه وهابيان و مفتيان آنان مى گويند با روايات متعددى كه از طريق اهل سنت روايت شده، مخالف است. اينك به رواياتى مى پردازيم كه دلالت بر جواز زيارت كردن زنان از قبور دارد:

حديث اول

حديث عبدالله بن ابى مليكه است كه قبلا ذكر شد. در اين حديث عايشه از پيامبر (ص) نقل مى كند كه حضرت زن ها را براى زيارت قبور امر فرمود بعد از آنكه قبلًا نهى فرموده بود. وبا استناد به امر رسول خدا (ص)، خود به زيارت قبر برادرش عبدالرحمان مى رفت. ودر پاسخ كسى كه از

ص139

او در اين باره پرسيد، از امر رسول خدا خبر داد. (1) به اين حديث بر جواز زيارت قبور براى زنان افرادى؛ از قبيل شوكانى در «نيل الاوطار» استدلال كرده اند. (2)

حديث دوم

حديثى است كه بيهقى (3) از انس بن مالك نقل مى كند:

وَقَدْ روينا في الحديث الثابت عن أنس بن مالك أنّ رسول الله (ص) مَرَّ بامرأةٍ عندَ قبر وهي تبكي فقال لها: إِتَّقِي اللهَ واصْبِرِي. (4)

در حديث ثابت از انس بن مالك روايت شده ايم كه رسول خدا (ص) مرور كرد به زنى كه كنار قبرى نشسته بود و گريه مى كرد، حضرت به او فرمود: تقوا و صبر پيشه كن.

در اين حديث كه بيهقى مى گويد: «وَقَد روينا في الحديث الثابت عن أنس بن مالك» دلالت دارد بر صحّت سند آن؛ زيراتعبير به «الثابت عن انس بن مالك» دلالت روشنى دارد بر اينكه اين حديث از انس بن مالك ثابت شده است كه رسول خدا (ص) از كنار زنى كه نزد قبرى مى گريست، عبور كرد، رسول خدا به آن زن فرمود: تقوا پيشه كن وصبرنما. در اين خبر نيامده كه حضرت او را نهى فرموده باشد از خارج شدن به سوى قبرستان.


1- مستدرك حاكم، ج 1، ص 376.
2- نيل الاوطار، ج 4، ص 164.
3- سنن بيهقى، ج 4، ص 78.
4- اعانة الطالبين، ج 2، ص 142.

ص: 140

وبكرى دمياطى اين حديث را به عنوان دليل بر عدم تحريم زيارت قبور بر زنان نقل نموده وگفته است كه: «خبر مذكور مورد اتفاق همه است».

محمّد بن شربينى شافعى نيز (1) به حديث مذكور استدلال كرده است.

حديث سوم

روايتى است كه مسلم در صحيح خود از عايشه نقل مى كند كه خداوند توسط جبرئيل به رسول خود فرمود:

إنَّ رَبَّكَ يَأمُرُكَ أَنْ تَأتِي أَهْلَ البَقِيعِ فَتَسْتَغْفِرَ لَهُمْ، قالَتْ: قُلْتُ: كَيْفَ أقولُ لَهُمْ يا رَسُولَ الله؟! قال: قُولي: ألسَّلام عَلي أهْلِ الدِّيارِ مِنَ المُؤمِنينَ وَالمُسْلِمينَ ... (2)

همانا پروردگارت تو را دستور مى دهد كه نزد اهل بقيع آمده و براى آنان استغفار نمايى. او مى گويد: عرض كردم: چگونه بر آنها استغفار كنم؟ فرمود: بگو: سلام بر اهل ديار از مؤمنان و مسلمانان ...

اين حديث با صراحت دلالت دارد بر اينكه خداوند به رسول خدا امر فرموده به بقيع بيايد وبراى آنها استغفار كند. بعد عايشه مى پرسد: «من چه بگويم براى آنها؟» رسول خدا (ص) در جواب، كيفيت زيارت وسلام به اهل بقيع را به او تعليم مى فرمايد.


1- مغنى المحتاج، ج 1، ص 365.
2- صحيح مسلم بشرح نووى، ج 7، ص 44.

ص:141

اين روايت نيز در جواز زيارت زن ها ورفتن آنها به قبرستان صراحت دارد.

شارح صحيح مسلم، نووى مى گويد: «اين حديث، دليل براى كسانى است كه جايز مى دانند زيارت قبور را براى زن ها. ودر اين مسأله بين علما اختلاف وجود دارد، بين اصحاب ما در آن سه وجه است: يكى اينكه حرام است به خاطر حديث: «لعن الله زوّارات القبور».

دوم اينكه: كراهت دارد. سوم اينكه: مباح است. واستدلال مى شود براى اباحه وجواز به اين حديث. ابن حجر عسقلانى نيز به اين حديث بر جواز زيارت قبور براى زن ها استدلال نموده وگفته است:

فائدة: ممّا يدّل للجواز بالنسبة إلي النساء ما رواه مسلم عن عايشة.

از جمله ادلّه اى كه دلالت بر جواز نسبت به زنان دارد، حديثى است كه مسلم از عايشه روايت كرده است.

سپس حديث مذكور را نقل مى كند. (1)

بكرى شافعى نيز به آن حديث بر جواز وعدم حرمت زيارت قبور

براى زن ها استدلال كرده است. (2)

همچنين در كتاب «مغنى المحتاج» (3) محمّد بن شربينى شافعى به اين حديث استدلال شده است.


1- تلخيص الحبير، ج 2، ص 137.
2- اعانةالطالبين، ج 2، ص 142.
3- مغنى المحتاج، ج 1، ص 365.

ص142

ونيز ابن حجر عسقلانى (1) به حديث مذكور، بر جواز زيارت قبور براى زنان، استدلال كرده است.

حديث چهارم

حاكم با سندى از جعفر بن محمّد واو از پدرش واو از على بن الحسين واو از پدرش: نقل مى كند:

إنَّ فاطِمَةَ بِنتَ النَّبِي (ص) كانَتْ تَزُورُ قَبْرَ عَمِّها حَمْزَةَ كُلُّ جُمُعَةٍ فَتُصَلِّي وَتَبْكِي عِنْدَهُ. (2)

به درستى كه فاطمه دختر پيغمبر (ص) قبر عمويش حمزه را هر روز جمعه زيارت مى نمود، ونماز مى خواند ونزد قبر او گريه مى نمود.

در كتاب «تلخيص الحبير» (3) به اين حديث براى جواز زيارت بانوان استدلال شده است.

ابن حجر عسقلانى (4) گفته است كه اين حديث، مرسل است؛ زيرا على بن الحسين، فاطمه بنت محمّد را درك نكرده است.

در پاسخ اين ايراد بايد گفت: آنچه حاكم نقل نموده اين است كه على بن الحسين (ع) از پدرش نقل نموده است وشكى نيست در اينكه حسين بن على فرزند فاطمه 3 بوده واو مادر را درك نموده است. در نتيجه اين حديث، مسند است نه مرسل.

حديث پنجم

1- سبل السلام، ج 2، صص 579 و 585.
2- مستدرك حاكم، ج 1، ص 377؛ سنن بيهقى ج 4، ص 78.
3- تلخيص الحبير، ج 2، ص 137.
4- سبل السلام، ج 2، صص 579 و 580.

ص143

حديث امّ عطيه است كه مسلم از او روايت كرده:

قالَتْ نُهينا عَنْ زِيارَةِ القُبُورِ وَلَمْ يَعْزِمْ عَلَيْنَا. (1)

ما زنان از زيارت قبور نهى شده ايم، ولى اين نهى بر ما لازم وفرض نشده است (اين نهى عزيمت نيست، بلكه رخصت وجواز است).

عائشه و زيارت قبور

ابن جريج از عبدالله بن ابى مليكه نقل كرده كه گفت:

توفّي عبدالرحمان بن ابي بكر بحُبشي. قال: فحُمل إلي مكة، فدفن فيها، فلما قدمت عائشة اتت قبر عبدالرحمان بن أبي بكر ...

عبدالرحمان بن ابى بكر در منطقه (حبشى) وفات يافت. او مى گويد: جنازه او را به مكه منتقل كرده و در آنجا دفن نمودند. و چون عائشه وارد مكه شد نزد قبر عبدالرحمان بن ابى بكر آمد ...

سند حديث

سند اين حديث صحيح است و هيچ گونه اشكالى ندارد، گرچه البانى بر اين حديث به جهت عنعنه ابن جريج كه دلالت بر سماع حديث از او ندارد اشكال گرفته است، و اينكه او تصريح به سماع از عبدالله بن مليكه نكرده چرا كه با (عن) آورده است. ولى البانى گويا فراموش كرده كه ابن جريج- بنا بر نقل (المصنف) عبدالرزاق- تصريح به سماع از عبدالله بن مليكه


1- المغنى، ج 2، ص 430، الشرح الكبير، ج 2، ص 427.

ص144

نموده است آنجا كه مى گويد: از ابن ابى مليكه شنيدم كه عائشه گفت ... (1)

اين حديث را ايوب سختيانى نيز از عبدالله بن ابى مليكه نقل كرده است. (2)

روايات معارض با نهى زنان از زيارت قبور

عبدالله بن ابى مليكه مى گويد:

انّ عائشة اقبلت ذات يوم من المقابر، فقلت لها: يا ام المُؤمنين! من أين أقبلتِ؟ قالت: مِن قبر أخي عبدالرحمان بن أبي بكر. فقلت لها: أليس كانَ رسولُ الله (ص) نَهي عن زيارة القبور؟ قالت: نَعَم كان نَهى ثُمَّ أَمَرَ بِزِيارَتِهَا. (3)

همانا عائشه روزى از قبرستانى مى آمد، به او گفتم: اى ام المؤمنين! از كجا آمده اى؟ گفت: از [كنار] قبر برادرم عبدالرحمن بن ابى بكر.

به او گفتم: آيا نبود كه رسول خدا (ص) از زيارت قبور نهى كرد؟ گفت: آرى، حضرت نهى كرد ولى سپس به زيارت قبور دستور داد.

انس بن مالك مى گويد:

مَرّ النبي (ص) بامرَأَةٍ تَبكي عند قبر فقال: اتَّقِي الله و اصبِرِي. (4)

پيامبر (ص) گذرش به زنى افتاد كه كنار قبرى گريه مى كرد و فرمود: تقوا پيشه كن و صبر نما.

تمسّك به عموم تعليل در روايات


1- المصنف، عبدالرزاق، ج 3، ص 517.
2- همان.
3- مستدرك حاكم، ج 1، ص 376؛ سنن بيهقى، ج 4، ص 78.
4- صحيح بخارى، ح 1252 و 1283 و 1302 و 7154؛ صحيح مسلم، ح 926 و 15.

ص145

عموم تعليل در روايات استحباب زيارت قبور شامل مردها وزن ها مى شود واختصاص به مردها ندارد. در اينجا به برخى از آنها اشاره مى كنيم:

1. وَقَالَ: نَهَيْتُكُمْ عَنْ زِيارَةِ القُبُورِ

فَزُورُوها فَإِنَّ فِيها عِبْرَةً. (1)

نهى كردم شما را از زيارت قبور، پس زيارت كنيد قبور را به درستى كه در زيارت قبور، عبرت گرفتن است.

2. زُورُوا القُبُورَ فَإِنَّهَا تَزْهَدُ فِي الدُّنْيا وَتُذَكِّرُ الآخِرَةِ. (2)

پس زيارت كنيد قبور را؛ زيراكه زيارت قبور موجب زهد در دنيا ويادآورى آخرت مى شود.

3. فَزُورُوها فَإِنّها تُذَكِّرُكُمُ الآخِرَةَ. (3)

زيارت كنيد قبور را، پس به درستى كه زيارت قبور به ياد مى آورد مردن را وتذكّر دهنده مرگ است.

4. فَزُورُوا القُبُورَ فَإِنَّهَا تُذَكِّرُ المَوْتَ. (4)

زيارت كنيد قبور را؛ زيرا زيارت تذكّر دهنده مرگ است.

5. فَزُورُوها وَلْيَزِدْكُمْ زِيَارَتَها خَيْراً. (5)

پس زيارت نماييد قبور را؛ چرا كه زيارت آنها براى شما خير را


1- مستدرك حاكم، ج 1، صص 377 375.
2- همان.
3- همان.
4- همان.
5- همان.

ص146

زياد مى كند.

6. كُنْتُ نَهَيْتُكُمْ عَنْ زِيارَةِالقُبُورِ أَلا فَزُورُوهَا فَإِنّهُ يُرِقُّ القَلْبَ وَتَدْمَعُ العَينَ وتُذَكَّرُ الآخِرَةُ وَلا تَقُولُوا هُجْراً. (1)

من در گذشته شما را از زيارت قبور نهى مى كردم، پس اكنون آنها را زيارت نماييد؛ زيرا قلب را رقّت مى بخشد، چشم اشك مى ريزد، وتذكّر دهنده ويادآورنده آخرت مى شود، ولى هنگام زيارت قبرها سخن بيهوده نگوييد.

7. رسول خدا (ص) فرمود:

إِنِّي كُنْتُ نَهَيْتُكُمْ عَنْ زِيَارَةِ القُبُورِ فَمَنْ شَاءَ أَنْ يَزُورَ قَبْراً فَلْيَزُرْهُ فِإِنَّهُ يُرِقُّ القَلْبَ وَيُدْمِعُ العَيْنُ وَيُذَكِّرُ الآخِرَةَ. (2)

من در گذشته شما را از زيارت قبور نهى مى كردم، پس هر كس خواست كه قبرى را زيارت كند، پس زيارت كند آن را؛ زيرا زيارت قبر، قلب را رقّت بخشيده، چشم را گريان مى كند وآخرت را به ياد مى آورد.

8. ابوذر گفت: رسول خدا (ص) به من فرمود: «زُرِ القُبُورَ تُذَكِّرْ بهَا الآخِرَة ...» (3)؛ «زيارت كن قبور را كه به واسطه آن، به ياد آخرت مى افتى».

آنچه در اين احاديث به عنوان علت استحباب ذكرشده است، عموميت دارد وزن ومرد را شامل مى شود واختصاص به مردها ندارد. وچنان


1- مستدرك حاكم، ج 1، صص 377 375.
2- همان.
3- همان، ص 377 376.

ص147

كه اين امور، حكمت حكم امر به زيارت باشد آن هم اختصاص به مردها ندارد وهر جا حكمت حكم امر وجود داشته باشد، حكم نيز وجود دارد وفرقى بين حكمت وعلت از اين جهت نيست كه در صورت وجود حكمت حكم، حكم نيز وجود خواهد داشت وفرق بين علت وحكمت در فرض نبودن حكمت وعلّت حكم است كه در صورت نبودن علّت، معلول كه حكم است نخواهد بود، ولى در حكمت با فرض نبود آن، حكم باقى است.

بنابراين، چه اين فوايدى كه در روايات ذكر گرديده علّت حكم باشند وچه حكمت، بين زنان ومردان در آنها فرقى نيست، پس ناچار حكم هم كه استحباب زيارت قبور است، عموميت خواهد داشت. واگر زيارت قبور موجب زهد در دنيا ويادآور مرگ وآخرت است، فرقى بين زن ومرد در رسيدن به اين فوايد وآثار نيست.

شيخ سيد سابق به عموم تعليل وارد در روايات استدلال كرده وگفته است:

فلا مانع من الأذن لهنّ، لأنّ تذكّر الموت يحتاج إليه الرجال والنساء. (1)

مانعى ندارد اذن براى زن ها؛ براى اينكه يادآورى مرگ، چيزى است كه مردها وزن ها نياز به آن دارند واختصاص به مردها ندارد.

نقد ادله وهابيان بر حرمت زيارت زنان از قبور

اشاره


1- فقه السنّة، ج 1، ص 442.

ص148

وهابيان بر حرمت زيارت قبور براى زنان به دو نوع دليل تمسك كرده اند: يكى استدلال به برخى از روايات. وديگرى استدلال به قاعده سدّ ذرايع. اينك به نقد وبررسى هر يك از آنها مى پردازيم:

1. نقد روايات

از پيامبر اكرم (ص) نقل شده كه فرمود: «لَعَنَ اللهُ زائِراتِ القُبُورِ» (1)؛ «خداوند زنانى را كه به زيارت قبور مى روند، لعنت كرده است».

ونيز از حضرت نقل شده كه فرمود: «لَعَنَ اللهُ زَوّاراتِ القُبُورِ» (2)؛ «خداوند زنانى را كه زياد به زيارت قبور مى روند، لعنت كرده است».

اين روايات از جهاتى قابل خدشه است:

الف) اين روايات از سه طريق نقل شده است: طريق حسان بن ثابت، ابن عباس وابوهريره وهر سه طريق آن ضعيف است.

در طريق حسان بن ثابت، عبدالله بن عثمان بن خثيم واقع است كه احاديثش قوى نمى باشد، آن گونه كه ابن دورقى از ابن معين نقل كرده است. (3)

در همين طريق عبدالرحمان بن بهمان قرار دارد كه ابن مدينى مى گويد: «ما او را نمى شناسيم». (4)


1- سنن ابى داود، ج 2، ص 87؛ سنن بيهقى، ج 4، ص 78.
2- سنن ابن ماجه، ج 1، ص 502؛ سنن بيهقى، ج 4، ص 87.
3- ميزان الاعتدال، ج 2، ص 459.
4- همان، ص 551.

ص149

در طريق دوم ابوصالح باذان است كه ابوحاتم گفته: «به او احتجاج نمى شود». ونسائى او را غير ثقه معرفى كرده است. وابن عدى گفته: «من نمى دانم كه يكى از پيشينيان از او راضى باشد». (1)

در طريق سوم عمر بن ابى سلمه واقع است كه نسائى او را غير قوى معرفى كرده وابن خزيمه وابوحاتم مى گويند: «به حديث او احتجاج نمى شود». وابن معين او را ضعيف مى داند. (2)

پس حديث با تمام طرقش مورد مناقشه سندى است. وناصرالدين البانى بعد از نقل اين حديث مى گويد: «فلم نجد في الأحاديث مايشهد له» (3)؛ «در احاديث، چيزى كه به نفع او گواهى دهد نيافتم».

ب) كلمه «لعن» هميشه دلالت بر حرمت ندارد، بلكه اصل اين كلمه دلالت بر كراهت دارد، كسى ادّعا نكرده كه اين كلمه براى حرمت وضع شده است؛ زيرا مفاد ومفهوم آن دورى از رحمت خدا است؛ آن گونه كه در كتب اهل لغت آمده است.

ابن منظور مى گويد:

اللعن: هو الإبعاد والطرد من الخير. وقيل: الطرد والإبعاد من الله. (4)

لعن به معناى دور كردن وطرد از خير است. وبرخى به معناى طرد ودور كردن از خدا معنا كرده اند.


1- تهذيب الكمال، ج 4، ص 6.
2- سير اعلام النبلاء، ج 6، ص 133.
3- سلسلة الاحاديث الضعيفة واثرها السلبى فى الأمة، ص 260.
4- لسان العرب، ج 12، حرف اللام.

ص150

ج) اين فتوا مخالف با سيره زنان صحابيه است؛ زيرا با مراجعه به تاريخ پى مى بريم كه برخى از آنان به زيارت قبور مى رفتند وكسى هم مانع آنان نمى شد.

درباره حضرت زهرا 3 نقل شده كه آن حضرت هر جمعه يا هر هفته دو بار به زيارت قبر حمزه سيدالشهداء وساير شهداى احد مى رفت واين در عصر حيات پدرش رسول خدا (ص) بود. وحتى بعد از وفات پدرش تا هنگام شهادت خودش نيز زيارت را ادامه مى داد وهرگز نهيى از پيامبر (ص) يا حضرت على (ع) يا يكى از صحابه در مورد اين كار نرسيده است.

عبدالرزاق وديگران نقل كرده اند كه فاطمه 3 هر جمعه به زيارت قبر عمويش حمزه مى رفت ودر آنجا نماز به جاى مى آورد وگريه مى كرد. (1)

و نيز نقل شده كه فاطمه 3 به زيارت قبور شهداى احد دو روز در ميان يا سه روز در ميان مى رفت ودر آنجا نماز به جاى مى آورد ودعا وگريه مى نمود. (2)

ابن ابى مليكه مى گويد:

رَأَيْتُ عَائِشَةَ تَزُورُ قَبْرَ أَخِيهَا عَبْدالرحمانِ بنِ أَبِي بَكْرٍ، وَماتَ بِالحُبشي وَقُبِرَ بِمَكَّةَ. (3)

عايشه را ديدم كه به زيارت قبر برادرش عبدالرحمان بن ابوبكر مى رفت. او از دنيا رحلت نمود ودر مكه مدفون شد.


1- المصنّف، عبدالرزاق، ج 3، ص 572 و 574؛ السنن الكبرى، ج 4، ص 131.
2- مستدرك حاكم، ج 1، ص 533؛ السنن الكبرى، ج 4، ص 131.
3- المصنّف، عبدالرزاق، ج 3، ص 570.

ص151

و نيز نقل شده كه عايشه روزى وارد قبرستان شد. به او گفته شد: آيا رسول خدا (ص) از زيارت قبور نهى نكرده است؟ او گفت: آرى قبلًا نهى كرده بود ولى بعداً به زيارت قبور امر نمود. (1)

د) اكثر علما اين نهى را بر كراهت حمل كرده واز آن حرمت استفاده نكرده اند كه مواردى از كلمات آنها ذكر مى شود:

يك- در سنن ترمذى بابى را اين گونه عنوان مى كند: «باب 61 ما جاء في كراهيّة زيارة القبور للنّساء»؛ «باب آنچه در كراهت زيارت قبور براى زنان آمده است». وهمين روايت را ذكر مى كند كه خود دلالت بر آن دارد كه از روايت بيشتر از كراهت برداشت نشده است.

آن گاه بعد ابوعيسى ترمذى مى گويد: «بعضى از علما گفته اند كه كراهت زيارت قبور براى زنان به علّت كمى صبر وزيادى جزع آنهاست». (2)

دو- از بكرى دمياطى (3) در اين زمينه مطالبى ذكر شده است كه خلاصه آن در اينجا ذكر مى شود:

ويندب زيارة القبور لرجل لا لأنثي (ومثلها الخنثي) فتكره.

وبراى مردان- نه زنان- زيارت قبور مستحب است، (ومثل زنان است خنثى) كه كراهت دارد.

بعد در وجه كراهت بيانى دارد. سپس مى گويد: «وإنّما لم تحرم ...»؛ «به


1- السنن الكبرى، ج 4، ص 131.
2- سنن ترمذى، ج 3، ص 372.
3- اعانةالطالبين، ج 2، ص 142.

ص152

درستى كه حرام نشده است؛ زيرا ...».

وبه دو حديث بر عدم حرمت استدلال مى كند تا مى رسد به اينجا كه مى گويد: «ويحمل علي ذلك الخبر الصحيح لَعَنَ اللهُ زَوّاراتِ القُبورِ»؛ «بر كراهت حمل مى شود خبر صحيح لعن الله زوّارات القبور».

او در ادامه مى گويد:

نعم يسنّ لها قبر النبي (ص) لأنّها من أعظم القربات للرجال والنساء ومثل زيارة قبر النبي (ص) زيارة ساير قبور الأنبياء والعلماء والأولياء فسنّ لها. (1)

آرى، مستحب است براى زن زيارت قبر پيامبر (ص)؛ زيرا آن از بزرگ ترين تقرّب ها براى مردان وزنان است. ومثل زيارت قبر پيامبر است زيارت ساير قبور انبيا وعلما واوليا، كه مستحب مى باشد.

ه) حمل اين نهى بر مواردى كه رفتن زن ها براى زيارت قبور، مستلزم گناه وارتكاب حرامى شود.

بهوتى از علماى حنبلى در كتاب «كشّاف القناع» آورده است: «يسنّ للذكور زيارة قبر مسلم»؛ «براى مردان، زيارت قبر مسلمان، مستحب است».

او در ادامه مى گويد:

وتكره زيارة القبور للنساء لما روت أمّ عطية قالت: (نُهِينا عَنْ زيارَةِ القُبُورِ وَلَمْ يَعْزِمْ عَلَيْنَا) متّفق عليه. فإن علم أنّه يقع منهنّ محرّم حرمت زيارتهنّ القبور وعليه يحمل قوله (ص): لَعَنَ اللهُ


1- سنن ترمذى، ج 3، ص 372.

ص153

زَوّاراتِ القُبُورِ. رواه الخمسة إلّا النسائي. وصحّحه الترمذي غير قبر النبي ... (1)

وزيارت قبور براى زنان مكروه است؛ به دليل روايت امّ عطيه كه گفت: ما (زنان) از زيارت قبور نهى شده ايم، ولى اتّفاق بر عزيمت والزام آور بودن آن قرار نگرفت، در نتيجه اگر در زيارت، كار حرامى از ناحيه زنان انجام شود، زيارت قبور بر آنان حرام مى گردد وسخن رسول خدا (ص) كه فرمود: وخداوند زنان زاير قبور را لعنت كند، بر اين صورت حمل مى شود. اين روايت را محدّثان پنج گانه به جز نسائى نقل كرده اند وترمذى آن را درباره قبر غير از پيامبر (ص) صحيح دانسته است.

در اين كلام، حديث «لَعَنَ اللهُ زَوّاراتِ القُبُورِ» بر مواردى كه زنان مرتكب فعل حرامى شوند، حمل شده است.

محمّد بن شربينى مى گويد:

وقيل: تحرم؛ لما روي ابن ماجة والترمذي عن أبي هريرة أنّ النبي (ص) لعنَ زوّارات القبور وليس هذا الوجه في (الروضة)، وبه قال صاحب (المهذّب) وغيره. وقيل: تباح. جزم به في (الأحياء) وصحّحه الرّؤياني إذا أمن الإفتتان، عملا بالأصل. والخبر فيما إذا ترتّب عليها بكاء ونحو ذلك. ومحلّ هذه الأقوال في غير زيارة قبر سيّدالمرسلين، أمّا زيارته فمن أعظم القربات للرجال والنساء. والحقّ الدمنهوري به قبور بقيّة الأنبياء


1- كشف القناع، ج 2، ص 147.

ص: 154

والصالحين والشهداء وهو ظاهر. (1)

و بعضى گفته اند: حرام است؛ به خاطر روايتى كه ابن ماجه وترمذى از ابوهريره نقل كرده اند كه پيامبراكرم (ص) زنان زيارت كننده قبور را لعن كرده است. واين وجه (حرمت) در كتاب (روضه) وجود ندارد. وبر همين معنا هم صاحب (مهذّب) وغير او عقيده دارند. وبعضى ديگر هم گفته اند: مباح است. وصاحب كتاب (الاحياء) بر اين عقيده است. ورؤيانى هم آن را صحيح دانسته است؛ البته هنگامى كه ايمن از فتنه؛ مثل گريه كردن وامثال آن باشد. علّت اين حكم اصل (الاصالة البرائة) وخبر صحيح مى باشد. البته اين اختلاف اقوال بين علما در مورد زيارت قبور مؤمنين است؛ امّا در خصوص زيارت قبر پيامبر (ص) اختلافى بين علما نيست، وآن را از بالاترين مقرّبات الهى دانسته اند. وزيارت آن حضرت بر زنان ومردان مستحب است. دمنهورى، زيارت ساير پيامبران، صالحين وشهدا را هم به زيارت پيامبر (ص) ملحق كرده وزيارت آنها را هم از بالاترين مقرّبات الهى دانسته است. واين كلام دمنهورى درست وظاهر است.

و) بعضى هم حديث مذكور را بر زيارت قبور مشركين حمل نموده اند.

سرخسى مى گويد:

وقيل: المراد النهي عن زيارة قبور المشركين فإنّهم ما منعوا عن زيارة قبور المسلمين قطّ (ألا ترى) أنّه عليه الصلاة


1- مغنى المحتاج، ج 1، ص 365.

ص155

والسلام قال قد أَذِنَ لِمُحَمَّدٍ فِي زِيارَةِ قَبْرِ أمِّهِ وَكانَتْ قَدْ مَاتَتْ مُشْرِكَةً. (1)

و بعضى گفته اند: مراد از نهى در زيارت قبور، نهى از زيارت قبور مشركان است؛ چون كه مشركان، هرگز از زيارت قبور مسلمانان نهى نشدند. آيا نديدى كه پيامبر (ص) فرمود: خداوند به محمّد در زيارت قبر مادرش كه در حال شرك مرده بود، اجازه داد (امّا به ديگران اذن نداده است).

ز) اينكه اين نهى براى زن هايى است كه زياد به زيارت قبور مى روند؛ زيرا «زوّارات» صيغه مبالغه است وصيغه مبالغه دلالت بر كثرت وزياده روى در آن مورد مى كند وشامل اصل زيارت كه خالى از كثرت وزياده روى باشد، نمى شود.

شوكانى از قرطبى نقل مى كند كه مى گويد:

اللعن المذكور في الحديث إنّما هو للمكثّرات من الزيارة لماتقتضيه الصيغة من المبالغة ولعلّ السبب مايفضي إليه ذلك من تضييع حقّ الزوج والتبرّج وماينشأ من الصياح ونحو ذلك. وقد يقال: إذا أمن جميع ذلك فلا مانع من الإذن لهنّ؛ لأنّ تذكّر الموت يحتاج إليه الرجال والنساء. قال الشوكاني تعليقاً على كلام القرطبي: وهذا الكلام هو الّذي ينبغي إعتماده في الجمع بين أحاديث الباب المتعارضة في الظاهر. (2)


1- المبسوط، ج 24، ص 10.
2- نيل الاوطار، ج 4، ص 166.

ص156

منظور از لعن مذكور در حديث (لَعَنَ اللهُ زَوّاراتِ القُبُورِ) با توجّه به اقتضاى صيغه مبالغه، مربوط به زنانى است كه در زيارت، زياده روى مى كنند وشايد عاملى كه باعث اين نهى گرديده، ضايع شدن حق شوهر وخودآرايى زن وچيزى كه موجب بروز صيحه وفرياد ومانند آنها مى شود، باشد. وگاهى گفته مى شود كه اگر زيارت زنان از اين مسائل ايمن باشد، مانع ندارد كه به آنها اجازه زيارت قبور داده شود؛ براى اينكه يادآورى مرگ، چيزى است كه مردان وزنان به آن نيازمندند.

شوكانى ذيل كلام قرطبى گفته است: واين كلامى است كه در جمع بين احاديث باب كه در ظاهر با هم متعارض هستند، مى توان به آن اعتماد نمود.

ح) اينكه نهى مذكور نسخ شده است. ابوعيسى ترمذى در ذيل اين حديث مى گويد:

اين نهى (لعن رسول الله زوّارات القبور) قبل از آن بود كه پيغمبر اجازه وترخيص در زيارت قبور دهد؛ ولى بعد از ترخيص رسول خدا (ص)، در اين رخصت، هم مردها وهم زن ها داخل هستند (بنابراين، اين نهى، با ترخيص رسول خدا (ص) نسخ شده است).

آنچه بر نسخ نهى مذكور وترخيص زيارت براى زن ها دلالت مى كند روايتى است كه از عبدالله بن ابى مليكه نقل شده است كه گفت:

روزى عايشه از قبرستان مى آمد، پس به او گفتم: اى امّ المؤمنين! از كجا مى آيى؟ گفت: از كنار قبر برادرم عبدالرحمان، پس به

ص157

او گفتم: آيا رسول خدا (ص) از زيارت قبور نهى نفرموده است؟

گفت: آرى، پيامبر (ص) نهى نمود از زيارت قبور، ولى سپس به آن امر فرمود.

شوكانى مى گويد: (1) «اين حديث را حاكم نقل نموده وابن ماجه نيز به طور اختصار از عايشه نقل كرده است كه پيامبر زيارت قبور را اجازه داده است». (2)

عَنْ أَبي مليكة عَن عائشة أنّ رسول الله (ص) رَخَّصَ في زيارَةِ القُبُورِ. (3)

از ابى مليكه از عايشه نقل شده است كه گفت: رسول خدا (ص) به زيارت قبور رخصت واجازه داده است.

حاكم پس از آنكه حديث «لَعَنَ رَسولُ الله (ص) زَوّاراتِ القُبُورِ» را از حسان بن ثابت نقل مى كند، مى گويد:

وهذه الأحاديث المرويّة في النهي عن زيارة القبور منسوخة والناسخ لها حديث علقمة بن مرثد عن سليمان بن بريدة عن أبيه عن النبي (ص): (قَدْ كُنْتُ نَهَيْتُكُمْ عَنْ زِيارَةِ القُبُورِ أَلا فَزُورُوها فَقَد أذِنَ اللهُ تَعالي لِنَبِيِّهِ فِي زِيَارَةِ قَبْرِ أمِّهِ). وهذا الحديث مخرج في الكتابين الصحيحين للشيخين. (4)

واين احاديثى كه درباره نهى از زيارت قبور وارد شده، منسوخ هستند


1- نيل الاوطار، ج 4، ص 164.
2- مستدرك حاكم، ج 1، ص 375.
3- سنن ابن ماجه، ج 1، ص 500.
4- مستدرك حاكم، ج 1، ص 374.

ص158

وناسخ آنها حديث علقمةبن مرثد از سليمان بن بريده از پدرش از پيامبر (ص) است كه فرمود: (در گذشته شما را از زيارت قبور نهى مى كردم، اكنون آنها را زيارت كنيد، وخداى متعال به پيامبر در زيارت مادرش اذن داد). واين حديث، در دو كتاب صحيح بخارى ومسلم نقل شده است.

خلاصه كلام آنكه احاديث متعددى است كه در جواز زيارت براى زنان صراحت دارد ومقتضاى جمع بين اين احاديث وحديث مورد بحث اين است كه حديث مذكور را حمل بر كراهت نماييم، چنان كه مجموع اين روايات، در بخش قول به جواز ذكر مى شود.

2. نقد قاعده سدّ ذرايع

اشاره

گفته شده از آنجا كه زنان صبر و تحمل ندارند و اگر وارد قبرستان شوند ممكن است بى تابى كرده و كفر گويند، لذا بايد از باب بستن راه هاى به كفر جلوى آنها را از ورود در قبرستان گرفت.

پاسخ

از قاعده سدّ ذرايع بر حرمت زيارت قبور بر زنان نيز اين گونه پاسخ مى دهيم:

اوّلًا: اجراى اين قاعده در اين مورد در حقيقت اجتهاد در مقابل نصّ است؛ زيرا ظاهر نصوص، جواز زيارت زنان از قبور مى باشد.

ثانياً: اين قاعده موردش جايى است كه عملى به طور حتم راهى

ص159

به سوى حرام باشد وبه حرام منجر شود كه بايد راه را بر آن بست تا مردم به حرام نيفتند. در مورد زنان نمى توان اين قاعده را به طور كلّى وعموم اجرا كرد؛ زيرا بسيارى از زنان هستند كه صبور بوده بلكه از مردان هم صبورترند، وبا حجاب كامل ووقت خلوت به زيارت قبور مى روند كه هرگز باعث فتنه خودشان يا ديگران نمى شوند. ولذا استدلال وتوجيه واستحسان بن باز در همه موارد جارى نيست.

فتاواى جواز

عده اى از علماى اهل سنّت وفقهاى آنان تصريح به جواز زيارت زنان از قبور كرده اند. اينك به برخى از عبارات وفتاوى آنان اشاره مى كنيم:

1. ابن عبدالبر بعد از نقل اين احاديث از ابوبكر نقل كرده كه گفت: از اباعبدالله احمد بن حنبل شنيدم، هنگامى كه از او درباره زيارت زنان از قبور سؤال شد، گفت: «أرجو إن شاء الله أن لايكون به بأس» (1)

؛ «اميدوارم كه در آن- ان شاء الله- مشكلى نباشد».

2. ابن عابدين مى گويد:

هل تستحبّ زيارة قبره (ص) للنساء؟ الصحيح: نعم بلاكراهة، بشروطها علي ما صرّح به بعض العلماء، أمّا علي الأصحّ من مذهبنا- وهو قول الكرخي وغيره، من أنّ الرخصة في زيارة القبور ثابتة للرجال والنساء جميعاً- فلا أشكال، وأمّا علي غيره


1- التمهيد فى شرح الموطأ، ج 3، ص 234.

ص160

فذلك نقول بالإستحباب، لأطلاق الأصحاب، بل قيل: واجبة، ذكره في شرح اللباب. (1)

آيا زيارت قبر پيامبر (ص) براى زنان مستحب است؟ قول صحيح آن است

كه آرى، بدون كراهت، ولى با شروط آن، آن گونه كه برخى از علما به آن تصريح كرده اند. اما بنابر قول صحيح تر از مذهب ما كه قول كرخى وديگران است كه رخصت در زيارت قبور براى تمام مردان وزنان ثابت است، ديگر اشكالى وجود ندارد. واما بنابر رأى ديگران، قول به استحباب را به جهت اطلاق اصحاب قائل مى شويم. بلكه گفته شده كه زيارت واجب است، بنابر آنچه در شرح لباب آن را ذكر كرده است.

3. ترمذى بعد از نقل حديث مى گويد:

وقد رأي بعض أهل العلم أنّ هذا كان قبل أن يرخّص النبي (ص) في زيارة القبور، فلمّا رخّص دخل في رخصته الرجال والنساء. (2)

برخى از اهل علم معتقدند كه اين حديث مربوط به قبل از رخصت پيامبر (ص) در زيارت قبور بوده، ولذا هنگامى كه حضرت رخصت داد، مردان وزنان در اين رخصت داخل شدند.

4. شيخ منصور على ناصف از علماى الازهر مى گويد:

الأمر في زيارة القبور للندب عند الجمهور، وللوجوب عند


1- ردّ المختار على الدرّ المختار، ج 2، ص 263.
2- سنن ترمذى، ج 3، ص 372.

ص161

ابن حزم ولو مرة واحدة في العمر. (1)

نزد جمهور اهل سنّت، امر در زيارت قبور براى استحباب ونزد ابن حزم براى وجوب است ولو يك مرتبه در طول عمر.

آن گاه در ادامه مى گويد:

زيارة النساء للقبور جائزة بشرط الصبر وعدم الجزع وعدم التّبرّج وأن يكون معها زوج أو محرم، منعاً للفتنة ... (2)

زيارت زنان از قبرها جايز است به شرط آنكه صبر داشته وجزع نكنند وهمانند عصر جاهليت بيرون نيايند. واينكه همراه آنان همسرشان يا محرمى باشد تا از فتنه جلوگيرى شود.

5. سرخسى- از علماى حنبلى- مى گويد:

والأصحّ عندنا أنّ الرخصة ثابتة في حقّ الرجال والنساء جميعاً. فقد روي أنّ عائشة كانت تزور قبر رسول الله (ص) في كُلِّ وقتٍ وأنّها لمّا خرجت حاجّة زارت قبر أخيها عبدالرحمان. (3)

وصحيح تر نزد ما اين است كه رخصت واجازه زيارت قبور در حقّ همه مردان وزنان ثابت است. واز عائشه روايت شده كه قبر رسول خدا (ص) را در هر وقتى زيارت مى كرد و هنگامى كه به حج رفت، قبر برادرش عبدالرحمان را زيارت نمود.


1- التاج الجامع للاصول، ج 1، ص 381.
2- همان.
3- المبسوط، ج 24، ص 10.

ص162

6. محمّد بن شربينى شافعى، ضمن نقل اقوال مى گويد:

وقيل: تباح. جزم به في «الأحياء» وصحّحه الرؤياني إذا أمن الإفتتان عملا بالأصل والخبر فيما إذا ترتّب عليها بكاء ونحو ذلك. (1)

وگفته شده زيارت قبور براى زنان مباح وجايز است ... به جهت عمل به اصل اباحه، وخبر: (لَعَنَ رسول اللهِ زَوّاراتِ القُبُورِ) در موردى است كه گريه ونحو آن بر آن مترتّب شود.

7. ابن قدامه مى گويد:

إختلفت الرواية عن أحمد في زيارة النساء القبور فروي عنه كراهتها.

از احمد روايات مختلف درباره زيارت قبور از جانب زنان رسيده است. از او قول به كراهت روايت شده است.

تا آنجا كه مى گويد: «والرواية الثانية لايكره» (2)

؛ «روايت دوّم آن است كه كراهت ندارد».

8. ابن حجر مى گويد:

فائدة: ممّا يدلّ للجواز بالنسبة إلي النساء ما رواه مسلم عن عائشة قالت: كَيف أقولُ يا رسول الله (ص)؟ تَعني إذا زُرْتَ القُبورَ، قال: قولِي السَّلامُ عَلي أهلِ الدِّيارِ مِنَ المُؤْمِنينَ. (3)

فايده: از جمله رواياتى كه دلالت بر جواز زيارت زنان مى كند، روايت


1- مغنى المحتاج، ج 1، ص 365.
2- المغنى، ج 2، ص 430.
3- تلخيص الحبير، ج 5، ص 248.

ص163

مسلم از عايشه است كه به رسول خدا (ص) عرض كرد: اى رسول خدا! چه بگويم؟ حضرت فرمود: منظورت هنگام زيارت قبور است؟ بعد فرمود: بگو: سلام بر اهل سرزمين مؤمنان!

و بعد روايت حاكم در مورد زيارت فاطمه 3 قبر عمويش حمزه را در هر روز جمعه نقل مى كند.

9. ودر مبسوط سرخسى است كه مى گويد:

والأصحّ عندنا أنّ الرخصة ثابتة في حقّ الرجال والنساء جميعاً. (1)

و صحيح تر در نظر ما اين است كه رخصت واجازه زيارت در حقّ همه مردان وزنان ثابت است.

خلاصه بحث

از آنچه درباره زيارت قبور مطرح شد، معلوم مى شود كه اصل زيارت قبور به طور مطلق يا به جهت وعظ و پند و اندرز جايز، بلكه مستحب است و مورد ديگر اختلاف بين وهابيان و ساير مذاهب اسلامى، موضوع زيارت قبور از سوى بانوان است و ما در اين كتاب جواز آن را اثبات نموديم.


1- المبسوط، ج 24، ص 10.

ص: 164

ص: 165

بخش سوم: نماز و دعا در كنار قبور

اشاره

ص: 166

پيشگفتار بخش سوم

ص167

نماز و دعا در كنار قبور اولياى الهى، از جمله مسائل مورد اختلاف بين مسلمين از طرفى، ووهابيان از طرف ديگر است. مسلمانان چون وجود اولياى الهى را در حيات ومرگشان، ونيز بقعه وبارگاه وقطعه زمينى كه آنها را در خود دارد، متبرك مى دانند، از طرف ديگر، توسل به اولياى الهى را در حال حيات وممات جايز مى دانند، نمازشان را در كنار قبور اولياى الهى مى خوانند تا خداوند متعال لطف كرده به بركت آنان شيطان ووسوسه هايش را از آنها دور كرده وتمام توجهشان مشغول خدا گردد، ونمازى با اخلاص وتوجّه از آنها صادر گردد. در مقابل، وهابيان با اين عمل به مخالفت برخاسته وآن را تحريم كرده اند، اينك مطلب را پى مى گيريم تا حكم آن روشن گردد.

اول: نماز و دعا در كنار قبور

اشاره

ص168

فتاواى وهابيان

ص169

1. ابن تيميه مى گويد:

صحابه عادتشان بر اين بود هنگامى كه كنار قبر پيامبر (ص) مى آمدند بر او سلام مى دادند، ولى هنگامى كه مى خواستند دعا كنند رو به قبر شريف دعا نمى كردند، بلكه از قبر منحرف شده ورو به قبله دعا مى نمودند؛ مانند ساير بقعه ها، از همين رو هيچ يك از ائمه سلف ذكر نكرده اند كه نماز كنار قبور ودر مشاهد مستحب وافضل است، بلكه همه اتفاق نموده اند بر اينكه نماز در مساجد وخانه ها افضل از كنار قبور انبيا وصالحين است؛ چه آن قبر مشهد ناميده شده باشد يا خير. (1)

وى در جاى ديگر مى گويد:

نماز در كنار قبور مشروع نيست ونيز قصد مشاهد كردن براى عبادت در آن مكان ها؛ از قبيل نماز، اعتكاف، استغاثه وابتهال ومانند اين


1- رساله زيارة القبور، ص 159.

ص: 170

افعال مشروع نيست وكراهت دارد. بلكه عده زيادى نماز را به جهت نهيى كه به آن خورده، باطل مى دانند ... (1)

2. ابن قيم جوزيه مى گويد: «پيامبر (ص) نهى كرده از نماز خواندن در كنار قبور، ولى اكثر مردم در كنار قبور نماز مى خوانند ...». (2)

3. محمّد بن عبدالوهّاب مى گويد:

هيچ يك از ائمه پيشين ذكر نكرده اند كه نماز كنار قبور ومشاهد مستحب وافضل است، بلكه همه اتفاق دارند بر اينكه نماز در مساجد وخانه ها افضل از مقابر اوليا وصالحين است. (3)

4. شيخ عبدالعزيز بن باز مى گويد:

نماز در كنار قبور بدعت واز وسايل شرك است. پيامبر (ص) فرمود: «إجعلوا من صلاتكم في بيوتكم ولا تتخذوها قبوراً»؛ «بخشى از نمازهايتان را در خانه هايتان بخوانيد و خانه هايتان را قبور نكنيد». اين حديث دلالت دارد كه در كنار قبور نبايد نماز خواند وتنها نماز را بايد در مساجد يا خانه به جاى آورد .... (4)

رجحان نماز در كنار قبور اوليا

اشاره

حكم به رجحان نماز و دعا در كنار قبور اوليا را مى توان از جهاتى اثبات نمود.

1. تبرك برخى از زمين ها وبقعه ها

1- مجموعة الرسائل والمسائل، ج 1، ص 60.
2- اغاثة اللهفان، ج 1، ص 214.
3- زيارة القبور، صص 159 و 160.
4- فتاوى نور على درب، ج 1، ص 302.

ص171

از آيات وروايات استفاده مى شود كه برخى از زمين ها وبقعه ها مباركند وبر زمين ها وبقعه هاى ديگر ترجيح دارند ودر مقابل، برخى از زمين ها وبقعه ها غير مباركند وبايد از آنها پرهيز نمود.

الف) آيات

يك- خداوند متعال مى فرمايد:

(إِنَّ أَوَّلَ بَيْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِي بِبَكَّةَ مُبارَكاً وَ هُدىً لِلْعالَمِينَ) (آل عمران: 96)

نخستين خانه اى كه براى مردم (و نيايش خداوند) قرار داده شد، همان است كه در سرزمين مكّه است، كه پر بركت، ومايه هدايت جهانيان است.

دو- همچنين مى فرمايد:

(وَ نَجَّيْناهُ وَ لُوطاً إِلَى الأَرْضِ الَّتِي بارَكْنا فِيها لِلْعالَمِينَ) (انبياء: 71)

واو ولوط را به سرزمين (شام)- كه آن را براى همه جهانيان پربركت ساختيم- نجات داديم.

سه- خداوند متعال در جاى ديگر مى فرمايد: (إِذْ ناداهُ رَبُّهُ بِالْوادِ الْمُقَدَّسِ طُوىً)؛ «در آن هنگام كه پروردگارش او را در سرزمين مقدّس «طوى» ندا داد». (نازعات: 16)

چهار- نيز مى فرمايد: (فَاخْلَعْ نَعْلَيْكَ إِنَّكَ بِالْوادِ الْمُقَدَّسِ طُوىً)؛

ص: 172

«كفش هايت را بيرون آر، كه تو در سرزمين مقدّس «طوى» هستى». (طه: 12)

پنج- همچنين مى فرمايد:

(وَ لِسُلَيْمانَ الرِّيحَ عاصِفَةً تَجْرِي بِأَمْرِهِ إِلى الأَرْضِ الَّتِي بارَكْنا فِيها) (انبياء: 81)

وتندباد را مسخّر سليمان ساختيم، كه بفرمان او بسوى سرزمينى كه آن را پربركت كرده بوديم جريان مى يافت.

شش- خداوند متعال مى فرمايد:

(سُبْحانَ الَّذِي أَسْرى بِعَبْدِهِ لَيْلًا مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الأَقْصَى الَّذِي بارَكْنا حَوْلَهُ) (اسراء: 1)

پاك ومنزّه است خدايى كه بنده اش را در يك شب، از مسجدالحرام به مسجد الاقصى- كه گرداگردش را پربركت ساخته ايم- برد.

حال اگر برخى از مكان ها مبارك است ما مى توانيم از بركات آن مكان ها بهره مند شويم.

ب) روايات

گاهى قطعه هاى زمين همانند بانيان آنها متصف به صفت شقاوت وسعادت مى شوند:

يك- بخارى به سندش از عبدالله بن عمر نقل مى كند كه پيامبر (ص)

هنگامى كه از سرزمين ثمود مى گذشت، فرمود:

به سرزمين هايى داخل نشويد كه صاحبان آنها به خود ظلم نمودند تا

ص173

شما نيز همانند آنان به مصيبت مبتلا نگرديد، مگر در حالى كه گريانيد. آن گاه رسول خدا (ص) سر مبارك را پوشانيد وبه سرعت از آن وادى گذر نمود. (1)

دو- همچنين بخارى به سندش نقل مى كند كه على (ع) از نماز خواندن در سرزمين فرو رفته بابل كراهت داشت.(2)

سه- «حلبى» در «سيره» خود نقل مى كند:

اجماع امّت بر اين است كه مكانى كه اعضاى شريف پيامبر (ص) را در بر گرفته، بهترين قسمت روى زمين است؛ حتّى بهتر از موضع كعبه شريفه. برخى ديگر گويند: افضل قسمت هاى روى زمين است، حتّى از عرش الهى. (3)

چهار- سمهودى شافعى در بحث تفضيل سرزمين مدينه بر سرزمين هاى ديگر مى گويد: جهت دوم آنكه:

اين سرزمين مشتمل بر قطعه زمينى است كه به اجماع امت بر ساير قطعه ها برترى دارد وآن همان قطعه اى است كه بدن شريف پيامبر (ص) را در بر گرفته است. (4)

پنج- همچنين نقل كرده كه مردم بعد از فوت رسول خدا (ص) مى آمدند واز خاك قبر حضرت (ص) به جهت تبرك برمى داشتند وبا خود


1- صحيح بخارى، ج 6، ص 7.
2- همان، ج 1، ص 90.
3- السيرة الحلبية، ج 3، ص 306.
4- وفاء الوفاء، ج 1، ص 52.

ص174

مى بردند: «عايشه به جهت آنكه بدن پيامبر (ص) نمايان نگردد، دستور داد دور قبر پيامبر (ص) ديوارى كشيده شود». (1)

2. قرآن و دعوت به دعا در كنار قبور اوليا

خداوند متعال مى فرمايد:

(وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جاؤُكَ فَاسْتَغْفَرُوا اللهَ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللهَ تَوَّاباً رَحِيماً) (نساء: 64)

و اگر هنگامى كه گروه منافق بر خود به گناه ستم كردند از كردار خود به خدا توبه كرده وبه تو رجوع مى كردند. وپيامبر هم براى آنان استغفار مى كرد، البته در اين حال خدا را توبه پذير ومهربان مى يافتند.

كلمه جاؤُكَ شامل زمان حيات وممات پيامبر (ص) هر دو مى شود وهمان گونه كه در زمان حيات پيامبر (ص) گناه كار وجود داشت، بعد از وفات ايشان نيز چنين است، لذا احتياج به واسطه اى دارد تا به او توسل كند وخداوند با استغفار او گناهانش را بيامرزد. حال چه اشكالى دارد، نماز ودعا كه در آن استغفار است در كنار قبر پيامبر (ص) ودر حضور آن حضرت انجام گيرد تا از بركات ايشان گناهان ما آمرزيده شود.

وانگهى خداوند متعال گرچه در آيه اى استغفار را به طور مطلق ذكر كرده و مى فرمايد:


1- وفاء الوفاء، ج 1، ص 385.

ص175

(وَ ما كانَ اللهُ لِيُعَذِّبَهُمْ وَ أَنْتَ فِيهِمْ وَ ما كانَ اللهُ مُعَذِّبَهُمْ وَ هُمْ يَسْتَغْفِرُونَ) (انفال: 33)

ولى (اى پيامبر!) تا تو در ميان آنها هستى، خداوند آنها را مجازات نخواهد كرد؛ و (نيز) تا استغفار مى كنند، خدا عذابشان نمى كند.

ولى در آيه قبل استغفار را مقيد به رفتن نزد رسول خدا (ص) كرده است. حال رسول خدا (ص) از دنيا رفته بايد كنار قبر او يا اولياى ديگر رفت و با توسل به آن ذوات مقدسه حاجات خود از آن جمله پذيرش توبه را از خداوند خواست.

بى شك نماز در مقابر به جهت عبادت صاحب قبر وقبله قرار دادن آن شرك است، ولى هيچ مسلمانى اين چنين نيتى ندارد، بلكه هدفش از اين عمل، تنها تبرك جستن از آن بقعه ومكان است؛ زيرا نماز ودعا در آن مكان شريف ثواب بيشترى دارد واگر اين چنين نبود، چرا عمر وابابكر وصيت نمودند تا در جوار پيامبر (ص) دفن شوند؟ مگر به غير جهت تبرك بود؟ نمازگزار هم به همين نيت در جوار قبور اولياى الهى نماز مى خواند.

در قصه اصحاب كهف، به چه دليل مؤمنان وموحدان ساختن مسجد را بر روى اصحاب كهف پيشنهاد دادند؟ مگر براى غير اين جهت بود كه واجبات دينى شان را در جوار آنان انجام دهند تا عملشان متبرّك گردد.

لذا زمخشرى در ذيل آيه مى گويد: «پيشنهاد به اين جهت بود كه مسلمانان در آن مكان نماز گزارده وبه مكان آنان تبرك بجويند». (1)


1- الكشاف، ذيل آيه.

ص176

همين بيان را نيشابورى نيز در «تفسير» خود آورده است.

خداوند متعال قصه اصحاب كهف وپيشنهاد موحّدان را نقل مى كند، ولى سكوت كرده وپيشنهاد آنان را رد نمى كند، اين خود دليل بر مشروعيت عمل وپيشنهاد آنان است.

قرآن كريم به حاجيان امر مى كند كه نزد مقام ابراهيم (ع) نماز به جاى آورند. مقام ابراهيم (ع) همان صخره اى است كه آن حضرت بر روى آن براى ساختن كعبه مى ايستاده است. خداوند متعال مى فرمايد:

(وَ إِذْ جَعَلْنَا الْبَيْتَ مَثابَةً لِلنَّاسِ وَ أَمْناً وَ اتَّخِذُوا مِنْ مَقامِ إِبْراهِيمَ مُصَلًّى) (بقره: 125)

و به ياد آور زمانى كه كعبه را مقام امن ومرجع امر دين گردانديم وامر شد كه مقام ابراهيم را جايگاه پرستش خدا قرار دهيد.

مى دانيم كه نماز خواندن در اين مكان براى تبرك به مقام ابراهيم (ع) است.

3. پيامبر (ص) و نماز و دعا در كنا قبور اوليا

سيوطى در باب احاديث معراج مى گويد: پيامبر (ص) وارد مدينه، طور سينا وبيت لحم شد ودر آن مكان ها نماز خواند. جبرئيل به او عرض كرد:

اى رسول خدا! آيا مى دانى كجا نماز مى گزارى؟ تو در شهر طيبى نماز خواندى كه هجرتت به سوى آن بود. تو در طور سينا نماز گزاردى؛ مكانى كه خداوند با موسى سخن گفت. تو در بيت لحم نماز گزاردى؛ مكانى كه عيسى متولد شد. (1)


1- الخصائص الكبرى، ج 1، ص 154.

ص177

پس بيت لحم به دليل ولادت حضرت عيسى (ع) در آن، متبرك است، لذا پيامبر اسلام (ص) در آن مكان نماز مى گزارد. حال چه فرقى بين زادگاه ومقبره است؟ مگر پيامبر (ص) در مسجد «خيف» نماز به جاى نياورد؛ در حالى كه در حديث است كه آن مسجد مدفن هفتاد پيامبر خداست؟

طبرانى به سند صحيح از ابن عمر نقل مى كند كه در مسجد «خيف» هفتاد پيامبر مدفون است. (1)

مگر پيامبر (ص) در كنار قبر ابراهيم (ع) نماز به جاى نياورد؟ چنان كه ابوهريره از رسول خدا (ص) نقل مى كند كه فرمود: هنگامى كه جبرئيل مرا به بيت المقدس آورد وبه قبر ابراهيم (ع) گذر داد، گفت: «اى پيامبر خدا! فرود آى تا دو ركعت در اين مكان نماز گزاريم؛ زيرا اينجا قبر پدرت ابراهيم (ع) است». سپس مرا وارد بيت لحم نمود وگفت: «فرود آى تا در اين مكان نيز دو ركعت نماز گزاريم؛ زيرا برادرت عيسى (ع) در اين مكان متولد شده است». (2)

4. مسلمانان و نماز و دعا در كنا قبور اوليا

مسلمين در ايام حج در حجر اسماعيل نماز مى گزارند؛ در حالى كه آن مكان مدفن اسماعيل وهاجر است، حال چه فرقى بين اسماعيل وپيامبر اسلام (ص) است؟

اگر نماز در كنار قبر اشكال دارد، چرا عايشه تا آخر عمر در كنار قبر


1- المعجم الكبير، ج 3، ص 204.
2- صحيح ابن حبان.

ص178

پيامبر (ص) به زندگى خود ادامه داد؟ ودر آنجا نماز به پاداشت؟

مگر نبود كه فاطمه زهرا 3- آن زنى كه طبق نص پيامبر (ص): خدا به رضايت او راضى وبه غضب او غضبناك مى شود- هر جمعه به زيارت قبر حمزه مى آمد ودر كنار قبر نماز به جاى مى آورد؟

مسلمانان در طول تاريخ سعى داشته اند تا به اين سنّت عمل كرده ونماز خود را در كنار قبور اولياى الهى به جاى آورند، وهيچ گاه به ذهن كسى نيامده كه اين عمل حرام يا مكروه است.

منصور عباسى روزى از مالك بن انس- امام مالكى ها- در مسجد رسول خدا (ص) سؤال كرد: «اى اباعبدالله! آيا به طرف قبله قرار گيرم ودعا كنم يا روى به رسول خدا كرده ودعا نمايم؟». مالك در جواب گفت:

چرا روى خود را از رسول خدا (ص) بر مى گردانى؛ در حالى كه او وسيله تو وپدرت آدم به سوى خدا تا روز قيامت است؟ بلكه روى خود را به طرف او بنما واو را شفيع قرار ده تا خداوند شفاعت او را در حقّ تو قبول كند. (1)

«فاكهى» در كتاب «اخبار مكه» نقل كرده:

انّ النبي (ص) كان إذا جاء مكاناً من دار يعلي استقبل البيت فدعا، و كنت أنا انصرف و عبيدالله بن كثير، حتّى إذا جئنا ذلك المكان استقبل البيت و دعا و قال: بلغني: في هذا المقام نبيّ. (2)


1- وفاء الوفاء، ج 4، ص 1376.
2- اخبار مكه، فاكهى، ج 3، ص 297؛ مصنف عبدالرزاق، ج 5، ص 77؛ معرفة الصحابه، ابونعيم، ج 6، ص 3532؛ مسند احمد، ج 6، ص 436؛ سنن ابى داود، ح 2007؛ التاريخ الكبير، ج 5، ص 298.

ص179

همانا پيامبر (ص) چون به مكانى از خانه يعلى وارد مى شد رو به خانه كرده و دعا مى نمود، و من و عبيدالله بن كثير منصرف مى شديم، تا اينكه ما به آن مكان آمديم باز رو به خانه كرده و دعا نمود و فرمود: به من خبر رسيده كه در اين مقام، پيامبرى است.

ابن عباس مى گويد:

ما رأيت قوماً خيراً من اصحاب رسول الله (ص)، ما سألوه إلّا ثلاث عشرة مسألة حتي قبض، كلهنّ في القرآن ... و انّ ما بين الحجر إلي الركن اليماني لقبور من قبور الأنبياء، كان النبي (ص) إذا آذاه قومه خرج من بين اظهرهم يعبد الله فيها حتي يموت. (1)

من قومى برتر از اصحاب رسول خدا (ص) نديدم از او مگر در سيزده مسأله سؤال نكردند تا از دنيا رحلت نمود و تمام آن مسايل درباره قرآن بود ...، و هر آينه بين حجر تا ركن يمانى قبرهايى از قبور پيامبران است، و چون قوم پيامبر (ص) او را آزار مى دادند از بين آنها بيرون مى آمد و در آن مكان خدا را عبادت مى كرد تا از دنيا رحلت كند.

5. اهل بيت: و دعوت به نماز ودعا در كنار قبور اوليا

در روايات اهل بيت: به نماز خواندن در كنار قبور اولياى الهى به جهت تبرك جستن از آنان سفارش فراوان شده است:

الف) ابن قولويه به سندش از امام صادق (ع) نقل كرده كه فرمود:


1- المعجم الكبير، طبرانى، ج 11، ص 454؛ مجمع الزوائد، ج 1، ص 159.

ص180

«صلّ عند قبر الحسين (ع)»؛ (1) «در كنار قبر حسين (ع) نماز گزار».

ب) ونيز به سندش از على بن ابى حمزه نقل كرده كه از عبد صالح موسى بن جعفر (ع) سؤال كردم درباره نماز مستحبى در روز، كنار قبر حسين (ع)؟ حضرت فرمود: «آرى». (2)

ج) ونيز به سندش از امام باقر (ع) نقل كرده كه به مردى فرمود:

يا فلان! ما يمنعك إذا عرضت لك حاجة أن تأتي قبر الحسين- صلوات الله عليه- فتصلّي عنده اربع ركعات، ثمّ تسأل حاجتك؛ فانّ الصلاة الفريضة عنده تعدل حجّة والصلاة النافلة تعدل عمرة. (3)

اى فلانى! چه چيز تو را مانع مى شود كه هرگاه بر تو حاجتى عارض شود اينكه به كنار قبر حسين- صلوات الله عليه- بيايى ودر آنجا چهار ركعت نماز گزارى وسپس حاجت خود را طلب كنى؟ زيرا به جاى آوردن نماز واجب در كنار قبر او معادل يك حج ونماز مستحب معادل با يك عمره مى باشد.

د) ونيز به سندش از شعيب عقرقوفى نقل كرده كه گفت: به امام صادق (ع) عرض كردم: «كسى كه به زيارت قبر حسين (ع) بيايد چه مقدار ثواب واجر دارد؟» حضرت فرمود:

يا شعيب! ما صلّي عنده أحد الصلاة إلّا قبلها الله منه ولا دعا


1- كامل الزيارات، ص 245؛ بحارالأنوار، ج 101، ص 81.
2- كامل الزيارات، ص 246.
3- همان، صص 264- 265.

ص181

عنده احد دعوة إلّا استجيبت له عاجله وآجله ... (1)

اى شعيب! كسى كه نزد قبر حسين (ع) نماز بخواند خداوند نمازش را از او قبول مى فرمايد، وكسى كه در آنجا دعا بخواند خداوند دعا وخواسته حال وآينده او را برآورده خواهد كرد ...

ه) كلينى به سندش از حسن بن عطيه نقل كرده كه امام صادق (ع) فرمود:

إذا فَرَغْتَ مِنَ السَّلامِ عَلى الشُّهَدَاءِ فَأئْتِ قَبْرَ أَبِي عَبْدِاللهِ (ع)، فَاجْعَلْهُ بَيْنَ يَدَيْكَ ثُمَّ تُصَلِّي ما بَدا لَكَ. (2)

و چون از سلام بر شهيدان فارغ شدى به طرف قبر امام حسين (ع) برو و قبر را در برابرت قرار بده و هرچه مى خواهى نماز بگذار.

و) شيخ طوسى 1 به سندش از مفضل بن عمر نقل كرده كه گفت:

قال أبوعبدالله (ع) فِي حَدِيثٍ طَويلٍ فِي زِيارَةِ قَبْرِ الحُسَيْنِ (ع) ... ثُمَّ تَمْضِي إلي صَلاتِكَ وَ لَكَ بِكُلِّ رَكْعَةٍ رَكَعْتُها عِنْدَهُ كَثَوابِ مَنْ حَجَّ أَلْفَ حِجَّة. (3)

امام صادق (ع) در حديثى طولانى كه درباره زيارت قبر امام حسين (ع) است، فرمود: ... سپس براى نمازت مى روى كه هر ركعت نماز نزد او به جاى مى آورى همانند ثواب كسى است كه هزار حج به جاى آورده است.


1- كامل الزيارات، ص 266.
2- وسائل الشيعة، ج 15، صص 517- 518.
3- همان، ص 518.

ص182

ز) و نيز از امام ابوجعفر (ع) نقل كرده كه به شخصى فرمود:

يا فُلانُ مَا يَمْنَعُكَ إذا عَرَضَتْ لَكَ حَاجَةٌ أَنْ تَأتِيَ قَبْرَ الحُسَيْنِ (ع) فَتُصَلَّيَ عِنْدَهُ أرْبَعَ رَكَعات. (1)

اى فلانى! چه چيز تو را مانع شده از اينكه چون حاجتى پيدا كردى به زيارت قبر حسين (ع) بيايى و كنار قبر او چهار ركعت نماز گزارى.

6. اهل سنت و دعوت به نماز و دعا در كنار قبور اوليا

شمس الدين محمّد بن محمّد جزرى در كتاب «عدة الحصن الحصين» تحت عنوان «اماكن اجابت دعا» مى نويسد:

هي المواضع المباركة، و لا اعلم انّه ورد عن النبي (ص) في ذلك إلّا ما رواه الطبراني بسند جيّد: انّ الدعاء مستجاب عند رؤية الكعبة. و ورد مجرباً في مواضع كثيرة مشهورة: في المساجد الثلاثة و ... و عند قبور الانبياء عليهم الصلاة و السلام. ولا يصح قبر نبي بعينه سوي قبر نبيّنا محمد (ص) بالاجماع فقط. و قبر ابراهيم داخل السور من غير تعيين. و جربت استجابة الدعاء عند قبور الصالحين بشروط معروفة. (2)

همان مواضع مبارك، و نمى دانم كه از پيامبر (ص) درباره آنها روايتى رسيده باشد جز آنچه را كه طبرانى به سند نيك روايت كرده كه دعا


1- وسائل الشيعة، ج 15، ص 518.
2- عدة الحصن الحصين، ص 201.

ص183

هنگام ديدن كعبه مستجاب است. ولى در مواضع بسيارى تجربه شده و مشهور است؛ از آن جمله؛ سه مسجد و ... نزد قبرهاى انبيا عليهم الصلاة و السلام، و صحيح نيست قبر پيامبرى به طور خصوص به جز قبر پيامبر ما محمّد (ص) به اجماع فقط. و قبر ابراهيم داخل حصار بدون تعيين. و من استجابت دعا را نزد قبرهاى صالحان با شروط معروفى تجربه كرده ام.

ص184

دوم: بناى مسجد در كنار قبور اوليا

ديدگاه اهل سنت

اشاره

ص185

علماى اهل سنت غير از وهابيان بر جواز بلكه رجحان ساختن مسجد در كنار قبور انبيا تأكيد كرده اند:

1. ديدگاه احناف

عبدالغنى نابلسى در كتاب «الحديقة الندية» مى نويسد:

وامّا من اتخذّ مسجداً في جوار صالح أو صلّي في قبره و قصد به الاستظهار بوجه، أو وصول اثر من آثار عبادته إليه لا للتعظيم له و التوجه إليه، فلا حرج؛ إذ مرقد اسماعيل (ع) عند الحطيم من المسجد الحرام، ثمّ انّ ذلك الموضع افضل مكان يصلّي فيه. كذا في شرح المصابيح. (1)

و امّا كسى كه در جوار فرد صالحى مسجدى براى خود قرار داده يا در


1- الحديقة الندية، ج 2، ص 631.

ص186

مقبره او نماز گزارد و قصدش به نحوى كمك گرفتن از او يا رسيدن به اثرى از آثار عبادت او باشد نه به جهت تعظيم و توجه به او، هرگز اشكالى در اين كار نيست؛ زيرا مرقد اسماعيل (ع) كنار حطيم در مسجدالحرام است، در حالى كه آن موضع بهترين مكان براى به جا آوردن نماز مى باشد. در شرح مصابيح نيز اين چنين آمده است.

او نيز در بحث روشن كردن شمع بر روى قبر مى گويد:

وهذا كلّه اذا خلا من فائدة، و امّا اذا كان موضع القبور مسجداً علي القبور أو على طريق أو كان هناك احد جالس أو كان قبر ولي من اولياء الله أو عالم من المحققين تعظيماً لروحه المشرقة على تراب جسده كاشراق الشمس على الأرض اعلاماً للناس انّه ولي ليتبركوا به و يدعوا عنده فيستجاب لهم، فهو امر جائز لا مانع منه، و الأعمال بالنيات. (1)

تمام اينها در صورتى است كه اين كار بى فايده باشد، ولى اگر موضع

قبرها مسجدى بر قبور يا بر راهى بوده يا كسى در آن مكان نشسته باشد يا قبر يكى از اولياى الهى يا عالمى از محققين است كه به جهت تعظيم روح انورش خاك جسدش مبارك شده همانند نورافشانى خورشيد بر زمين، تا به مردم اعلام كند كه او ولى خداست و مردم به او تبرّك جسته و نزد او خدا را بخوانند تا دعايشان مستجاب شود، اين امرى است جايز و هرگز مانعى در آن نيست، و مى دانيم كه اعمال به نيت انسان بستگى دارد.


1- الحديقة الندية، ج 2، ص 630.

ص187

ابن الهمام از علماى حنفيه مى گويد:

آنچه از ابوحنيفه نقل شده كه او رو به قبله وپشت به قبر رسول (ص) دعا مى كرد مردود است؛ زيرا خلاف سنّت است ... كرمانى هم در اين زمينه مى گويد: مذهب ابوحنيفه- كه رو به قبله بودن است- باطل است؛ زيرا پيامبر (ص) در ضريح خود زنده است وزائرينش را مى شناسد ... (1)

2. ديدگاه مالكى ها

در كتاب «المدونة الكبرى» آمده است:

قلت لابن القاسم: هل كان مالك يوسع ان يصلّي الرجل و بين يديه قبر يكون سترة له؟ قال: مالك لايرى بأساً بالصلاة في المقابر و هو إذا صلّى في المقبرة كانت القبور بين يديه و خلفه و عن يمينه و شماله. قال: و قال مالك: لابأس بالصلاة في المقابر. قال: و بلغني انّ بعض اصحاب النبي (ص) كانوا يصلون في المقبرة. (2)

به ابن القاسم گفتم: آيا مالك اجازه مى داند تا كسى روبروى قبرى كه مانع اوست نماز گذارد؟ او گفت: مالك هرگز بر نماز در مقبره ها ايراد نمى گرفت. و او هنگامى كه در مقبره نماز مى خواند قبرها در مقابل و پشت سر و چپ و راست او بود. او


1- شرح الشفا، ج 3، ص 517.
2- المدونة الكبرى، ج 1، ص 90.

ص188

گفت: مالك گفته كه نماز در مقبره ها اشكال ندارد. و نيز گفته كه به من از برخى اصحاب پيامبر (ص) رسيده كه آنان در مقبره نماز مى گذاردند.

ابن الحاج مالكى در كتاب «المدخل» مى نويسد:

وكذلك يدعو عند هذه القبور (قبور الصالحين) عند نازلة نزلت به أو بالمسلمين، و يتضرّع إلي الله تعالي في زوالها و كشفها عنه و عنهم. (1)

و نيز در كنار اين قبرها (يعنى قبرهاى صالحان) هنگامى كه مصيبتى بر او يا بر مسلمانان وارد مى شود دعا مى كند و به سوى خداوند

متعال در زايل شدن و برطرف شدن آن از خودش و مسلمانان تضرع مى نمايد.

3. ديدگاه شافعى ها

ابوعبدالله محمّد آبى در «شرح صحيح مسلم» مى نويسد:

قال بعض الشافعية: كانت اليهود و النصاري يسجدون لقبور الأنبياء و يجعلونها قبلة يتّجهون إليها في السجود فاتخذوها أوثاناً، فمنع المسلمون من ذلك بالنهي عنه، فامّا من اتخذ مسجداً قرب رجل صالح أو صلّي في مقبرته للتبرك بآثاره و اجابة دعائه هناك فلاحرج في ذلك. و احتجّ لذلك بانّ قبر اسماعيل (ع) في المسجد الحرام عند الحطيم، ثم انّ ذلك الموضع افضل مكان


1- المدخل، ابن الحاج، ج 1، صص 249- 252.

ص189

للصلاة فيه. (1)

برخى از علماى شافعى گفته اند كه يهود و نصارا بر روى قبرهاى انبيا سجده مى كردند و آن قبرها را قبله خود قرار داده و در سجده به آنها متوجه شده و بت قرار مى دادند. مسلمانان با نهيى كه از آن شد از اين گونه كارها منع شدند، و اگر كسى نزديك مرد صالحى را مسجد خود قرار دهد يا در مقبره اى به جهت تبرّك به آثار آن و اجابت دعايش در آن محل نماز گزارد هرگز اشكالى ندارد. آنان در جواز اين عمل چنين استدلال كرده اند كه قبر حضرت اسماعيل (ع) در مسجدالحرام كنار حطيم است، در حالى كه آن موضع بهترين مكان براى نماز به جاى آوردن مى باشد.

ذهبى و ابن عساكر شافعى از ابراهيم بن سعد نقل كرده اند كه گفت:

رأيت محمد بن المنكدر يصلّي في مقدم المسجد، فاذا انصرف مشي قليلًا ثم استقبل القبلة و مدّ يديه و دعا ثم ينحرف عن القبلة و يشهر يديه و يدعو، يفعل ذلك حين يخرج فعل المودّع. (2)

محمد بن منكدر را ديدم در حالى كه جلو مسجد (رسول خدا (ص)) نماز به جا مى آورد، و چون از نماز فارغ شد كمى حركت كرد، آن گاه رو به قبله نمود و دست هاى خود را بلند كرده و دعا نمود، و سپس از قبله برگشت و دست ها را باز كرده و دعا نمود، و چون مى خواست (از مسجد) خارج شود همانند وداع كنند اين عمل را تكرار كرد.


1- شرح صحيح مسلم، آبى، ج 2، ص 234.
2- سير اعلام النبلاء، ج 5، ص 358؛ تاريخ مدينة دمشق، ج 56، ص 48.

ص190

خفاجى در «شرح الشفا» مى گويد: «رو به پيامبر (ص) وپشت به قبله بودن هنگام دعا، مذهب شافعى وجمهور اهل سنّت است واز ابوحنيفه نيز نقل شده است». (1)

بررسى ادله وهابيان

اشاره

وهابيان براى اثبات مدعاى خود در عدم جواز نماز و منع بناى مسجد در كنار قبور اوليا به ادله اى تسمك كرده اند:

دليل اول: نهى از نماز بر قبور
اشاره

البانى از پيامبر (ص) نقل كرده كه فرمود: «نماز را به سوى قبر وروى قبر نخوانيد». (2)

پاسخ

اوّلًا: وهابيان نمى توانند به منفردات حديثى خود بر ردّ عمل ديگران استناد كنند، همان گونه كه ابن حزم در «الفِصَل» مى گويد:

ما نمى توانيم عليه شيعه به روايات خود تمسك كنيم؛ زيرا آنان ما را تصديق نمى كنند، همان گونه كه آنان نيز نمى توانند به رواياتشان بر ما استدلال نمايند. (3)

ثانياً: طبق نصّ حديث، نماز خواندن به طرف قبور وتعظيم آنها از


1- شرح الشفا، ج 3، ص 517.
2- المعجم الكبير، ج 3، ص 145.
3- الفِصَل، ج 4، ص 94.

ص191

آن جهت نهى شده كه موجب شرك وغلوّ در دين است، ولى اگر نماز در كنار قبور اوليا صرفاً به جهت تبرك باشد اشكالى ندارد.

بيضاوى در تفسير خود مى گويد:

يهود ونصارى در عصر پيامبر (ص) بر قبر انبياى خود به جهت تعظيم آنان سجده مى كردند وآن قبرها را قبله خود قرار داده وبه طرف آن نماز مى گزاردند ودر حقيقت آنها را بت هاى خود قرار مى دادند، لذا پيامبر (ص) آنان را لعن كرده ومسلمانان را از امثال اين اعمال باز مى داشت. (1)

حال اگر كسى در كنار قبور اولياى الهى نماز ودعا بخواند، نه به نيت توجّه وتعظيم به آنها، بلكه از آن جهت كه اين بقعه متبرك است وانسان در اين بقعه- به دليل اينكه در جوار ولى خداست، كسى كه داعى توحيد بوده و ...- مى تواند با توجّه واخلاص بيشترى نماز بخواند، نه تنها اشكالى ندارد، بلكه راجح است.

دليل دوم: نهى از باب سدّ ذرائع
اشاره

برخى همانند بن باز به قاعده سدّ ذرائع تمسك كرده و مى گويند:

از آنجا كه نماز ودعا كنار قبور اوليا راهى به سوى شرك است وممكن است انسان را در برخى از موارد در خطّ شرك قرار دهد، باطل وحرام است. (2)

پاسخ

1- حقيقة التوسل والوسيله، ص 145 به نقل از تفسير بيضاوى.
2- فتاوى نور على الدرب، ج 1، ص 302.

ص192

در بحث اصول به اثبات رسيده كه ذريعه ووسيله حرام مطلقاً حرام نيست، بلكه مقدمه وذريعه موصله حرام است. در مورد بحث نيز، نماز ودعايى كه به شرك منجر شود حرام است، ولى نماز ودعايى

كه هرگز اين نتيجه را به همراه ندارد، نه تنها حرام وباطل نيست، بلكه جايز ومستحب است. واكثرقريب به اتفاق مردم تنها به قصد تبركِ مكان، در كنار قبور اولياى الهى نماز مى گزارند، نه به جهت تعظيم صاحب قبر.

دليل سوم: راهى به سوى شرك
اشاره

عبدالعزيز بن عبدالله بن باز مى گويد:

از آنجا كه نماز ودعا كنار قبور اوليا راهى به سوى شرك است وممكن است انسان را در برخى از موارد در خط شرك قرار دهد، باطل وحرام مى باشد. (1)

ابن قيم جوزيه به دو آيه بر اين حكم استدلال كرده است:

1. خداوند متعال مى فرمايد:

(وَ لا تَسُبُّوا الَّذِينَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللهِ فَيَسُبُّوا اللهَ عَدْواً بِغَيْرِ عِلْمٍ) (انعام: 108)

(به معبود) كسانى كه غير خدا را مى خوانند دشنام ندهيد، مبادا آنها (نيز) از روى (ظلم و) جهل، خدا را دشنام دهند.


1- فتاوى نور على الدرب، ج 1، ص 302.

ص193

2. همچنين مى فرمايد:

(وَ لا يَضْرِبْنَ بِأَرْجُلِهِنَّ لِيُعْلَمَ ما يُخْفِينَ مِنْ زِينَتِهِنَّ) (نور: 31)

وهنگام راه رفتن پاهاى خود را به زمين نزنند تا زينتِ پنهانيشان دانسته شود.

ابن قيم مى گويد:

سبّ كردن خدايان مشركان فى حدّ نفسه اشكالى ندارد ونيز پا زدن زن بر زمين فى حدّ نفسه مستلزم اشكالى نيست؛ آرى تنها اشكال، از آن جهت است كه سبّ شما باعث مى شود كه يك عمل حرام كه سبّ خداست از ناحيه مشركان انجام گيرد. ونيز پا زدن به جهت جلب توجّه مردان نامحرم اشكال دارد.

پاسخ

در اصول فقه به اثبات رسيده كه ذريعه ووسيله حرام مطلقاً حرام نيست، بلكه مقدمه وذريعه موصله حرام است. در مورد بحث نيز، نماز ودعا در كنار قبور اوليا آن وقت حرام است كه منجرّ به شرك شود نه مطلق آن، ولذا اگر از مردم بپرسيد كه به چه جهت كنار قبور اوليا نماز مى خوانيد؟ مى گويند به جهت تبرك به آن مكان ها براى قرب بيشتر به خداوند، نه قرب به صاحب قبر.

دليل چهارم: مصداق منع از مساجد
اشاره

خداوند متعال مى فرمايد:

(وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ مَنَعَ مَساجِدَ اللهِ أَنْ يُذْكَرَ فِيهَا اسْمُهُ وَ سَعى فِي

ص194

خَرابِها) (بقره: 114)

كيست ستمكارتر از آن كس كه از بردن نام خدا در مساجد او

جلوگيرى كرد وسعى در ويرانى آنها نمود؟!

آنان مى گويند: نماز در كنار قبور اوليا مصداق منع مردم از مساجد خداست.

پاسخ

اوّلًا: آيه فوق درباره كسانى است كه مانع از ذكر اسم خدا در مساجد شده وسعى در خرابى آن مى نمايند، وكسى كه در كنار قبور اولياى الهى نماز به جا مى آورد همچنين قصدى ندارد.

طبرى در تفسير خود از ابن زيد در تفسير آيه فوق نقل كرده كه آنان مشركان اند كه در روز حديبيه از ورود رسول خدا (ص) به مكّه مانع شدند .... (1)

ثانياً: كسانى كه بالاى سر قبور اولياى الهى نماز مى گذارند به جهت تبركى است كه در آن نقطه وجود دارد و مى تواند انسان را به سوى خدا نزديك تر نمايد، وكسانى كه در آن امكنه نماز مى گذارند هرگز كسى را از نماز گزاردن در مساجد منع نمى كنند وحتى خودشان را نيز از نماز گذاردن در مساجد وبركات آن محروم نمى كنند.

ثالثاً: به همين جهت است كه بالاى سر امامان را مسجد قرار


1- جامع البيان، ج 1، ص 637.

ص195

داده اند تا بين نماز در كنار قبور اولياى الهى به جهت تبرك وتقرب بيشتر به سوى خدا وبه جاى آوردن نماز در مساجد جمع شود.

دليل پنجم: منافات با اعتكاف در مساجد
اشاره

خداوند متعال مى فرمايد: (وَ أَنْتُمْ عاكِفُونَ فِي الْمَساجِدِ)؛ «ودر حالى كه در مساجد به اعتكاف پرداخته ايد». (بقره: 187)

ص196

آنان مى گويند: نماز خواندن در كنار قبور اوليا با دستور به اعتكاف در مسجد منافات دارد.

پاسخ
اشاره

آيه فوق اشاره به حكم خاص ودر موردى خاص دارد وآن اينكه هنگام اعتكاف در مساجد كه در ايام خاص همچون ماه رجب ودهه آخر ماه رمضان مستحب است با زنان خود مباشرت ومجامعت نكنيد. ولذا در صدر آيه چنين آمده است: (وَ لا تُبَاشِرُوهُنَّ وَ أَنْتُمْ عاكِفُونَ فِي الْمَساجِدِ)؛ «ودر حالى كه در مساجد به اعتكاف پرداخته ايد، با زنان آميزش نكنيد».

پاسخ

اوّلًا: از ظاهر آيه فوق هنگامى كه ضميمه به جمله بعد شود كه مى فرمايد: (وَ ادْعُوهُ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ)؛ يعنى با اخلاص در دين، خدا را بخوانيد، چنين استفاده مى شود كه واجب است در هنگام عبادت، از غير خدا بريده وتنها به او توجّه داشته باشيم.

ابن كثير در تفسير آيه فوق مى گويد:

أي امركم بالاستقامة في عبادة في محالّها وهي متابعة المرسلين المؤيدين بالمعجزات فيما اخبروا به عن الله، وما جاؤا به من الشرائع وبالاخلاص له في عبادته؛ فانّه تعالي لايقبل العمل حتي يجمع هذين الركنين؛ أن يكون صواباً موافقاً للشريعة وان يكون خالصاً من الشرك. (1)

شما را امر به استقامت در در عبادت در محلّ آن نموده است وآن پيروى از رسولانى است كه با معجزات در آنچه از جانب خدا به آنان خبر داده شده وآنچه از شرايع آورده اند، تأييد شده اند. ونيز آنان را مأمور به اخلاص در عبادت نموده است؛ زيرا خداوند متعال عمل كسى را قبول

نمى كند تا آنكه اين دو ركن در او جمع باشد؛ يكى اينكه صواب بوده وموافق شريعت باشد وديگر اينكه از شرك خالص باشد.


1- مختصر تفسير ابن كثير، صابونى، ج 2، ص 14.

ص197

ثانياً: همان گونه كه اشاره كرديم كسانى كه در كنار قبور اوليا نماز به جاى مى آورند كه غالباً مسجد است، هرگز مانع از به جاى آوردن نماز در مساجد نيستند.

دليل ششم: لزوم توجه به خدا در مسجد

خداوند متعال مى فرمايد:

(قُلْ أَمَرَ رَبِّي بِالْقِسْطِ وَ أَقِيمُوا وُجُوهَكُمْ عِنْدَ كُلِّ مَسْجِدٍ) (اعراف: 29)

بگو: پروردگارم امر به عدالت كرده است؛ وتوجّه خويش را در هر مسجد (و به هنگام عبادت) به سوى او كنيد.

ص198

آنان مى گويند: خواندن نماز در كنار قبور اوليا با دستور خدا به توجه به او در مسجد سازگارى ندارد.

دليل هفتم: لزوم آبادانى مساجد
اشاره

خداوند متعال مى فرمايد:

(إِنَّما يَعْمُرُ مَساجِدَ اللهِ مَنْ آمَنَ بِاللهِ وَ الْيَوْمِ الآْخِرِ وَ أَقامَ الصَّلاةَ وَ آتَى الزَّكاةَ وَ لَمْ يَخْشَ إِلَّا اللهَ فَعَسى أُولئِكَ أَنْ يَكُونُوا مِنَ الْمُهْتَدِينَ) (توبه: 18)

مساجد خدا را تنها كسى آباد مى كند كه ايمان به خدا وروز قيامت آورده، ونماز را برپا دارد، وزكات را بپردازد، وجز از خدا نترسد؛ اميد است چنين گروهى از هدايت يافتگان باشند.

آنان مى گويند: نمازگزاردن در كنار قبور اوليا با دستور به آبادانى مساجد سازگارى ندارد؛ زيرا موجب خلوت شدن مساجد مى گردد.

پاسخ

كسانى كه بالاى سر قبر اولياى خدا نماز مى خوانند، يعنى مكان هايى كه به عنوان مسجد وقف شده، از آن جهت است كه در كنار اولياى خداست وداراى بركت مى باشد و جايى نماز به جاى مى آورند كه نورٌ على نور است يعنى نور وبركت مضاعف دارد ولذا قرب بيشترى به سوى خدا براى آنان حاصل مى شود.

دليل هشتم: نهى از خواندن اوليا همراه با خدا
اشاره

ص199

خداوند متعال مى فرمايد: (وَ أَنَّ الْمَساجِدَ لِلَّهِ فَلا تَدْعُوا مَعَ اللهِ أَحَداً)؛ «واينكه مساجد از آن خداست، پس هيچ كس را با خدا نخوانيد». (جن: 11)

آنان مى گويند: نمازگزاردن در كنار قبور اوليا مصداق خواندن اوليا همراه با خداست.

پاسخ

به طور قطع ويقين كسانى كه در كنار قبور اولياى الهى نماز به جا مى آورند اوليا را شريك خدا قرار نداده ودر عرض خداوند آنها را صدا نمى زنند بلكه از آن جهت كه مكان آنها داراى تبرك است از اين طريق مى توانند به اخلاص در عبادت وتقرب تام وتمام نايل آيند.

دليل نهم: نهى از قبر شدن خانه ها
اشاره

ابويعلى موصلى به سندش از امام على بن الحسين (ع) نقل كرده:

انّه رأى رجلا يجي ء إلي فرجة كانت عند قبر النبي (ص) فيدخل فيها فيدعوا، فنهاه فقال: ألا أحدّثكم حديثاً سمعته من أبيعن جدّي عن رسول الله (ص) قال: لاتتخذوا قبري عيداً ولا بيوتكم قبوراً، و صلّوا علي فانّ تسليمكم يبلغني أينما كنتم. (1)

حضرت شخصى را ديد كه به طرف شكافى مى رود كه كنار قبر پيامبر (ص) است و در آنجا دعا مى خواند، حضرت او را از اين


1- مسند ابى يعلى موصلى، ج 1، ص 361.

ص200

كار نهى كرد و فرمود: آيا مى خواهى براى تو حديثى نقل كنم كه از پدرم و او از جدّم رسول خدا (ص) نقل كرده است؟ پيامبر (ص) فرمود: قبر مرا عيد قرار ندهيد و خانه هايتان را مقبره ننماييد، و بر من درود فرستيد، چرا كه سلام شما هر كجا كه باشيد به من مى رسد.

آنان مى گويند: نماز در كنار قبور اوليا مصداق عيد قرار دادن قبور است، لذا دستور داده شده كه از راه دور هم مى توانيد بر پيامبر (ص) درود فرستيد و نماز خواندن در كنار قبر او ضرورتى ندارد.

پاسخ

اولًا: در سند آن جعفر بن ابراهيم جعفرى قرار دارد كه هيچ كس او را توثيق نكرده است، و لذا البانى آن را در «احكام الجنائز» به عنوان شاهد آورده است. (1)

ثانياً: در حديث پيامبر (ص) اشاره اى به نهى از دعا كنار قبر نشده است.

ثالثاً: بر فرض صحت اين حديث، مى توان آن را قضيه اى اختصاصى دانست و لذا نمى توان از آن تعدّى كرد.

دليل دهم: نهى از مسجد قراردادن قبور
اشاره

بخارى و مسلم از پيامبر (ص) نقل كرده اند كه فرمود:


1- احكام الجنائز، ص 220.

ص201

لعن الله اليهود و النصارى، اتخذوا قبور انبياءهم مساجد. (1)

خدا يهود و نصارا را لعنت كند؛ چرا كه قبور انبياى خود را مسجد كردند.

آنان مى گويند: نماز در كنار قبور اوليا مصداق مسجد قراردادن قبور است.

پاسخ

اولًا: مفاد اين حديث مخالف با آيات قرآن كريم است؛ زيرا خداوند متعال اشاره كرده كه يهود هيچ گونه احترامى را براى پيامبرانشان قائل نبودند، بلكه آنان را تكذيب كرده و مى كشتند.

خداوند متعال در اين باره مى فرمايد:

(أَ فَكُلَّما جاءَكُمْ رَسُولٌ بِما لا تَهْوى أَنْفُسُكُمُ اسْتَكْبَرْتُمْ فَفَرِيقاً كَذَّبْتُمْ وَ فَرِيقاً تَقْتُلُونَ) (بقره: 87)

آيا چنين نيست كه هر زمان، پيامبرى چيزى بر خلاف هواى نفس شما آورد، در برابر او تكبر كرديد (و از ايمان آوردن به او خوددارى نموديد)؛ پس عده اى را تكذيب كرده، وجمعى را به قتل رسانديد؟!

و مى فرمايد:

(... قُلْ فَلِمَ تَقْتُلُونَ أَنْبِياءَ اللهِ مِنْ قَبْلُ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ) (بقره: 91)

بگو: اگر (راست مى گوييد، وبه آياتى كه بر خودتان نازل شده) ايمان داريد، پس چرا پيامبران خدا را پيش از اين، به قتل مى رسانديد؟!


1- صحيح بخارى، ج 2، ص 91؛ صحيح مسلم، ج 2، ص 67.

ص202

خداوند متعال مى فرمايد:

(وَ إِذْ قالَ مُوسى لِقَوْمِهِ يا قَوْمِ لِمَ تُؤْذُونَنِي وَ قَدْ تَعْلَمُونَ أَنِّي رَسُولُ اللهِ إِلَيْكُمْ فَلَمَّا زاغُوا أَزاغَ اللهُ قُلُوبَهُمْ وَ اللهُ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الْفاسِقِينَ) (صف: 5)

(به ياد آوريد) هنگامى را كه موسى به قومش گفت: اى قوم من! چرا مرا آزار مى دهيد با اينكه مى دانيد من فرستاده خدا به سوى شما هستم؟! هنگامى كه آنها از حق منحرف شدند، خداوند قلوبشان را منحرف ساخت؛ وخدا فاسقان را هدايت نمى كند!

ثانياً: روايت، از ساختن مسجد بر روى قبر نهى مى كند وهيچ اشاره اى به ساختن مسجد در كنار قبور انبيا واوليا ندارد.

ثالثاً: معلوم نيست كه نهى در اين روايات، تحريمى باشد؛ چنان كه بخارى اين روايات را تحت عنوان «باب ما يكره من اتخاذ المساجد على القبور» آورده و آنها را حمل بر نهى تنزيهى وكراهتى كرده است. (1)

شيخ عبدالله هروى در توجيه احاديث فوق مى گويد:

آن احاديث بر كسانى حمل مى شود كه قصد نماز بر قبر انبيا به جهت تعظيم شان دارند واين در صورتى متصور است كه قبور، آشكار وباز باشد، وگرنه نماز در آنجا حرام نيست. (2)

نيز عبدالغنى نابلسى حنفى مى گويد:

اگر كسى مسجدى را در كنار قبر صالحى بسازد يا در كنار قبر او به


1- صحيح بخارى، ج 2، ص 111.
2- المقالات السنية، ص 427.

ص203

جهت تبرك جستن از او نماز گزارد، نه به جهت تعظيم صاحب قبر وتوجّه به او در نماز، اشكالى ندارد؛ زيرا مرقد اسماعيل (ع) نزد" حطيم" مسجدالحرام است وآن محل بهترين مكانى است كه نماز در آنجا خوانده مى شود. (1)

علامه بدرالدين حوثى، در شرح روايات فوق مى گويد: «معناى مسجد قرار دادن قبور، اين است كه انسان نمازگزار قبر را قبله قرار داده وبر آن نماز گزارد». (2)

دليل يازدهم: نهى از بت شدن قبور
اشاره

احمدبن حنبل و ديگران از رسول خدا (ص) نقل كرده اند كه فرمود: اللهم لاتجعل قبري وثناً، لعن الله قوماً اتخذوا قبور انبيائهم مساجد. (3)

بارخدايا! قبر مرا بت قرار مده، خدا لعنت كند قومى را كه قبرهاى پيامبرانشان را مساجد كرده اند.

آنان مى گويند: نماز در كنار قبور اوليا همانند آن است كه قبر پيامبر (ص) را بت و يا مسجد قرار دهيم.

پاسخ

محمد بن علوى مالكى در جواب از اين حديث مى گويد:

وقد جاء في الحديث الصحيح ما يدلّ علي انّ قبره (ص) محفوظ


1- الحديقةالثنية، ج 2، ص 631.
2- زيارة القبور، ص 28.
3- مسنداحمد، ج 2، ص 246، موطأ مالك، ج 1، ص 172.

ص204

من وقوع الشرك و الوثنية؛ لانّه طلب و دعا ان لايكون قبره وثنا يعبد، و دعاؤه مستجاب. قال (ص): (اللهم لاتجعل قبري وثناً يعبد، اشتدّ غضب الله علي قوم اتخذوا قبور انبيائهم مساجد).

ومعني الحديث الشريف علي ماتعطيه رواياته من جميع طرقه، النهي عن ان يقصد القبر بالصلاة عليه أو اليه، تعظيماً لصاحب القبر او للقبر، فانّ ذلك كان ذريعة لمن سبق من الأمم إلي الشرك وعبادة القبور و اهلها. و قد اعتبر الشارع بهذا النهي هذه الذريعة فسدّها علي امته لئلّا يقعوا فيما وقع فيه الأمم قبلهم، و قد حقّق الله رجاءه و استجاب دعاءه، فليس في المسلمين من يعظم قبره (ص) بالصلاة عليه أو اليه.

وقد ثبت عنه عليه الصلاة و السلام الإشارة إلي دفنه في هذا الموضع. فقد روي البزار بسند صحيح، و الطبراني مرفوعاً: (ما بين قبري و منبري روضة من رياض الجنة) (1)

، بلفظ «القبر» بدل «البيت»، فقد علم انّ مسجده الشريف يكون بجوار قبره و حكم له بهذا الفضل ورغب الأمة في اتيانه، ولم يأمرهم بهجر مسجده لأجل القبر ولا بدهمه، بل صرّح بانّ الصلاة فيه أفضل من الف صلاة فيما سواه الّا المسجد الحرام، و خصّ مايلي القبر الشريف إلي المنبر بانّه (روضة من

رياض الجنة). (2)

در حديث صحيح مطلبى آمده كه دلالت دارد بر اينكه در كنار قبر


1- المعجم الأوسط، طبرانى، ج 1، صص 360- 412؛ مجمع الزوائد، هيثمى، ج 4، ص 9.
2- الزيارة النبوية، صص 140- 141.

ص205

پيامبر (ص) شرك و بت پرستى انجام نمى گيرد؛ زيرا حضرت طلب كرده و دعا نموده كه قبر او بتى نشود كه آن را بپرستند، و مى دانيم كه دعاى او مستجاب است. پيامبر (ص) فرمود: (بارخدايا! قبر مرا بتى قرار مده كه پرستيده شود. غضب خداوند بر قومى شدت يافت كه قبرهاى انبيايشان را مساجد كردند). و معناى حديث آن گونه كه از مجموعه طرق آن استفاده مى شود عبارت است از نهى پيامبر (ص) از اينكه قصد شود نماز بر آن يا به طرف آن، به جهت تعظيم صاحب قبر يا براى قبر، كه اين كار راهى بوده براى امت هاى پيشين به وقوع در شرك و عبادت قبور و اهل آن. و شارع با اين نهى خود اين راه را سدّ كرده تا امتش در مشكلى نيفتند كه امت هاى پيشين افتادند. و خداوند اميد آن حضرت را محقق ساخت و دعايش را مستجاب نمود، و لذا در بين مسلمانان كسى وجود ندارد كه قبر آن حضرت را تعظيم كرده و بر آن يا به سوى آن نماز گزارد.

و از او عليه الصلاة و السلام ثابت شده كه به اين موضعى كه الآن دفن شده اشاره كرده است.

بزار به سند صحيح و نيز طبرانى مرفوعاً نقل كرده اند كه پيامبر (ص) فرمود: (ما بين قبر و منبر من باغى از باغ هاى بهشت است). با لفظ (قبر) به جاى (حجره).

و از اين عبارت استفاده مى شود كه مسجد شريف آن حضرت در جوار قبر او خواهد بود، و حكم كرده بر او به اين فضيلت و امت را ترغيب به آمدن به آنجا نموده است، و مردم را به جهت قبرش از

ص206

مسجدش دور نكرده و دستور تخريب آن را نداده است، بلكه تصريح كرده به اينكه نماز در آن از هزار نماز در غير آن برتر است، جز مسجدالحرام. و از قبر تا منبر را به باغى از باغ هاى بهشت توصيف كرده است.

دليل دوازدهم: نهى از عيدشدن قبر پيامبر (ص)
اشاره

احمد بن حنبل از پيامبر (ص) نقل كرده كه فرمود: «لاتجعلوا قبري عيداً» (1)؛ «قبر مرا عيد قرار ندهيد».

آنان مى گويند: عيد از ماده «عود» است و كسانى كه در كنار قبر پيامبر (ص) نماز مى خوانند مكرر نزد قبر او مى آيند كه در اين حديث از آن نهى شده است.

پاسخ

محمد بن علوى مالكى در معناى اين روايت مى گويد:

قال الحافظ زكي الدين المنذري: يحتمل ان يكون المراد به الحث علي كثرة زيارة قبره (ص)، و ان لايهمل حتي لايزار إلّا في بعض الأوقات، كالعيد الذي لا يأتي في العام إلّا مرتين.

ومنهم من فهم منه النهي عن ان يجعل للزيارة يوم خاص لايكون إلّا فيه، كما انّ العيد كذلك، و انّما الذي ينبغي هو ان يزار عليه الصلاة و السلام كلّما تيسر ذلك من غير تخصيص


1- مسند احمد، ج 2، ص 246.

ص207

بيوم، و ذكر هذا التأويل التقي السبكي.

ومنهم من فهم انّ معناه النهي عن سوء الأدب عند زيارته عليه الصلاة و السلام باللهو و اللعب كما يفعل في الاعياد و انّما يزار للسلام عليه و الدعاء عنده و رجاء بركة نظره و دعائه و ردّ سلامه، مع المحافظة علي الأدب اللائق بهذه الحضرة الشريفة النبوية.

ولعلّ هذا هو الأقرب ان شاء الله، فانّ من عادة اهل الكتاب الاغراق في اللهو و الزينة و اللعب عند زيارة انبيائهم و صالحيهم، فنهي عليه الصلاة و السلام الأمة عن ان يتشبّهوا في هذا اللهو و اللعب عند زيارته عليه الصلاة و السلام، بل عليهم ان يأتوا لزيارته مستغفرين تائبين و ان يكونوا إذا زاروه بعد وفاته كما يكونون بين يديه في حياته. (1)

حافظ زكى الدين منذرى گفته: احتمال دارد كه مراد به اين حديث وادار كردن بر كثرت زيارت قبر پيامبر (ص) است و اينكه هميشه به زيارت آن بيايند مگر در برخى از اوقات، مثل روز عيد كه در سال تنها دوبار مى آيند.

و برخى از علما از آن حديث اين گونه فهميده اند كه پيامبر (ص) نهى كرده از اينكه زيارت او در يك روز خاص انجام گيرد، همان گونه كه عيد اين گونه است، و آنچه سزاوار است اينكه پيامبر (ص) هر اندازه كه ممكن است قبرش زيارت گردد و به روز خاصى اختصاص


1- الزيارة النبوية، صص 137- 138.

ص208

نيابد. اين تأويل را سبكى ذكر كرده است. برخى فهميده اند كه معنى اين حديث نهى از اسائه ادب است هنگام زيارت پيامبر عليه الصلاة و السلام، با لهو و لعب، آن گونه كه در اعياد انجام مى گيرد، بلكه بايد تنها به جهت سلام و دعا كنار قبر و اميد بركت نظر و دعاى او و ردّ سلامش به زيارت آن حضرت رفته شود، ولى با محافظت بر ادبى كه لايق به آن حضرت شريف نبوى است. و گويا اين معنى به واقع نزديك تر است

اگر خدا بخواهد؛ زيرا از عادات اهل كتاب (يهود و نصارا) اغراق و غلو در لهو و زينت و لعب هنگام زيارت انبيا و صالحانشان مى باشد؛ لذا پيامبر عليه الصلاة و السلام امت را از تشبّه به آنان در اين لهو و لعب هنگام زيارتش نهى كرده است، بلكه بر مسلمانان وظيفه است كه در حالت استغفار و توبه به نزد او آيند، و هنگامى كه بعد از وفاتش به زيارت او مى روند چنين باشد كه در زمان حياتش نزد او قرار گرفته اند.

دليل سيزدهم: نهى از قبله شدن قبر انبيا
اشاره

صدوق مرسلا از پيامبر (ص) نقل كرده كه حضرت فرمود:

لاتتخذوا قبري قبلة و لا مسجداً؛ فانّ الله لعن اليهود حيث اتخذوا قبور الأنبياء مساجداً. (1)

قبر مرا قبله و مسجد خود نكنيد؛ زيرا خداوند يهود را از آن جهت كه قبرهاى انبياى خود را مسجد كرده اند لعنت كرده است.


1- وسائل الشيعة، ج 2، باب 65 از ابواب الدفن، ح 2.

ص209

آنان مى گويند: كسانى كه در كنار قبر پيامبر (ص) نماز مى خوانند و به آن التزام دارند، گويا قبر او را قبله يا مسجد كرده اند.

پاسخ

اولًا: همان گونه كه اشاره شد اين حديث مرسل است و لذا بدين جهت ضعيف مى باشد.

ثانياً: آنچه در قرآن درباره يهود آمده بر خلاف مضمون اين روايت است؛ زيرا در آن آمده كه يهود پيامبران خود را به قتل مى رساندند.

خداوند متعال مى فرمايد:

(سَنَكْتُبُ ما قالُوا وَ قَتْلَهُمُ الأَنْبِياءَ بِغَيْرِ حَقٍّ) (آل عمران: 181)

به زودى آنچه را گفتند، خواهيم نوشت؛ و (همچنين) كشتن پيامبران را بناحق (مى نويسيم).

و نيز مى فرمايد:

(فَبِما نَقْضِهِمْ مِيثاقَهُمْ وَ كُفْرِهِمْ بِآياتِ اللهِ وَ قَتْلِهِمُ الأَنْبِياءَ بِغَيْرِ حَقٍّ) (نساء: 155)

(ولى) بخاطر پيمان شكنى آنها، وانكار آيات خدا، وكشتن پيامبران بناحق.

ثالثاً: مقصود از حديث نهى، قرار دادن قبر پيامبر (ص) به عنوان قبله و يا سجده بر آن است، نه آنكه دلالت بر ساختن مسجد در كنار قبور اولياى الهى داشته باشد.

سوم: طواف قبور اوليا

ديدگاه اهل سنّت

ص210

از نظر اهل سنّت طواف در اطراف قبر رسول خدا (ص) حرام ومنهى عنه است. اينك به عباراتى از اهل سنّت در اين زمينه مى پردازيم:

1. محيى الدين نووى مى نويسد: «لايجوز أن يطاف بقبره»(1)؛ «طواف كردن به دور قبر پيامبر (ص) جايز نيست».

2. محمّد بن شربينى مى نويسد: «وليحذر من الطواف بقبره (ص)» (2)؛ «بايد از طواف كردن به دور قبر پيامبر (ص) بپرهيزد».

3. سمهودى در آداب حرم مطهّر نبوى مى نويسد:

ومنها: أن يجتنب لمس الجدار وتقبيله والطواف به، والصلاة إليه. (3)


1- المجموع، نووى، ج 8، ص 275.
2- مغنى المحتاج، ج 1، ص 513.
3- وفاء الوفاء، ج 2، ص 1402.

ص211

و از جمله آداب اين است كه از لمس كردن ديوار وبوسيدن آن وطواف به دور قبر پيامبر (ص) ونماز به طرف آن خوددارى كند.

تفصيلى درباره طواف بر قبور اوليا

طواف قبور اوليا على الخصوص رسول خدا (ص) وساير انبيا وامامان از اهل بيت: از نظر قصد وعنوانى كه طواف كننده دارد بر چند نوع است:

1. اينكه به عنوان عبادت انجام گيرد همان گونه كه طواف خانه خدا به اين عنوان ونيت است.

شكى نيست كه طواف به اين عنوان را اگر كسى به دور قبر ولى خدا انجام دهد بدعت وحرام بوده بلكه به يك معنا شرك است.

2. اينكه طواف را به عنوان عبادت وپرستش آن ولى وتعظيم به قصد الوهيت يا ربوبيت او انجام ندهد، بلكه تنها به قصد اين انجام دهد كه مستحب ومطلوب شرعى است. اين نوع نيز حرام وبدعت است؛ چون امر استحبابى بر طواف به دور قبور اولياى الهى حتى رسول خدا (ص) نرسيده است.

3. اينكه شخص طواف كننده فقط به اين جهت طواف مى كند كه صاحب قبر را دوست دارد وبه جهت علاقه اى كه به او دارد دور او مى گردد، ولذا مقيد به هفت شوط هم نيست. اين نوع طواف محذوريت شرعى ندارد، وبر فرض كه دليلى بر حرمت طواف بر غيرخانه خدا (كعبه) باشد از اين مورد انصراف دارد.

ص212

4. اينكه طواف را تنها به قصد تبرّك انجام دهد تا از بركات صاحب قبر بهره گيرد نه به قصد عبادت. واز آن جهت كه تبرّك جستن از اولياى الهى- آن گونه كه خود به اثبات رسانديم- اشكالى ندارد، اين نوع از طواف نيز خالى از اشكال است.

بررسى روايات

از آنجا كه ممكن است برخى به رواياتى از اهل بيت: درباره طواف قبر وظهور آنها در نهى تمسك كنند، لذا ضرورت دارد كه به بررسى اجمالى اين روايات بپردازيم:

حلبى از امام صادق (ع) نقل كرده كه فرمود:

لاتشرب وأنت قائم، ولاتطف بقبر ولا تبُل في ماء نقيع، فإنّ من فعل ذلك فأصابه شي ء فلا يلومنّ إلّا نفسه ... (1)

در حال ايستاده آب نياشام، وطواف به قبرى مكن ودر آب گوارا وزلال بول نكن؛ زيرا كسى كه چنين كرد وبه او چيزى رسيد به جز خودش كسى ديگر را ملامت نكند.

ونيز محمّد بن مسلم از امام باقر يا امام صادق (ع) نقل كرده كه فرمود:

لا تشرب وأنت قائم، ولا تبل في ماء نقيع، ولا تطف بقبر ... (2)

در حالى كه ايستاده اى شرب مكن ودر آب گوارا بول نكن، وبه قبرى طواف منما ...


1- وسائل الشيعه، ج 2، ص 411.
2- همان.

ص213

اين دو روايت گرچه از جهت سند قوى است؛ زيرا هر دوى آنها صحيح است، ولى از جهت دلالت نه تنها راجع به طواف به معناى دور زدن نيست، بلكه ربطى به بحث ما ندارد.

مراد از طواف در اين دو حديث، غائط كردن است نه طواف نمودن ودور زدن. شاهد بر اين مطلب عبارت طريحى در «مجمع البحرين» است كه در ماده «طواف» مى گويد:

الطّواف: الغائط ومنه الخبر: لا يصلّ أحدكم وهو يدافع الطّوف. ومنه الحديث: لا تبل في مستنقع، ولا تطف بقبر. (1)

طواف به معناى غائط است. واز همين ماده است روايتى كه مى گويد: كسى از شما نبايد نماز خود را در حال فشار غائط به جاى آورد. واز همين معنا است حديثى كه مى گويد: در آب گوارا بول مكن وبه قبرى طواف منما.

و نيز جوهرى در «صحاح اللغه» مى نويسد:

الطّواف: الغائط، تقول منه: طاف يطوف طوفاً واطّاف اطّيافاً، إذا ذهب إلى البراز ليتغوّط. (2)

طواف به معناى غائط است. تو از اين ماده مى گويى: طاف طوف طوفاً واطّاف اطّيافاً، هنگامى كه شخصى بيرون رود تا غائط كند.

فيروز آبادى در «قاموس اللغة» مى نويسد: «طوف به معناى غائط


1- مجمع البحرين، طريحى، ماده «طوف».
2- صحاح اللغة، ماده «طوف».

ص214

است. طاف يعنى به جهت غائط كردن بيرون رفت». (1)

شبيه همين معنا را زبيدى در «تاج العروس» آورده است.

وانگهى، مناسبت فقرات حديث، ميان ايستاده آب خوردن وبول كردن در آب راكد وگودال هايى كه در آنها آب جمع مى شود با ميان قبور غائط كردن است نه دور گشتن وطواف نمودن بر قبور.

به خصوص تعليلى كه در روايت اول براى ارتكاب اين امور آمده است كه مى فرمايد: «اگر به او چيزى از (خطر) رسيد به جز خودش كسى ديگر را ملامت نكند». اين تعليل با غائط كردن مناسبت دارد؛ زيرا اين عمل خالى از خطرهاى روحى وجسمى نيست. علاوه بر اينكه غائط نمودن بر روى قبور مؤمنين موجب هتك حرمت صاحبان قبور مى شود.

تأييد اين مطلب كه دو روايت فوق مربوط به غائط كردن بر قبور است نه طواف كردن ودور زدن بر قبور، اينكه صاحب وسائل در همان باب روايتى را از يحيى بن اكثم نقل كرده كه در حديثى گفت:

بينا أنا ذات يوم دخلت أطوف بقبر رسول الله (ص)، فرأيت محمّد بن عليّ الرضا (ع) يطوف به، فناظرته في مسائل عندي ... (2)

هنگامى كه من روزى وارد بقعه رسول خدا شدم تا قبر حضرتش را طواف نمايم، مشاهده كردم محمّدبن على الرضا (ع) (جواد الائمه) را كه مشغول طواف به دور قبر پيامبر (ص) بود. من در مورد مسائلى چند كه نزدم بود با آن حضرت (ع) مناظره كردم ...

تحقيقى از علامه مجلسى


1- قاموس المحيط، ماده «طوف».
2- وسائل الشيعه، ج 14، ص 574.

ص215

علامه مجلسى در اينجا بحث بليغى فرموده وانصافاً حق مطلب را ادا كرده است. او پس از آنكه روايت اولى را كه از «علل الشرايع» نقل شده ذكر مى كند مى گويد:

يحتمل أن يكون النهي عن الطواف بالعدد المخصوص الّذي يطاف بالبيت ... (1)

محتمل است كه مقصود از نهى به طواف، طواف به هفت بار است كه مخصوص خانه خدا است ...

او سپس روايت وارده از كتاب «كافى» راجع به طواف حضرت جواد الائمه (ع) به نقل از يحيى بن اكثم را نقل كرده ودر ذيل آن مى گويد:

والأحوط أن لايطوف إلّا للإتيان بالأدعية والأعمال المأثورة وإن أمكن تخصيص النهي بقبر غير المعصوم، إن كان معارض صريح. ويحتمل أن يكون المراد بالطواف المنفي هنا التغوّط. (2)

واحتياط آن است كه جز براى خواندن دعاها وعمل هايى كه رسيده به دور قبر طواف نكند، گرچه ممكن است كه نهى را به قبر غيرمعصوم اختصاص دهيم درصورتى كه معارض صريحى بر جواز وجود داشته باشد. واحتمال دارد كه مراد به طوافى كه نهى شده غائط كردن باشد.

آن گاه مرحوم مجلسى براى اثبات احتمال اخير به كلامى از كتاب


1- بحارالانوار، ج 100، صص 126- 128.
2- همان.

ص216

«النهاية» ابن اثير تمسك مى كند كه طواف به معناى غائط كردن است. ودر آخر با تمسك به رواياتى ديگر اين معنا را ترجيح مى دهد.

مرحوم محدّث نورى نيز در «مستدرك الوسائل» كتاب المزار حق مطلب را ادا كرده است؛ زيرا:

اوّلًا: عنوان باب را برخلاف صاحب وسائل، باب جواز طواف كردن ودور گشتن برقبور قرار داده است.

ثانياً: طواف در روايت مورد نظر را به معناى غائط وحدث گرفته است.

چهارم: دست كشيدن وبوسيدن قبور اوليا

اشاره

ص217

يكى از اعمالى كه شديداً مورد مذمّت وطعن وهابيان قرار گرفته وآن را بدعت وشرك مى نامند مسأله مسح كردن ودست كشيدن بر قبور اولياى الهى وحتى پرده خانه كعبه وديوار كعبه است. آنها نه تنها حكم به حرمت وشرك بودن اين عمل كرده اند، بلكه شديداً با آن به مقابله فيزيكى مى پردازند. اينك جا دارد اين عمل را به طور خصوص مورد بحث وبررسى قرار دهيم.

اقوال در مسأله

اشاره

درباره دست ماليدن ومسح كردن بر قبور اولياى الهى حتى قبر پيامبر (ص) وهرآنچه به حضرت مرتبط است، اقوالى از علماى اهل سنّت رسيده است.

1. قول به حرمت

ابن عثيمين مى گويد: «برخى از زائرين دست به محراب ومنبر

ص:218

وديوار مسجد مى كشند، كه تمام اينها بدعت است». (1)

سمهودى از زعفرانى نقل مى كند كه گفته است: «قرار دادن دست بر روى قبر ومسّ كردن وبوسيدن آن از بدعت هايى است كه شرعاً منكر است». (2)

2. قول به عدم استحباب

برخى تنها به عدم استحباب شرعى آن اشاره كرده واصل اين عمل را بدعت يا حرام ندانسته اند. عبدالرحمان بن قدامه مى نويسد:

مسح كردن ديوار قبر پيامبر (ص) وبوسيدن آن مستحب نيست. احمد مى گويد: حكم آن را نمى دانم. اثرمى مى گويد: اهل مدينه را ديدم كه قبر پيامبر (ص) را لمس نمى كنند، بلكه در كنارى مى ايستند وسلام مى دهند. ابوعبدالله مى گويد: ابن عمر نيز چنين انجام مى داد.

او مى گويد: امّا درباره منبر، ابراهيم بن عبدالله بن عبدالقارى روايت مى كند كه او ابن عمر را ديد كه دستش را بر محل نشستن پيامبر (ص) بر روى منبر گذاشت وسپس دست خود را بر صورتش كشيد.(3)

نووى بعد از نقل كلامى از ابوموسى در اين باره مى گويد:

... ونيز به خاطر اينكه استلام دو ركن شامى كعبه مستحب نيست؛ چون سنّت نبوده است، با اينكه استلام دو ركن ديگر آن مستحب


1- دليل الأخطاء، ص 107.
2- وفاء الوفاء، ج 4، ص 1402.
3- الشرح الكبير، ج 3، ص 496.

ص: 219

است. با اين وصف، مسّ قبور به طريق اولى مستحب نمى باشد. وخداوند به حكم اين مسأله داناتر است. (1)

3. قول بر كراهت

محيى الدين نووى در جايى ديگر مى گويد:

قالوا: ويكره مسحه باليد وتقبيله بل الأدب أن يبعد منه كما يبعد منه لوحضره في حياته (ص). هذا هو الصواب الّذي قاله العلماء وأطبقوا عليه ... (2)

گفته اند: مسح با دست وبوسيدن قبر پيامبر (ص) مكروه است، بلكه ادب اقتضا مى كند كه از قبر دور باشد همان طورى كه در حال حيات حضرت نزد او حاضر مى شدند. اين سخن درستى است كه علماء گفته اند وبر آن اجماع واتفاق دارند ...

«محمّد بن شربينى» مى گويد: «ويكره مسحه باليد وتقبيله» (3)؛ «و مسح قبر پيامبر (ص) با دست وبوسيدن آن كراهت دارد».

4. قول به جواز واستحباب

شيعه امامى به طور اتفاق وبسيارى از علماى اهل سنّت معتقد به جواز بلكه استحباب لمس كردن وبوسيدن قبور اولياى الهى ودر رأس آنها پيامبر اسلام مى باشند. ودر اين حكم به رواياتى چند تمسك كرده اند:


1- المجموع، نووى، ج 5، ص 311.
2- المجموع، ج 8، ص 275.
3- مغنى المحتاج، ج 1، ص 513.

ص220

الف) ابن حجر در اين باره مى نويسد:

فائدة أخري: إستنبط بعضهم من مشروعية تقبيل الأركان جواز تقبيل كلّ من يستحقّ التعظيم من آدمي وغيره، فأمّا تقبيل يد الآدمي فيأتي في كتاب الأدب. وأمّا غيره فنقل عن الإمام أحمد أنّه سئل عنه تقبيل منبر النبيّ (ص) وتقبيل قبره فلم ير به بأساً. واستبعد بعض أتباعه صحّة ذلك. ونقل عن ابن أبي الصيف اليماني أحد علماء مكّة من الشافعية جواز تقبيل المصحف وأجزاء الحديث وقبور الصالحين وبالله التوفيق. (1)

بعضى از علما از مشروع بودن اركان كعبه، جايز بودن بوسيدن هركسى را كه مستحقّ تعظيم باشد از آدم وغير آن، برداشت نموده اند؛ امّا حكم بوسيدن دست آدمى، در كتاب الادب مى آيد وامّا درباره غير آدمى از امام احمد نقل شده است كه از او درباره بوسيدن منبر وقبر پيامبر (ص) سؤال شد، او اين مسأله را بى اشكال دانست، ولى بعضى از پيروان او صحيح بودن آن را بعيد شمرده اند. واز ابن ابى صيف يمانى يكى از علماى شافعى مكه، جايز بودن بوسيدن مصحف (قرآن) واجزاى حديث وقبور صالحان، نقل شده است وتوفيق از ناحيه خداست.

اين مطلب در كتاب «نيل الاوطار» شوكانى از كتاب فتح البارى (نيز) نقل شده است.

ب) سمهودى مى گويد:

قال العزّ في كتاب العلل والسؤالات لعبدالله بن أحمد بن حنبل


1- فتح البارى، ج 3، ص 475.

ص221

عن أبيه رواية أبي عليّ بن الصوف عنه، قال عبدالله: سألت أبي عن الرجل يمسّ منبر رسول الله (ص) ويتبرّك بمسّه، ويقبّله ويفعل بالقبر مثل ذلك رجاء ثواب الله تعالي، قال: لا بأس به. قال العزّ بن جماعة: وهذا يبطل ما نقل عن النووي من الإجماع. قلت: النووي لم يصرّح بنقل الإجماع لكن قوّة كلامه تفهمه. (1)

عزّ مى گويد: در كتاب «العلل والسؤالات» عبدالله بن احمد بن حنبل از پدرش روايت ابى على بن صوف را از او نقل كرده كه عبدالله گفت: از پدرم درباره مردى كه منبر رسول خدا (ص) را مسّ مى كند وبه آن تبرّك مى جويد وآن را مى بوسد و همين كار را با قبر آن حضرت به اميد ثواب انجام مى دهد، پرسيدم او گفت: اين كار اشكال ندارد. عزّبن جماعه مى گويد: اين سخن، اجماع منقول از نووى را باطل مى كند. مى گويم: نووى به نقل اجماع، تصريح نكرده وليكن قوّت كلامش اجماع را مى فهماند.

ج) قاضى سبكى مى گويد:

إنّ عدم التمسّح بالقبر ليس ممّا قام الإجماع عليه: قد روي ... في أخبار المدينة ... قال: أقبل مروان بن الحكم، فإذا رجل ملتزم القبر، فأخذ مروان برقبته ثمّ قال: هل تدري ما تصنع؟ فأقبل عليه فقال: نعم إنّي لم آت الحجر، ولم آت اللّبن، إنّما جئت رسول الله (ص). (2)

بر جايز نبودن مسح قبر، اجماع اقامه نشده است. در «اخبار مدينه»


1- وفاءالوفاء، ج 2، ص 1404.
2- وفاءالوفاء، ج 4، ص 1404، المعجم الاوسط، طبرانى، ج 4، ص 1405.

ص222

روايت شده است كه مروان بن حكم با مردى كه به قبر پيامبر ملتزم شده بود (به آن چسبيده بود) مواجه شد، مروان گردن او را گرفت وگفت: آيا مى دانى كه چه مى كنى؟ آن مرد به مروان رو كرد وگفت: آرى، من سنگ وخشت را نگرفته ام بلكه من به پيشگاه رسول خدا (ص) آمده ام.

اين جريان را علامه امينى (ره) از داوود بن ابى صالح اين گونه نقل مى كند:

أقبل مروان يوماً فوجد رجلا واضعاً وجهه (جبهته) علي القبر فأخذ مروان برقبته ثمّ قال: هل تدري ما تصنع؟ فأقبل عليه فإذا أبو أيّوب الأنصاري، فقال: نعم إنّي لم آت الحجر إنّما جئت رسول الله (ص) ولم آت الحجر سمعت رسول الله (ص) يقول: لاتبكوا علي الدين إذا وليه أهله ولكن أبكوا علي الدين إذا وليه غير أهله. (1)

روزى مروان بن حكم با مردى كه صورتش (پيشانى اش) را روى قبر (پيامبر) گذاشته بود، مواجه شد، مروان گردن او را گرفت وگفت: آيا مى دانى كه چه مى كنى؟ وقتى به او رو كرد، ديد ابوايوب انصارى است وگفت: آرى، من براى سنگ نيامده ام بلكه به پيشگاه رسول خدا (ص) آمده ام كه مى فرمود: هرگاه متولّى وسرپرست دين، اهل آن بود، بر دين گريه نكنيد وليكن بر دين بگرييد آن گاه كه سرپرستى آن را (انسان) نااهلى عهده دار شود.


1- الغدير، ج 5، ص 148.

ص223

بعد علامه مى گويد: «اين جريان را حاكم در «مستدرك» (1) نقل كرده وآن را صحيح دانسته وعده اى ديگر (نيز) نقل نموده اند». مى گويد:

اين داستان به ما خبر مى دهد كه منع از توسّل به قبور طاهره از زمان صحابه از بدعت هاى اموى هاست واز هيچ صحابى انكار توسّل به قبر پيغمبر وتبرّك به آن غير از زاييده بنى اميه مروان حكم شنيده نشده است. (2)

د) سمهودى نيز مى گويد:

أنّ بلالا لمّا قدم من الشام لزيارة النبيّ (ص) أتي القبر، فجعل يبكي عنده، ويمرغ وجهه عليه، وإسناده جيّد. (3)

هنگامى كه بلال براى زيارت پيامبر (ص) از شام براى زيارت پيامبر (ص) مشرّف شد، نزد قبر پيامبر آمد ونزد قبر گريه مى كرد وصورتش را بر آن مى ماليد. سندهاى اين روايت خوب است.

علامه امينى داستان بلال را از ابن عساكر در تاريخ شام وحدود ده نفر از بزرگان معروف اهل سنّت در «الغدير» (4) نقل نموده است.

ه) طاهر بن يحيى حسينى مى گويد:

حدّثني أبي عن جدّي جعفر بن محمّد عن أبيه عن عليّ (ع) قال: لمّا رُمِس رسول الله (ص) جائت فاطمة 3، فوقفت علي قبره (ص)، وأخذت قبضةً من تراب القبر ووضعت علي عينيها وبكت،


1- همان، ج 4، ص 515.
2- الغدير، ج 5، صص 148- 149.
3- وفاء الوفاء، ج 4، ص 1405.
4- همان، ج 5، ص 147.

ص224

وأنشأت تقول:

ماذا على مَن شمّ تربة أحمد أن لايشمّ مَدَى الزمان غَواليا

صبّت عليّ مصائب لو أنّها صبَّت على الأيّام عِدن ليالياً (1)

پدرم از جدّم از جعفربن محمّد از پدرش از على (ع) برايم حديث نقل كرد كه فرمود: وقتى پيامبر به خاك سپرده شد، فاطمه 3 بر سر قبر پيامبر (ص) ايستاد ومشتى از خاك قبر را گرفت وبر روى چشمانش گذاشت وگريه كرد واين شعر را خواند:

بر كسى كه تربت احمد (پيامبر) را ببويد ابداً سختى وبدبختى نخواهد ديد.

مصيبت هايى بر من وارد شد كه اگر بر روزها وارد مى شد، به شب بدل مى شدند.

علامه امينى اين واقعه را از ابن جوزى در «الوفاء»، ابن سيدالناس در «سيره نبويه» «(2)، قسطلانى در «المواهب»، القارى در «شرح الشمائل» (3)، شبراوى در «الاتحاف» (4)، الخالدى در «صلح الاخوان» (5)، الحمزاوى در «مشارق الانوار» (6)، السيد احمد زينى دحلان در «السيرةالنبوية» (7) وعدّه اى


1- وفاءالوفاء، ج 4، ص 1405.
2- وفاء الوفاء، ج 2، ص 340.
3- وفاء الوفاء، ج 2، ص 210.
4- همان، ص 9.
5- همان، ص 57.
6- همان، ص 63.
7- همان، ج 3، ص 391.

ص225

ديگر از بزرگان اهل سنّت نقل نموده است.

و) خطيب بن حمله مى گويد:

إنّ ابن عمر كان يضع يده اليمنى على القبر الشريف، وأنّ بلالا وضع خدّيه عليه أيضاً ... ثمّ قال: ولا شكّ أنّ الإستغراق في المحبّة يحمل على الإذن في ذلك، والمقصود من ذلك كلّه الإحترام والتعظيم، والناس تختلف مراتبهم في ذلك كما كانت تختلف في حياته فأناس حين يرونه لايملكون أنفسهم بل يبادرون إليه وأناس فيهم أناة يتأخّرون، والكلّ محلّ خير. (1)

ابن عمر همواره دست راستش را روى قبر شريف پيامبر مى گذاشت وبلال دو طرف صورتش را بر آن مى گذاشت. او سپس مى گويد: شكى نيست در اينكه شدت محبّت بر جواز اين كار حمل مى شود (جايز بودن آن را اثبات مى كند) ومقصود از اين كارها صرفاً احترام وتعظيم كردن است ومراتب مردم به اختلاف درجاتشان در اين مسأله متفاوت است؛ همان طورى كه در زمان حيات حضرت، مردم چنين بودند؛ بعضى از آنها وقتى پيامبر را مى ديدند، نمى توانستند خويشتن دارى كنند وچه بسا خود را به حضرت مى چسباندند وبعضى شكيبايى مى كردند وعقب تر مى ايستادند، همه اينها خير ونيكى است.

ز) حافظ بن حجر مى گويد:

فنقل عن أحمد أنّه سئل عن تقبيل منبر النبيّ (ص) وقبره، فلم ير به


1- وفاء الوفاء، ج 4، ص 1405.

ص226

بأساً، واستبعد بعض أتباعه صحّته عنه. ونقل عن ابن أبي الصحف اليماني أحد علماء مكّة من الشّافعيّة جواز تقبيل المصحف واجزاء الحديث وقبور الصالحين. ونقل الطيّب الناشري عن المحبّ الطبري إنّه يجوز تقبيل القبر ومسّه؟ قال: وعليه عمل العلماء الصالحين وأنشد:

لو رأينا لسليمي أثراً لَسَجَدنا ألف ألف للأثر

وقال آخر:

أمرّ علي الديار ديار ليلي أقبل ذا الجدار وذا الجدارا

وما حبّ الديار شغفن قلبي ولكن حبّ من سكن الديارا (1)

از احمد نقل شده كه از او درباره بوسيدن قبر ومنبر پيامبر (ص) سؤال شد، او اين مسأله را بى اشكال دانست، ولى بعضى از پيروانش صحّت اين مسأله را بعيد شمردند. واز ابن ابى صيف يمانى يكى از علماى شافعى مكه، جايز بودن بوسيدن مصحف (قرآن) واجزاى حديث وقبور صالحان نقل شده است. طيب ناشرى از محبّ طبرى نقل كرده است: كه (از او سؤال شد:) آيا بوسيدن قبر ومسّ آن جايز است؟ او گفته است: علماى صالح آن را انجام مى دادند واين شعر را خوانده است:

اگر از دوست سالم وبى عيبم اثرى ديدم، براى آن اثر هزار هزار سجده مى كنم.

وديگرى گفته: سرزمين ها را به دنبال سرزمين ليلى مى گردم واين


1- وفاء الوفاء، ج 4، ص 1406.

ص227

ديوار وآن خانه را مى بوسم، اين محبّت سرزمين نيست بلكه عشق ساكن سرزمين است كه مرا دلباخته كرده است.

ح) سمهودى مى گويد:

ونقل بعضهم عن أبي خثيمة قال: حدّثنا مصعب بن عبدالله حدّثنا إسماعيل بن يعقوب التيمي قال: كان ابن المنكدر يجلس مع اصحابه، قال: وكان يصيبه الصمات. فكان يقوم كما هو يضع خدّه علي قبر النبيّ (ص) ثمّ يرجع، فعوتب في ذلك، فقال: إنّه يصيبني خطرة، فإذا وجدت ذلك إستشفيت بقبر النبيّ (ص) وكان يأتي موضعاً من المسجد في الصحن فيتمرّغ فيه ويضطجع، فقيل له في ذلك فقال: إنّي رأيت النبيّ (ص) في هذا الموضع، أراه قال في النوم. (1)

بعضى از آنها از ابى خثيمه نقل كرده اند كه او گفت: مصعب بن عبدالله براى ما حديث نقل كرده كه اسماعيل بن يعقوب تيمى براى ما در حديثى گفت: ابن منكدر، همواره با اصحاب خود مى نشست، او گفت: ابن منكدر همواره در سكوت به سر مى برد تا اينكه با آن حال از جا برمى خاست وصورتش را بر قبر پيامبر (ص) مى گذاشت و باز مى گشت. آن گاه او از ناحيه ديگران به خاطر اين عمل، مورد سرزنش قرار گرفت؛ وى گفت: همانا براى من ناراحتى پيش مى آيد، در اين حال از قبر پيامبر (ص) شفا طلب مى كنم او در مكانى از صحن مسجد (پيامبر) روى زمين مى غلطيد وخود را مى ماليد ودر آنجا خواب


1- وفاء الوفاء، ج 4، ص 1406، الغدير، ج 5، ص 150.

ص228

واستراحت مى كرد. به او گفته شد: اين چه كارى است؟

در جواب گفت: من پيامبر (ص) را در خواب ديدم كه اينجا را نشان مى دادند.

ط) سمهودى نيز مى گويد:

وفي الأحياء قال بعض العلماء: إنّه قصد بوضع اليد مصافحة الميّت يرجي أن لا يكون به حرجٌ ومتابعة الجمهور أحقّ. (1)

در كتاب الاحياء بعضى از علما مى گويند: اگر از گذاشتن دست بر روى قبر، مصافحه ميت را قصد نمايد، اميد است كه اشكالى نداشته باشد ودر هر صورت، تبعيت از جمهور قول علما سزاوارتر است.

ى) سمهودى نيز مى گويد:

قد انعقد الإجماع علي تفضيل ما ضمّ الأعضاء الشريفة، حتّي علي الكعبة المنيفة وأجمعوا بعدُ علي تفضيل مكّة والمدينة علي سائر البلاد، واختلفوا أيّهما أفضل، فذهب عمر بن الخطّاب وابنه عبدالله ومالك بن أنس وأكثر المدنيّين إلي تفضيل المدينة، وأحسن بعضهم فقال: محلّ الخلاف في غير الكعبة الشريفة، فهي أفضل من المدينة ماعدا ما ضمّ الأعضاء الشريفة إجماعاً، وحكاية الإجماع علي تفضيل ما ضمّ الاعضاء الشريفة نقله القاضي عياض وكذا القاضي أبوالوليد الباجيّ قبله كما قال الخطيب ابن جملة، وكذا نقله أبواليمن ابن عساكر وغيرهم، مع


1- وفاء الوفاء، ج 4، ص 1402.

ص229

التصريح بالتفضيل علي الكعبة الشريفة، بل نقل التاج. (1)

اجماع منعقد شده است بر فضيلت قبرى كه اعضاى شريف (پيامبر) را در بر دارد حتى بر كعبه معظّمه هم فضيلت دارد وپس از آن بر فضيلت مكه ومدينه بر ساير بلاد اجماع كرده اند؛ امّا بر افضل بودن يكى از آن دو بر ديگرى اختلاف نموده اند، عمر بن خطّاب وپسرش عبدالله ومالك بن انس واكثر اهل مدينه به افضل بودن مدينه نظر داده اند وبعضى از آنها نيكو نظر داده اند وگفته اند كه: محلّ خلاف در غير كعبه شريفه است؛ چون فضيلت كعبه بر مدينه غير از مكانى كه اعضاى شريف پيامبر را در بردارد، اجماعى است وحكايت اجماعى بودن فضيلت مكان اعضاى شريف (قبر پيامبر) را قاضى عياض وقبل از او قاضى ابووليد باجى نقل كرده است؛ چنان كه خطيب بن جمله آن را گفته است. نيز ابويمن بن عساكر وغير ايشان اين مطلب را نقل كرده اند وبه فضيلت كعبه شريفه تصريح نموده اند، تاج چنين نقل كرده است.

ك) علّامه احمد بن محمّد مقرى مالكى (م 1041 ه. ق) در «فتح المتعال بصفة النعال» به نقل از ولى الدين عراقى نقل كرده كه گفت:

أخبر الحافظ أبوسعيد بن العلا قال: رأيت في كلام أحمد بن حنبل في جزء قديم عليه خطُّ ابن ناصر وغيره من الحفّاظ أنّ الإمام أحمد سئل عن تقبيل قبر النبيّ (ص) وتقبيل منبره؟ فقال: لابأس بذلك. قال فأريناه التقيّ ابن تيميّه فصار يتعجّب من ذلك


1- وفاء الوفاء، ج 1، ص 28.

ص230

ويقول: عجبت من أحمد عندي جليل هذا كلامه أو معني كلامه. وقال: واي عجب في ذلك وقد روينا عن الإمام أحمد أنّه غسّل قميصاً للشافعي وشرب الماء الّذي غسّله به؟ وإذا كان هذا تعظيمه لأهل العلم فما بالك بمقادير الصحابة؟ وكيف بآثار الأنبياء عليهم الصّلاة والسلام؟ وما أحسن ما قاله مجنون ليلي:

أمرُّ علي الديار ديار ليلي اقبّل ذا الجدار وذا الجدارا

وما حبّ الديار شغفن قلبي ولكن حبّ من سكن الدّيارا(1)

حافظ ابوسعيد بن علا خبر داده است: در جزء قديم كلام احمدبن حنبل كه به خطّ ابن ناصر وديگر حفّاظ است، ديدم كه از امام احمد درباره بوسيدن قبر ومنبر پيامبر (ص) سؤال شد، او گفت: اشكالى ندارد. ابوسعيد گويد: آن نوشته را به تقى بن تيميه نشان دادم، او از اين كلام تعجب كرد وگفت: از احمد كه نزد من جليل القدر است، تعجب مى كنم! آيا اين كلام اوست يا معناى كلام او؟

ابوسعيد مى گويد: چه تعجبى در اين كلام است؛ در حالى كه از امام احمد به ما روايت رسيده است كه او پيراهن شافعى را شست وآبى را كه با آن پيراهن را شسته بود نوشيد؟ واگر اين عمل تعظيم اهل علم است، پس حكم ارزش صحابه پيامبر ونيز آثار انبيا- عليهم الصلاة والسلام- چه مى شود؟ وچه زيبا گفته است مجنون درباره ليلى: امرّ على الديار ....

واين را «الغدير» در پاورقى ذكر نموده است كه اين جريان؛ يعنى


1- الغدير، ج 5، صص 150- 151.

ص231

شستن پيراهن شافعى را ابن جوزى در مناقب احمد (1) وابن كثير در تاريخ خود (2) نقل نموده اند.

ل) «شافعى صغير، محمّد بن احمد رملى (م 1004 ه. ق) استاد اساتيد مذهب شافعيه در شرح المنهاج مى گويد:

ويكره أن يجعل علي القبر المظلّة، وأن يقبّل التابوت الّذي يجعل فوق القبر واستلامه وتقبيل الأعتاب عند الدخول لزيارة الأولياء، نعم، أن قصد التبرّك لايكره كما أفتي به الوالد فقد صرّحوا بأنّه إذا عجز عن إستلام الحجر سنّ له أن يُشير بعصا وأن يقبّلها. (3)

روى قبر، سايه انداختن وبوسيدن تابوت بالاى قبر واستلام كردن آن وبوسيدن درگاه ها هنگام داخل شدن براى زيارت اوليا مكروه است؛ آرى، اگر قصد تبرّك داشته باشند، مكروه نيست؛ چنان كه پدرم به آن فتوا داده است وعلما به آن تصريح كرده اند به اينكه اگر كسى از استلام سنگ (قبر) عاجز باشد، جايز است بر او كه با عصا اشاره كند وعصا را ببوسد.

ودر پاورقى مى گويد:

أخرج الحميدي في الجمع بين الصحيحين وأبوداود في مسنده أنّ رسول الله (ص) كان يشير إلي الحجر الأسود بمحجنته ويقبّل المحجن.

حميدى در جمع بين صحيحين وابوداوود در مسندش گفته اند:


1- الغدير، ج 5، ص 455.
2- ابن كثير، ج 10، ص 331.
3- الغدير، ج 5، ص 151.

ص232

رسول خدا (ص) با عصايش به حجرالاسود اشاره مى كرد وآن گاه عصا را مى بوسيد.

م) ابوالعباس احمد رملى كبير انصارى، استاد اساتيد در حاشيه كتاب «روض الطالب» كه در حاشيه كتاب «اسنى المطالب» چاپ شده(1)، در ذيل سخن مصنّف، درباره ادب مطلق زيارت قبور (اينكه زائر به قبر، به همان اندازه اى كه در حال حيات به صاحب قبر نزديك مى شد، نزديك گردد) گفته است:

قال في المجموع: ولا يستلم القبر ولا يقبّله، ويستقبل وجهه للسّلام، والقبلة للدّعاء، وذكره أبوموسي

الأصبهاني قال شيخنا: نعم، إن كان قبر نبيّ أو وليّ أو عالم واستلمه أو قبّله بقصد التبرّك فلا بأس به. (2)

در كتاب «المجموع» گويد: و (زائر) قبر را استلام نكند ونبوسد وبراى سلام كردن، رو به قبر وبراى دعا كردن رو به قبله بايستد. وابوموسى اصفهانى همين مطلب را ذكر نموده است. شيخ (استاد) ما گفته است: آرى، اگر قبر نبى يا ولى يا عالم باشد، استلام كردن وبوسيدن آن به قصد تبرّك اشكال ندارد.

ن) زرقانى مصرى مالكى در «شرح المواهب» گفته است: (3)

تقبيل القبر الشريف مكروه إلّا لقصد التّبرّك فلا كراهة كما


1- الغدير، ج 1، ص 133.
2- همان، ج 5، ص 152.
3- همان، ج 8، ص 315.

ص233

اعتقده الرّملي.(1)

بوسيدن قبر شريف پيامبر، مكروه است مگر اينكه به قصد تبرّك باشد كه در اين صورت كراهت ندارد، چنان كه رملى بر اين اعتقاد است.

س) شيخ ابراهيم باجورى در حاشيه خود بر شرح ابن قاسم غزّى بر متن شيخ ابى شجاع در فقه الشافعى گفته است: (2)

يكره تقبيل القبر واستلامه ومثله التابوت الّذي يجعل فوقه وكذلك تقبيل الأعتاب عند الدخول لزيارة الاولياء إلّا أن قصد به التبرّك بهم فلا يكره، وإذا عجز عن ذلك لازدحام ونحوه كاختلاط الرّجال بالنساء كما يقع في زيارة سيّدي أحمد البدوي وقف في مكان يتمكّن فيه من الوقوف بلا مشقّة وقرأ ما تيسّر وأشار بيده أو نحوها ثمّ قبّل ذلك. فقد صرّحوا بأنّه إذا عجز عن استلام الحجر الأسود يسنّ له أن يشير بيده أو عصا ثمّ يقبّلها. (3)

بوسيدن قبر واستلام آن مكروه است وهمين حكم را تابوتى كه بالاى قبر مى گذارند نيز دارد. وهمچنين بوسيدن درگاه ها هنگام داخل شدن براى زيارت اوليا مكروه است مگر اينكه به قصد تبرّك باشد كه در اين صورت كراهت ندارد واگر به خاطر ازدحام جمعيت ومانند آن؛


1- الغدير، ج 5، ص 153.
2- همان، ج 1، ص 276.
3- همان، ج 5، صص 153- 154.

ص234

مثل اختلاط مردان وزنان، از اين كارها عاجز باشد، همان طورى كه در زيارت سيد احمد بدوى اتفاق مى افتد، در جايى كه بدون زحمت امكان توقّف وجود دارد بايستد وهرچه مى تواند (قرآن) قرائت كند وبا دست خود ويا چيز ديگر به قبر اشاره كند وسپس آن را ببوسد؛

چون علما تصريح كرده اند به اينكه اگر (زاير) از استلام حجرالاسود عاجز باشد، جايز است كه با دست يا عصايش به آن اشاره كند وسپس آن را ببوسد.

ع) شيخ حسن عدوى حمزاوى مالكى در كتاب «كنزالمطالب» (1) و «مشارق الانوار» (2)بعد از نقل عبارت رملى مذكور، مى گويد:

ولامرية حينئذ أنّ تقبيل القبر الشريف لم يكن إلّا للتبرّك فهو أولي من جواز ذلك لقبور الأولياء عند قصد التبرّك، فيحمل ما قاله العارف علي هذا المقصد، لا سيّما وأنّ قبره الشريف روضة من رياض الجنّة.(3)

در اين صورت، شكى نيست كه بوسيدن قبر شريف (پيامبر) تنها براى تبرّك مى باشد، پس اين جواز، در مقايسه با بوسيدن قبور اوليا به قصد تبرّك سزاوارتر است، بنابراين، آنچه عارف گفته است، بر اين معنا حمل مى شود به ويژه اينكه قبر شريف آن حضرت، باغى از باغ هاى بهشت مى باشد.

ادله قائلين به حرمت

اشاره


1- الغدير، ص 20.
2- همان، ص 66.
3- همان، ص 154.

ص235

اشاره

كسانى كه قائل به حرمت دست ماليدن بر قبور اوليا وبوسيدن آن هستند به ادله اى چند تمسك كرده اند. اينك به هر يك از اين ادله پرداخته و آنها را نقد خواهيم كرد:

دليل اول: دست كشيدن روى قبور شرك است

اشاره

مسح قبور وبوسيدن آنها از آن جهت كه شرك است حرام مى باشد. ودر اين جهت فرقى بين شرك كوچك وبزرگ نيست.

پاسخ

اوّلًا: شرك زمانى است كه هنگام تبرّك جستن انسان از قبور اولياى الهى با ديد استقلالى به آن بنگرد. با اين نيت كه صاحب قبر به طور مستقل در اين عالم تصرّف مى كند وداراى بركت است. ولى اگر تمام تصرفات را از جانب خداوند بدانيم وبركات صاحبان قبور را به اذن خدا به حساب آوريم نه تنها اين عمل هرگز شرك به حساب نمى آيد بلكه در راستاى توحيد است.

ثانياً: مسأله تبرك جستن از قبور اولياى الهى امرى است كه مورد قبول صحابه بوده وعده اى در منظر آنها اين عمل را انجام مى دادند وهرگز از طرف شخصى مورد سرزنش قرار نمى گرفتند.

ثالثاً: در جاى خود ثابت نموده ايم انسانى كه از اين دنيا رحلت مى كند حيات وتصرفات او باقى است على الخصوص كه آن انسان يكى

ص: 236

از اولياى الهى باشد.

رابعاً: گمان اشكال كننده بر اين است كه اين عمل شرك در عبادت است، در حالى كه به اثبات رسانديم عبادت دو ركن اساسى دارد: يكى نهايت خضوع وديگرى همراه بودن با اعتقاد به ربوبيت يا الوهيت كسى كه براى او خضوع مى شود. در مورد تبرك ودست كشيدن بر قبور وبوسيدن آنها هرگز چنين نيتى وجود ندارد.

دليل دوم: دست كشيدن روى قبور بدعت است

اشاره

دست كشيدن بر قبور وبوسيدن آنجا بدعت بوده واز منكرات است.

پاسخ

اوّلًا: نبود دليلِ بر نهى وحرمت عملى، شرعاً وعقلا دليل بر جواز است ونيازى به نصّ وتصريح بر جواز ندارد؛ زيرا اصل در اشياء حرمت وعدم جواز نيست، بلكه عكس آن مى باشد. ودر مورد دست كشيدن بر قبور وبوسيدن آن هيچ دليلى بر حرمت وجود ندارد.

ثانياً: نه تنها دليل بر حرمت وجود ندارد بلكه- همان گونه كه اشاره شد- ادله اى بر جواز بلكه استحباب ورجحان اين عمل موجود است.

دليل سوم: دست كشيدن روى قبور سنت نيست

اشاره

از عبدالله بن عمر نقل شده كه او كراهت داشت از اينكه قبر پيامبر را

ص237

زياد مسّ نمايد. ونيز از او نقل شده كه: از سنّت نيست مسّ ديوار قبر وبوسيدن آن وطواف در اطراف آن. (1)

پاسخ

اوّلًا: اين نقل تعارض دارد با نقلى ديگر كه از ابن عمر رسيده است.

سمهودى از خطيب بن حمله نقل كرده كه گفت:

إنّ ابن عمر كان يضع يده اليمني علي القبر الشريف وأنّ بلالا وضع خده عليه ايضاً ... (2)

همانا ابن عمر همواره دست راستش را بر روى قبر شريف پيامبر مى گذاشت ولى بلال دو طرف صورتش را نيز به آن قرار مى داد.

ثانياً: نقل او با عمل برخى از صحابه منافات دارد؛ زيرا همان گونه كه اشاره شد عده اى از صحابه چنين مى كردند.

ثالثاً: ابن ماجه در سنن خود نقل كرده كه ابوبكر، پيامبر را در حالى كه از دنيا رفته بود بوسيد. (3) وبوسيدن قبر حضرت نيز به مانند بوسيدن خود حضرت است.

رابعاً: در جايى كه بوسيدن قبر پدر ومادر اشكالى ندارد؛ بلكه سنّت است به طريق اولى بوسيدن قبر پيامبر (ص) سنّت مى باشد.


1- الشرح الكبير، ج 3، ص 496.
2- وفاء الوفاء، ج 4، ص 1405.
3- سنن ابن ماجه، ج 1، ص 468.

ص238

شخصى نزد پيامبر (ص) آمد وعرض كرد: اى رسول خدا! من سوگند خورده ام كه آستانه درب بهشت وپيشانى حورالعين را ببوسم. حضرت به او امر فرمود تا پاى مادر وپيشانى پدر را ببوسد. عرض كرد: «اى رسول خدا! اگر پدر ومادرم زنده نباشند چه كنم؟» حضرت فرمود: «قبرشان را ببوس». آن شخص عرض كرد: «اگر قبرشان را ندانم؟» حضرت فرمود: «دو خطّ بكش يكى را به نيت قبر مادر وديگرى را به نيت قبر پدر، آن گاه آن دو را ببوس تا اينكه سوگند خود را نشكنى». (1)

دليل چهارم: دست كشيدن روى قبور از عادت يهود و نصارا است

اشاره

سمهودى از كتاب «احياء العلوم» غزّالى نقل كرده كه: مسّ مشاهد وبوسيدن آنها از عادات نصارا ويهود است. (2)

پاسخ

اوّلًا: دست كشيدن بر قبور وبوسيدن آنها- همان گونه كه اشاره كرديم- از عادات مسلمانان وبزرگانى از صحابه چون ابوايوب انصارى وبلال وعده اى ديگر بوده است.

ثانياً: هر نوع عادتى از يهود ونصارا دليل بر حرمت آن نيست؛ زيرا چه بسيار مواردى كه در شرع اسلام جايز بوده وهست ودر شرايع سابق نيز جايز بوده است.


1- كشف الارتياب، ص 350.
2- وفاءالوفاء، ج 4، ص 1402

ص239

كتابنامه

* قرآن كريم.

1. اغاثة اللهفان، ابن قيم جوزيه، بيروت، دار الكتب العلمية.

2. الأم، محمد بن ادريس شافعى، چاپ دوم، بيروت، دار الفكر، 1403 ه. ق.

3. بحار الانوار، محمدباقر مجلسى، تهران، دار الكتب الاسلامية.

4. بحار الانوار، محمدتقى مجلسى، تهران، منشورات المكتبة الاسلامية.

5. بدائع الصنائع، علاء الدين أبوبكر بن مسعود كاسانى حنفى، بيروت، دار الكتب العلمية.

6. تاريخ مدينة دمشق، بيروت، دار الفكر.

7. تحذير الساجد من اتخاذ القبور مساجد، محمد ناصر الدين البانى، رياض، مكتبة المعارف للنشر والتوزيع، 1422 ه-. ق.

8. ذكرى الشيعة، قم، مؤسسة آل البيت.

9.رجال كشى، شيخ محمد بن حسن طوسى، دانشگاه مشهد، 1348 ه-. ش.

10. ردّ المحتار فى الرد على المختار، ابن عابدين، بيروت، دار احياء التراث العربى، 1407 ه. ق.

11. رسالة زيارة القبور، ابن تيميه، رياض، دار المسلم.

12. زيارة القبور والاستنجاد بالمقبور، ابن تيميه، رياض، دار المسلم للنشر والتوزيع.

13. زيارة القبور، علامة بدر الدين حوثى، چاپ اول، قم، المجمع العالمى لأهل البيت، 1418 ه-. ق.

ص240

14. سلسلة الأحاديث الضعيفة وأثرها اللبى فى الأمة، ناصر الدين البانى.

15. الشيعة فى المملكة العربية السعودية، حمزة الحسن، بيروت، دار الساقى، 1430 ه-. ق.

16. عدة الحصن الحصين، شمس الدين محمد بن محمد جزرى، دار الوراقة.

17. الغدير، علامه امينين تهران، دار الكتب الاسلاميه.

18. فتاوى اللجنة الدائمة للبحوث العلمية والافتاء، جمع وترتيب شيخ احمد بن عبدالرزاق الدويش، رياض.

19. فتاوى نور على الدرب، شيخ عبدالعزيز بن عبدالله بن باز، رياض، مدار الوطن للنشر، 1428 ه-. ق.

20. فتاوى نور على الدرب، رياض، دار الوطن للنشر، 1428 ه. ق.

21. فتح البارى، ابن حجر

22.العسقلانى، بيروت، دار المعرفة.

23. كامل الزيارات، ابن قولويه، تهران، مكتبة الصدوق.

24. كشف القناع، منصور بن يونس بهوتى، بيروت، دار الكتب العلمية، 1418 ه. ق.

25. اللجنة الدائمة للبحوث العلمية والافتاء، قاهرة، مركز فجر للطباعة.

26. المبسوط، شمس الدين سرخسى، بيروت، دار المعرفة.

27. مجموع فتاوى بن باز، ريان، دار الوطن، 1416 ه. ق.

28. المجموع، محيى الدين نووى، دار الفكر.

29. المحلّى، ابن حزم اندلسى، بيروت، منشورات دار الآفاق الجديدة.

30. مختصر تفسير ابن كثير، صابونى، رياض، دار النفائس.

31. مغنى المحتاج، شيخ محمد شربينى خطيب، شركة مكتبة ومطبعة مصطفى البابى حلبى، 1377 ه. ق.

32. المقالات السنية، چاپ اول، بيروت، دار المشاريع للنشر، 1419 ه. ق.

33. مقالات الكوثرى، محمد زاهد الكوثرى، المكتبة الأزهرية للتراث، 1414 ه-. ق.

34. نيل الأوطار، شوكانى، دار الفكر.

35. وسائل الشيعة، شيخ محمد بن حسن حر عاملى، بيروت، دار احياء التراث العربى.

36. وسائل الشيعه، محمد بن حسن حر

عاملى، قم، موسسة آل البيت.

37. وفاء الوفاء، سمهودى، دار احياءالتراث العربى، 1401 ه. ق.

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109